وقتی عاشق مدیرت میشی *۴۶*
فلش بک به اتاق راعون
یون جی:میخوام براش یه کمو سفید صورتی با یه تختی که از اون عروسک هایی که به تخت وصله،دور سر بچه میگرده میخوام چند تا عروس فرشته دور سرش بگرده،بعدشم عکس های زمانی که توی شکمم بود،یه خرس خیلی بزرگ صورتی،یه قسمت کمدی که اسباب بازی و عروسک و چیزای دیگه رو بزاره،یه سبد حصیری سفید صورتی،که توش پودر بچه و شونش یا شامپو سرش یا مای بیبیش و یا جوراباشو بزارم توش،و ۳ تا کشو که توش لباسای خونه و لباسایی که تا میشن رو بزارم، کشو ها جلوی تختش چسبیده به تختش باشه،یه فرش کوچک پشمی صورتی،و تابلوهای نقاشی فانتزی دختر کوچولو،یه قسمت ها گهواره صورتیش،و یه وان صورتی کوچولو مثل خودش توی حمومش،تختش هم محافظ داشته باشه وقتی گذاشتمش روی تخت محافظ رو بکشم بالا بعد اون فرشته ها رو روشن کنم و دور سرش بچرخن و براش لالای بخونن،خیلی قشنگ میشه
کوک:دقیقا اتاقش رو همین شکلی میکنیم،باهم،برای دخترمون
یون جی:آره
فلش بک به حال
و بعدش خود سومی اومد پایین،سومی و آجوما و یون جی و من صبحونه خوردیم و چون هنوز ساعت ۱۰ بود رفتیم خوابیدیم،چون خسته بودیم،یون جی به سختی تکون میخورد،زیر دلش کمی خونی بود
کوک:یون جی خوبی
یون جی:زیر دلم درد میکنه یه خورده،
کوک:بیا بریم استراحت کنیم
و کوک با کمک یون جی رفتن بالا و یون جی روی تخت خوابید و بعدش کوک اومد روی کاناپه خوابید تا یون جی راحت باشه(بچم🥲)
۳ سال بعد
یون جی ویو
فردا راعون ۳ سالش میشه ولی چون فردا عروسیه بورامه ، امروز واسش تولد میگیریم ، چقدر دخترم زود بزرگ شد ،بادیگارد و سومی رفتن که وسیله بگیرن ، منم بورام چانگ مین و مامانو آبجی رو دعوت کنم ، داشتم فکر میکردم که راعون اومد سمتم
راعون:ماما من فلدا تفلدمه،میدونستی(بچگونه)
یون جی:ای وا نه من میخواستم سوپرایز کنم فردا ، دیگه برات تولد میگیرم ، نمیتونم سوپرایز کنم تو رو خوشگل خانم ، دیگه فهمیدی
راعون:ن،ماما بگیر(بچگونه)
یون جی:باش دخترم خانم
راعون:ماما،بابا کشاست(بچگونه)
یون جی:بابا رفته سر کار
راعون:شر کال
یون جی:*خنده*آره شر کال،عه وا سومی جون اومد
راعون:سلامم شومی(بچه گونه)
سومی:سلام دخترم،سلام یون جی خانم
راعون:اونا چیه دستت(بچگونه)
سومی به یون جی نگاه کرد
یون جی:هیچی مامان برای خاله سومیه،راستی سومی میتونی راعون رو ببری حموم
سومی:باشه میبرمش،فقط لباس
یون جی:آها،خب صورتی تک شاخه،تک شاخ
سومی:آره تک شاخ
راعون:تک ساخ
و سومی رفت وسیله هارو توی آشپزخونه قایم کرد وبه آجوما گفت
سومی:آجوما غذا باید بپزیم تولده راعونه(آروم)
آجوما:آخی،باشه دخترم(آروم)
سومی:راعون برو طبقه بالا بریم حموم
راعون:باس
و راعون رفتو سومی رفت از ساکش توی اتاقش که نزدیک راعون بود لباس برداشت و رفتش توی اتاق راعون،و بردتش حموم
یون جی ویو
به کوک باید زنگ بزنم بگم بیاد ساعت ۷
یون جی:الو سلام کوک
کوک:سلام بله چاگیا
یون جی:امروز تولده راعونه
کوک:ولی فرداس،آها به خاطر عروسی،باش حواسم هست،فعلا من سرکارم،خدافظ
یون جی:خدافظ
کپی ممنوع❌
۵۰ لایک و ۴۵ کامنت
