پارت: ۸
بعد از کلاس
سریع رفتمبیرون که هلن هم پشت سرم اومد، نفس عمیق کشید
@ ا.ت..چی شده
+ چیز خاصی نی
@ اها...چیز خاصی نی..تو گفتی و منم گفتمباشه
+ واقعا چیز خاصی نی..مهم نیست...اگه هم بود خودم میتونم حلش کنم
@ اگه اینجوریه باش ولی کمک خواستی بگو
+ اوک
رفتم تو فکر کلاس بسکتبال....مطمئن شدم که باید برمثبتنام کنم..با کلی پرس و جو مربی رو پیدا کردم..و تونستم ثبتنام کنم..شمارمو گرفت و گفت من عضو گروه بسکتبال میکنه و اونجا بهمون خبر میده کی کلاسا شروع میشه..
(چند روز بعد)
هی...تو این چندروز هر لحظه حسم به یونگی بیشتر میشه..لبخندش..صداش..وقتایی که عصبانیه..تاحالا پسری مثل اون ندیده بودم..دوست دارمبغلش کنم..ولی نمیتونم..دوست دارم بوسش کنم...ولی بازم نمیتونم..حتی نمیتونم خیلی عادی در حد یه سلام علیک صحبت کنم..
*صدای دینگ دینگ تلفن* به گوشیمنگاه کردم..یه پیام از واتساپ بود"شما وارد گروه باشگاه بسکتبال خوش قلب شدین"
اوه..بلاخره..رفتمداخلش و رفتم اعضای گروه رو ببینم.
همین جوری که داشتممیگشتم..اسم شوگا رو دیدم..رفتم تو اکانتش..
یعنی خودشه؟..ممکنه خودش باشه؟..
سیوش کردم..اره به احتمال خیلی زیاد خودشه..
به هلن گفتم
@ پشمماممم
+ ساکت!..به جونگ وو چیزی نمیگیا
@ حله چشاته
*سه روزبعد*
دیگه نمیتونم..میخوامباهاش حرف بزنم..میخوام بهش بگم..جونگ وو میشناستش..باید باهاش حرف بزنم
+ جونگ وو
جونگ وو در حال مطالعه کردن
× ها؟
+ ..به نظرت به یونگی بگم؟
× چی رو؟
+ اینکه..دوس..دوسش..دارم؟
× اوههه ببین دارم چه کلماتی رو از ا.تمون میشنومممم
+ خفه شو..جواب بده..بهش بگم؟
× نه
+ چرا؟
× نه!..اینکارو نکن
+...
یعنی..اون..کسی رو داره؟..دیدم چند بار یه دخترو بغل میکنه..ولی..
+ اون..رل داره؟
× منم نمیدونم..ولی احتمالا
+ آها..خب..باشه..
..*روز شروع کلاس بسکتبال*
در سالن رو باز کردم و رفتم داخل..
یونگی و اون دختره..کنار هم بودن..
مربی اومد و شروع کردیم به گرم کردن..خداروشکر هنوز بسکتبال یادمه..
یونگی و اون دختره همش باهم بودن..حسودیم شد..اههههه
*بعد کلاس*
روز خوبی بود..خیلی خوب بودم.
*چند هفته بعد*..
توی کلاس داشتیم با جونگ وو حرف میزدیم..که فهمیدم که اون دختره..فقط دوستش بوده..خیالم راحت شد..ولی خب..بازم نمیتونستم بهش بگم
اون خیلی بهم نگاه میکنه...منم بهش نگاه میکنم ولی...اون نمیتونه منو دوست داشته باشه...
+ همه ی دوستام میگن یونگی روت کراشه...خیلی..کونین
× اره بابا..یونگی رو تو کراش نی
و دوباره..اورثینگ لعنتی درمورد شوگا...
ادامه دارد..
سریع رفتمبیرون که هلن هم پشت سرم اومد، نفس عمیق کشید
@ ا.ت..چی شده
+ چیز خاصی نی
@ اها...چیز خاصی نی..تو گفتی و منم گفتمباشه
+ واقعا چیز خاصی نی..مهم نیست...اگه هم بود خودم میتونم حلش کنم
@ اگه اینجوریه باش ولی کمک خواستی بگو
+ اوک
رفتم تو فکر کلاس بسکتبال....مطمئن شدم که باید برمثبتنام کنم..با کلی پرس و جو مربی رو پیدا کردم..و تونستم ثبتنام کنم..شمارمو گرفت و گفت من عضو گروه بسکتبال میکنه و اونجا بهمون خبر میده کی کلاسا شروع میشه..
(چند روز بعد)
هی...تو این چندروز هر لحظه حسم به یونگی بیشتر میشه..لبخندش..صداش..وقتایی که عصبانیه..تاحالا پسری مثل اون ندیده بودم..دوست دارمبغلش کنم..ولی نمیتونم..دوست دارم بوسش کنم...ولی بازم نمیتونم..حتی نمیتونم خیلی عادی در حد یه سلام علیک صحبت کنم..
*صدای دینگ دینگ تلفن* به گوشیمنگاه کردم..یه پیام از واتساپ بود"شما وارد گروه باشگاه بسکتبال خوش قلب شدین"
اوه..بلاخره..رفتمداخلش و رفتم اعضای گروه رو ببینم.
همین جوری که داشتممیگشتم..اسم شوگا رو دیدم..رفتم تو اکانتش..
یعنی خودشه؟..ممکنه خودش باشه؟..
سیوش کردم..اره به احتمال خیلی زیاد خودشه..
به هلن گفتم
@ پشمماممم
+ ساکت!..به جونگ وو چیزی نمیگیا
@ حله چشاته
*سه روزبعد*
دیگه نمیتونم..میخوامباهاش حرف بزنم..میخوام بهش بگم..جونگ وو میشناستش..باید باهاش حرف بزنم
+ جونگ وو
جونگ وو در حال مطالعه کردن
× ها؟
+ ..به نظرت به یونگی بگم؟
× چی رو؟
+ اینکه..دوس..دوسش..دارم؟
× اوههه ببین دارم چه کلماتی رو از ا.تمون میشنومممم
+ خفه شو..جواب بده..بهش بگم؟
× نه
+ چرا؟
× نه!..اینکارو نکن
+...
یعنی..اون..کسی رو داره؟..دیدم چند بار یه دخترو بغل میکنه..ولی..
+ اون..رل داره؟
× منم نمیدونم..ولی احتمالا
+ آها..خب..باشه..
..*روز شروع کلاس بسکتبال*
در سالن رو باز کردم و رفتم داخل..
یونگی و اون دختره..کنار هم بودن..
مربی اومد و شروع کردیم به گرم کردن..خداروشکر هنوز بسکتبال یادمه..
یونگی و اون دختره همش باهم بودن..حسودیم شد..اههههه
*بعد کلاس*
روز خوبی بود..خیلی خوب بودم.
*چند هفته بعد*..
توی کلاس داشتیم با جونگ وو حرف میزدیم..که فهمیدم که اون دختره..فقط دوستش بوده..خیالم راحت شد..ولی خب..بازم نمیتونستم بهش بگم
اون خیلی بهم نگاه میکنه...منم بهش نگاه میکنم ولی...اون نمیتونه منو دوست داشته باشه...
+ همه ی دوستام میگن یونگی روت کراشه...خیلی..کونین
× اره بابا..یونگی رو تو کراش نی
و دوباره..اورثینگ لعنتی درمورد شوگا...
ادامه دارد..
۳.۸k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.