داستان فرار از عشق
داستان فرار از عشق
قسمت چهارم:
ویو یانگ هی: رفتم توی اتاقی که هیون سونگ اونجا تمرین میکرد اما انجا نبود
یانگ هی:هیون سونگ کجایی من اینجا هستم
(هیون سونگ اومد اما خواب بود مثل یک مرده ی متحرک بود) یانگ هی: هیون سونگ خوابی هیون سونگ: نه بیدارم اخه این چه سوال هست که تو میپرسی یانگ هی: اما 🤣 هیون سونگ: نخند چی شده اینجا هستی یانگ هی:(🥲••••••••😭) هیون سونگ: چی شده چرا گریه میکنی یانگ هی: هیون با اون خدمتکار ره که اسم یوری بود فرار کرد(😭) هیون سونگ: کجا فرار کردن یانگ هی: نمیدونم میشه کمکم کنی پیداش کنم و اینکه میخوام بدونم مادر واقعی من کی هست هیون سونگ: باشه نگران نباش کمکت میکنم تا پیداش کنی کوچولو یانگ هی: خودتیییی(😜)
☆چند روز بعد ☆
ویو هیون
من با یوری فرار کردم میدونم که یانگ هی از من متنفرهست اما خوب دیگه هیچی نمیشه
ویو یوری
این پسره اسمش هیون هستم خیلی شاه دوخت به او وابسته شده بود و برای همین میخوام از او انتقام بگیرم میخوام هیون رو ببرم شکنجه کنم و اینکه به شاه دوخت بگم
پایان قسمت چهارم ♡
میدونم کم بود ولی سعی میکنم قسمت پنچ رو زیاد بنویسم نظرتون رو بگید☆
قسمت چهارم:
ویو یانگ هی: رفتم توی اتاقی که هیون سونگ اونجا تمرین میکرد اما انجا نبود
یانگ هی:هیون سونگ کجایی من اینجا هستم
(هیون سونگ اومد اما خواب بود مثل یک مرده ی متحرک بود) یانگ هی: هیون سونگ خوابی هیون سونگ: نه بیدارم اخه این چه سوال هست که تو میپرسی یانگ هی: اما 🤣 هیون سونگ: نخند چی شده اینجا هستی یانگ هی:(🥲••••••••😭) هیون سونگ: چی شده چرا گریه میکنی یانگ هی: هیون با اون خدمتکار ره که اسم یوری بود فرار کرد(😭) هیون سونگ: کجا فرار کردن یانگ هی: نمیدونم میشه کمکم کنی پیداش کنم و اینکه میخوام بدونم مادر واقعی من کی هست هیون سونگ: باشه نگران نباش کمکت میکنم تا پیداش کنی کوچولو یانگ هی: خودتیییی(😜)
☆چند روز بعد ☆
ویو هیون
من با یوری فرار کردم میدونم که یانگ هی از من متنفرهست اما خوب دیگه هیچی نمیشه
ویو یوری
این پسره اسمش هیون هستم خیلی شاه دوخت به او وابسته شده بود و برای همین میخوام از او انتقام بگیرم میخوام هیون رو ببرم شکنجه کنم و اینکه به شاه دوخت بگم
پایان قسمت چهارم ♡
میدونم کم بود ولی سعی میکنم قسمت پنچ رو زیاد بنویسم نظرتون رو بگید☆
۱.۸k
۲۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.