"تو کی باشی؟"۴
پارت 4
"توجه!شخصیت های فرعی و کم اهمیت با × نشون داده میش"
همه با چشمای گرد شده به ا.ت زل زده بودن ا.ت جلوی چشماشو خون گرفته بود و به پسر پشت سریش خیره شده بود
پسره:بیخیال! اینکه فقط یه لمس کوچولو بود! نمیخواد قایمش کنی همه میدونن ازوناشی!
ا.ت دستشو کوبید رو میز و به سمت پسره خم شد: حتی اگه هم ازوناش باشم با تو نمیخوابم!
ا.ت اینو گفتو با سر تو صورت پسره کوبید و تا بخواد به خودش بیاد از پشت یقش گرفت و اونو دنبال خودش کشون کشون تو حیاط دانشگاه برد و بچه ها پچ پچ کنون پشت سرش راه افتاده بودن کسی جرعت نداشت نزدیک بشه این همه زور از یه دختر با اندام ریز بعید بود!
ا.ت پسره رو تا لب حوض وسط حیاط کشوند و کنار حوض به زانو درش آورد
پسره:آخ...ولم کن...بزار برم! غلط کردم!گوه خوردم!
ا.ت:برای به گوه خوری افتادن دیره!
ا.ت سر پسره رو گرفت و زیر آب نگه داشت
نامجون:کیم ا.ت! داری چه غلطی میخوری!
ا.ت:لعنتی...
ا.ت پسره ول کرد و اون با تمام سرعتش از اونجا دور شد!
نامجون:فقط نیم ساعته که وارد مدرسه شدی! داری آدم میکشی؟
یونگی:اون عوضی داشت ا.ت رو دست مالی میکرد!
نامجون:چی...چیکار میکرد؟
یونگی:بیخیال آقای کیم تا شما به خودت بیای فاطحش خوندس! بیا بریم ا.ت...
ا.ت :ادای آدم خوبا رو در نیار!
ساعت 12 pm
تیک... تاک ...تیک ...تاک
تنها صدایی که توی عمارت شنیده میشد صدای ساعت و صدای چکیدن قطره هایی بود که روی زمین ریخته میشد... پسرک از همه چی بیخبر از تخت امن بیرون اومد...غافل ازینکه مرگ انتظارشو میکشه!
×اهههه! باز شیر آبو نبستن! باید ببندمش
پسرک به سمت سیاهی کورمال کورمال قدم برداشت به آغوش سرد مرگ نزدیکتر و نزدیکتر شد..
×صدا از حموم میاد...
پسر جوان با تصور اینکه صدای قطره های آب رو میشنوه کلید لامپ رو فشار داد و با دریایی از خون که کف حموم جاری بود روبه رو شد...
خون از بالای سقف قطره قطره روی زمین میریخت پسر سرشو بالا گرفت و جنازهی تیکه تیکه شدهی پدرش که به سقف آیزون شده بودو دید و از ترس خشکش زد...
....:اینجا دیگه آخر کارته! آقا کوچولو!
ادامه دارد...
شرایط پارت بعد:55 تا کامنت بدون تکرار و لایک
پیام ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16686896605464
جواب پیام ناشناس:
@pyamenashenas
"توجه!شخصیت های فرعی و کم اهمیت با × نشون داده میش"
همه با چشمای گرد شده به ا.ت زل زده بودن ا.ت جلوی چشماشو خون گرفته بود و به پسر پشت سریش خیره شده بود
پسره:بیخیال! اینکه فقط یه لمس کوچولو بود! نمیخواد قایمش کنی همه میدونن ازوناشی!
ا.ت دستشو کوبید رو میز و به سمت پسره خم شد: حتی اگه هم ازوناش باشم با تو نمیخوابم!
ا.ت اینو گفتو با سر تو صورت پسره کوبید و تا بخواد به خودش بیاد از پشت یقش گرفت و اونو دنبال خودش کشون کشون تو حیاط دانشگاه برد و بچه ها پچ پچ کنون پشت سرش راه افتاده بودن کسی جرعت نداشت نزدیک بشه این همه زور از یه دختر با اندام ریز بعید بود!
ا.ت پسره رو تا لب حوض وسط حیاط کشوند و کنار حوض به زانو درش آورد
پسره:آخ...ولم کن...بزار برم! غلط کردم!گوه خوردم!
ا.ت:برای به گوه خوری افتادن دیره!
ا.ت سر پسره رو گرفت و زیر آب نگه داشت
نامجون:کیم ا.ت! داری چه غلطی میخوری!
ا.ت:لعنتی...
ا.ت پسره ول کرد و اون با تمام سرعتش از اونجا دور شد!
نامجون:فقط نیم ساعته که وارد مدرسه شدی! داری آدم میکشی؟
یونگی:اون عوضی داشت ا.ت رو دست مالی میکرد!
نامجون:چی...چیکار میکرد؟
یونگی:بیخیال آقای کیم تا شما به خودت بیای فاطحش خوندس! بیا بریم ا.ت...
ا.ت :ادای آدم خوبا رو در نیار!
ساعت 12 pm
تیک... تاک ...تیک ...تاک
تنها صدایی که توی عمارت شنیده میشد صدای ساعت و صدای چکیدن قطره هایی بود که روی زمین ریخته میشد... پسرک از همه چی بیخبر از تخت امن بیرون اومد...غافل ازینکه مرگ انتظارشو میکشه!
×اهههه! باز شیر آبو نبستن! باید ببندمش
پسرک به سمت سیاهی کورمال کورمال قدم برداشت به آغوش سرد مرگ نزدیکتر و نزدیکتر شد..
×صدا از حموم میاد...
پسر جوان با تصور اینکه صدای قطره های آب رو میشنوه کلید لامپ رو فشار داد و با دریایی از خون که کف حموم جاری بود روبه رو شد...
خون از بالای سقف قطره قطره روی زمین میریخت پسر سرشو بالا گرفت و جنازهی تیکه تیکه شدهی پدرش که به سقف آیزون شده بودو دید و از ترس خشکش زد...
....:اینجا دیگه آخر کارته! آقا کوچولو!
ادامه دارد...
شرایط پارت بعد:55 تا کامنت بدون تکرار و لایک
پیام ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16686896605464
جواب پیام ناشناس:
@pyamenashenas
۷۰.۵k
۰۷ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.