یون جی:میخوام براش یه کمو سفید صورتی با یه تختی که از اون عروسک هایی که به تخت وصله،دور سر بچه میگرده میخوام چند تا عروس فرشته دور سرش بگرده،بعدشم عکس های زمانی که توی شکمم بود،یه خرس خیلی بزرگ صورتی،یه قسمت کمدی که اسباب بازی و عروسک و چیزای دیگه رو بزاره،یه سبد حصیری سفید صورتی،که توش پودر بچه و شونش یا شامپو سرش یا مای بیبیش و یا جوراباشو بزارم توش،و ۳ تا کشو که توش لباسای خونه و لباسایی که تا میشن رو بزارم، کشو ها جلوی تختش چسبیده به تختش باشه،یه فرش کوچک پشمی صورتی،و تابلوهای نقاشی فانتزی دختر کوچولو،یه قسمت ها گهواره صورتیش،و یه وان صورتی کوچولو مثل خودش توی حمومش،تختش هم محافظ داشته باشه وقتی گذاشتمش روی تخت محافظ رو بکشم بالا بعد اون فرشته ها رو روشن کنم و دور سرش بچرخن و براش لالای بخونن،خیلی قشنگ میشه
کوک:دقیقا اتاقش رو همین شکلی میکنیم،باهم،برای دخترمون
یون جی:آره
فلش بک به حال
و بعدش خود سومی اومد پایین،سومی و آجوما و یون جی و من صبحونه خوردیم و چون هنوز ساعت ۱۰ بود رفتیم خوابیدیم،چون خسته بودیم،یون جی به سختی تکون میخورد،زیر دلش کمی خونی بود
کوک:یون جی خوبی
یون جی:زیر دلم درد میکنه یه خورده،
کوک:بیا بریم استراحت کنیم
و کوک با کمک یون جی رفتن بالا و یون جی روی تخت خوابید و بعدش کوک اومد روی کاناپه خوابید تا یون جی راحت باشه(بچم🥲)
۳ سال بعد
یون جی ویو
فردا راعون ۳ سالش میشه ولی چون فردا عروسیه بورامه ، امروز واسش تولد میگیریم ، چقدر دخترم زود بزرگ شد ،بادیگارد و سومی رفتن که وسیله بگیرن ، منم بورام چانگ مین و مامانو آبجی رو دعوت کنم ، داشتم فکر میکردم که راعون اومد سمتم
راعون:ماما من فلدا تفلدمه،میدونستی(بچگونه)
یون جی:ای وا نه من میخواستم سوپرایز کنم فردا ، دیگه برات تولد میگیرم ، نمیتونم سوپرایز کنم تو رو خوشگل خانم ، دیگه فهمیدی
راعون:ن،ماما بگیر(بچگونه)
یون جی:باش دخترم خانم
راعون:ماما،بابا کشاست(بچگونه)
یون جی:بابا رفته سر کار
راعون:شر کال
یون جی:*خنده*آره شر کال،عه وا سومی جون اومد
راعون:سلامم شومی(بچه گونه)
سومی:سلام دخترم،سلام یون جی خانم
راعون:اونا چیه دستت(بچگونه)
سومی به یون جی نگاه کرد
یون جی:هیچی مامان برای خاله سومیه،راستی سومی میتونی راعون رو ببری حموم
سومی:باشه میبرمش،فقط لباس
یون جی:آها،خب صورتی تک شاخه،تک شاخ
سومی:آره تک شاخ
راعون:تک ساخ
و سومی رفت وسیله هارو توی آشپزخونه قایم کرد وبه آجوما گفت
سومی:آجوما غذا باید بپزیم تولده راعونه(آروم)
آجوما:آخی،باشه دخترم(آروم)
سومی:راعون برو طبقه بالا بریم حموم
راعون:باس
و راعون رفتو سومی رفت از ساکش توی اتاقش که نزدیک راعون بود لباس برداشت و رفتش توی اتاق راعون،و بردتش حموم
یون جی ویو
به کوک باید زنگ بزنم بگم بیاد ساعت ۷
یون جی:الو سلام کوک
کوک:سلام بله چاگیا
یون جی:امروز تولده راعونه
کوک:ولی فرداس،آها به خاطر عروسی،باش حواسم هست،فعلا من سرکارم،خدافظ
یون جی:خدافظ
کپی ممنوع❌
۵۰ لایک و ۴۵ کامنت
۱۲.۱k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.