فیک جونگکوک:زیرزمین
فیک جونگکوک:زیرزمین
part⁶⁰
چند سال قبل
ویو جونگکوک
من الان۱۹ سالمه و وقتی ۳سالم بوده اینکه مامانم مرده و من با پدرام زندگی کردم من بابای خیلی سخت گیری دارم اون از همون بچگی تا الان همه ای ورزش های رزمی رو یاد داده
بگذریم من بابام ۳ماه که یه بیماری خیلی سختی گرفته و خوب شدنش سخته
یه روز توی خونه بودام به بابام فکر میکردم که یکی از افراد بابام گفت بابام میخواد منو ببینه منم رفتم پیش بابام
بابام بهم گفت...
بابای جونگکوک:پسرم بیا اینجا
_بله بابا
بابای جونگکوک:پسرم من بیماری خیلی سختی دارم و خوب نمی شم
_این چه حرفیه بابا تو خوب میشی
بابای جونگکوک:نه پسرم خوب نمیشم میخوام بدونی که تو از این به بعد باید شغل منو ادامه بدی
_چی؟واقعا؟
بابای جونگکوک:آره جونگکوک باید از این به بعد شغلمو ادامه بدی
نویسنده:شغل پدر جونگکوک رئیس مافیا بوده که خیلی قدرتمند بوده برای همین وصیت کرده که جونگکوک تنها پسرش شغلشون ادامه بده جونگکوک ام اینکارو میکنه و شغل باباش رو ادامه میده و میشه رئیس یکی از قدرتمند ترین باند مافیا کره
_باشه بابا
بابای جونگکوک:باید یه چیزه دیگه هم بهت بگم
_می دونم چی میخوای بگی
بابای جونگکوک:میدونی؟
_اره میخوای بگی که مواظب باشم یه وقت ضیف نشی ولی من بهت قول میدم کا خیلی قدرتمند تر از قبلت کنم
بابای جونگکوک:می دونم ولی اینو نمیخواستم بگم
_خب بگو
بابای جونگکوک:پسرم من تمام این مدت بهت دروغ گفتم که مادرت مرده مادرت درواقعه زنده اس و آدرس مادرتو از افراد دست راستم بگیر بهت میگه که کجاس
_آخه چرا این کارو کردی؟(عصبی)
بابای جونگکوک:می دونم کار اشتباهی کردم این همه سال از مادرت دورت کردم و خودمو از عشقم دور کردم ولی نپرس که چرا این کارو کردم
_باشه...باشه نمیگم
ویو جونگکوک
وقت ملاقات توی بیمارستان تموم شد و من آدرس مامانمو گرفتم اما وقتی رفتم اونجا نبود مثل اینکه از اینجا رفته برای همین به دست راست بابام که دیگه میشه افراد من بهش گفتم بره مامانمو پیدا که یه روز طول کشید بابام مرد و من آدرس مامانمو پیدا کردم رفتم پیشش همه چیو بهش گفتم
(بقیه اشم که دیگه می دونید)
حال
ویو ا.ت
دیدم که جونگکوک رفت منم سریع از ساختمون آمدم بیرون نمی دونم کجا بودام ساعت۱۱شب بود
آنقدر راه رفتم که بلخره رسیدم به یه سوپر مارکر ازش خواستم از تافش استفاده کنم اونم قبول کرد
منم زنگ زدم به اینها
مکالمه اینها و ا.ت
+الو اینها
×الو ا.ت خودتی
+اره خودم
×دختر تو کجایی همه جارو دنبالت کشتیم پیدات نکردیم
+میگم برات ولی میشه بیای به سومر مارکت......(آدرس میده)
×اره الان با دخترا میایم دنبالت
part⁶⁰
چند سال قبل
ویو جونگکوک
من الان۱۹ سالمه و وقتی ۳سالم بوده اینکه مامانم مرده و من با پدرام زندگی کردم من بابای خیلی سخت گیری دارم اون از همون بچگی تا الان همه ای ورزش های رزمی رو یاد داده
بگذریم من بابام ۳ماه که یه بیماری خیلی سختی گرفته و خوب شدنش سخته
یه روز توی خونه بودام به بابام فکر میکردم که یکی از افراد بابام گفت بابام میخواد منو ببینه منم رفتم پیش بابام
بابام بهم گفت...
بابای جونگکوک:پسرم بیا اینجا
_بله بابا
بابای جونگکوک:پسرم من بیماری خیلی سختی دارم و خوب نمی شم
_این چه حرفیه بابا تو خوب میشی
بابای جونگکوک:نه پسرم خوب نمیشم میخوام بدونی که تو از این به بعد باید شغل منو ادامه بدی
_چی؟واقعا؟
بابای جونگکوک:آره جونگکوک باید از این به بعد شغلمو ادامه بدی
نویسنده:شغل پدر جونگکوک رئیس مافیا بوده که خیلی قدرتمند بوده برای همین وصیت کرده که جونگکوک تنها پسرش شغلشون ادامه بده جونگکوک ام اینکارو میکنه و شغل باباش رو ادامه میده و میشه رئیس یکی از قدرتمند ترین باند مافیا کره
_باشه بابا
بابای جونگکوک:باید یه چیزه دیگه هم بهت بگم
_می دونم چی میخوای بگی
بابای جونگکوک:میدونی؟
_اره میخوای بگی که مواظب باشم یه وقت ضیف نشی ولی من بهت قول میدم کا خیلی قدرتمند تر از قبلت کنم
بابای جونگکوک:می دونم ولی اینو نمیخواستم بگم
_خب بگو
بابای جونگکوک:پسرم من تمام این مدت بهت دروغ گفتم که مادرت مرده مادرت درواقعه زنده اس و آدرس مادرتو از افراد دست راستم بگیر بهت میگه که کجاس
_آخه چرا این کارو کردی؟(عصبی)
بابای جونگکوک:می دونم کار اشتباهی کردم این همه سال از مادرت دورت کردم و خودمو از عشقم دور کردم ولی نپرس که چرا این کارو کردم
_باشه...باشه نمیگم
ویو جونگکوک
وقت ملاقات توی بیمارستان تموم شد و من آدرس مامانمو گرفتم اما وقتی رفتم اونجا نبود مثل اینکه از اینجا رفته برای همین به دست راست بابام که دیگه میشه افراد من بهش گفتم بره مامانمو پیدا که یه روز طول کشید بابام مرد و من آدرس مامانمو پیدا کردم رفتم پیشش همه چیو بهش گفتم
(بقیه اشم که دیگه می دونید)
حال
ویو ا.ت
دیدم که جونگکوک رفت منم سریع از ساختمون آمدم بیرون نمی دونم کجا بودام ساعت۱۱شب بود
آنقدر راه رفتم که بلخره رسیدم به یه سوپر مارکر ازش خواستم از تافش استفاده کنم اونم قبول کرد
منم زنگ زدم به اینها
مکالمه اینها و ا.ت
+الو اینها
×الو ا.ت خودتی
+اره خودم
×دختر تو کجایی همه جارو دنبالت کشتیم پیدات نکردیم
+میگم برات ولی میشه بیای به سومر مارکت......(آدرس میده)
×اره الان با دخترا میایم دنبالت
۶.۹k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.