فیک کوک پارت 6 (گمشده)
پارت 6
امروز کوک به ته زنگ زده (میدونید که باهم دوستن)
و گفته اخر هفته ویلاشون بریم
منم لباسمو پوشیدمو ی میکاپ ساده کردم(اسلاید 2) تهیونگم از کمپانی اومد دنبالم و باهم رفتیم سمت ویلا
*رسیدن*
ویو چهیونگ
یه کلبه جنگلیه ولی توش اندازه 5 تا کلبست
حدودا شبه
رفتم تو
سانی:سلاااام چهیونگگگگ
چهیونگ:سلاممم تو اینجا چیکار میکنی؟
سانی:منم دعوتم😎
جولیا:سلام چهیونگ شیییی
چهیونگ:سلام(سرد)
جولیا:یااااا چهیونگ اون اتفاق باعث این نمیشه که ما دوست نباشیم؛ بیا صمیمی باشیممم!
چهیونگ:باشهههه(بچم چ زود گرم گرفت🐥😂)
کوک:سلام تهیونگ، سلام چهیونگ، چقد ستیدددد
ته و چهیونگ:سلام
رفتیم داخل و وسایلامونو جابه جا کردیم که
جولیا:خب مایلید یه نوشیدنی بزنیم؟
همه:حتمااااا
نشستیم داشتیم میخوردیم که یهو گوشیم زنگ خورد
چهیونگ:بچه ها ی لحظه
دیدم مدیر جانگه
چهیونگ:سلام مدیر
جانگ:سلام چهیونگ. فردا کنسرت داری اهنگ(...)باید بیای کمپانی
چهیونگ:من دنسشو بلدم، فقط بگید کجاست
جانگ: فلان فلان فلان در بوسان، ساعت 8ونیم شب
(مثلا بوسان بودن دیگههه🐸😂)
چهیونگ:خب من همونجام. دنسامو تمرین میکنم و فردا میام
رفتم دیدم جولیا و بقیه دارن رخت خواب میندازن بخوابن
رفتم تو بغل ته و خوابیدم
*صبح*
پاشدم و دیدم ته مث پیشیا خوابیده
ی طوری بلند شدم که اذیت نشه
و رفتم تو یکی از اتاقا ک اینه داشت و شروع کردم به تمرین
*ویو کوک*
بلند شدم دیدم جولیا چسبیده بهم
دختره چندش
میدونم با چند نفر تو رابطس ولی کاری نمیتونم بکنم تا تو فرصت مناسب ازش جدا شم
میخواستم برم دستشویی که یهو ی صدایی از اتاق شنیدم
درشو یکم باز کردم، دیدم چهیونگ داره دنس میره و فک کنم پاش یچیزی شده
مزاحمش نشدم و رفتم کارای لازمه رو انجام دادم و رفتم بیرون ی هوایی بخورم
*ویو جولیا*
تا کوک رفت رفتم سمت اتاقی که چهیونگ توش بود
*ویو ته*
از خواب پاشدم و دیدم جولیا داره میره تو ی اتاق
درو که باز کرد دیدم چهیونگم اونجاست. وقتی جولیا درو بست رفتم گوش وایسادم ببینم چی میگن
جولیا:چهیونگ شی؟
چهیونگ:جونم
جولیا:میگم، کوک خیلی دوستت داره، نمیخوای بهش برگردی؟
چهیونگ:چه فایده وقتی تورو دوست داره، تازه من تهیونگمو دوس دارم
جولیا:حقیقتش.. من تهیونگ رو دوست داشتم ولی کوک مجبورم کرد با اون باشم (بغض)
چهیونگ:پس تو ته رو دوس داری؟
جولیا:عوهومم(بغض صگییی)
چهیونگ:باشه.تهیونگ مال تو اما به یک شرط. درمورد من بد بهش نگی، دوسش داشته باشی، پشتیبانش باشی، باهاش کنار بیای و ولش نکنی. من ته رو با کوک عوض نمیکنم، چون کوک رو نمیخوام.
جولیا:واقعا ممنونم چهیونگییی:)))))
*ویو جولیا*
از اتاق رفتم بیرون. باورم نمیشد چهیونگ الان ته رو داد ب من! دیدم ته بیداره و چشاش اشکیه
جولیا:چیشده تهیونگ شی؟
ته:من تورو نمیخواااااممم(اشکککک و داد)
ته:چهیونگگگگ بگو که همه اینا دروغهههههههه
*ویو چهیونگ*
درو محکم بستم و شروع کردم گریه کردن
یهو سانی اومد
سانی:چیشده دختر؟
چهیونگ:*همچی رو گفت*(گریه)
اون واقعا ته رو دوست داشتنت(گریهههه)
*ساعت 7 شب*
همه بچه ها بودن
میخواستم کنسرتم دعوتشون کنم
چهیونگ:بچه ها، من امروز تو فلان فلان فلان کنسرت دارم، میاین؟
همه:آره
تهیونگ گوشه گیر بود دیگه حرفی نمیزد یعنی رسما قهر بود
چهیونگ:خب من دارم میرم هرکی میخواد بیاد
لباس چهیونگ برای کنسرت اسلاید 3
لباس سانی اسلاید 4
لباس ته همونیه که تو چند پارت پیش پوشیده بود. اسلاید 5
لباس کوک اسلاید 6
امروز کوک به ته زنگ زده (میدونید که باهم دوستن)
و گفته اخر هفته ویلاشون بریم
منم لباسمو پوشیدمو ی میکاپ ساده کردم(اسلاید 2) تهیونگم از کمپانی اومد دنبالم و باهم رفتیم سمت ویلا
*رسیدن*
ویو چهیونگ
یه کلبه جنگلیه ولی توش اندازه 5 تا کلبست
حدودا شبه
رفتم تو
سانی:سلاااام چهیونگگگگ
چهیونگ:سلاممم تو اینجا چیکار میکنی؟
سانی:منم دعوتم😎
جولیا:سلام چهیونگ شیییی
چهیونگ:سلام(سرد)
جولیا:یااااا چهیونگ اون اتفاق باعث این نمیشه که ما دوست نباشیم؛ بیا صمیمی باشیممم!
چهیونگ:باشهههه(بچم چ زود گرم گرفت🐥😂)
کوک:سلام تهیونگ، سلام چهیونگ، چقد ستیدددد
ته و چهیونگ:سلام
رفتیم داخل و وسایلامونو جابه جا کردیم که
جولیا:خب مایلید یه نوشیدنی بزنیم؟
همه:حتمااااا
نشستیم داشتیم میخوردیم که یهو گوشیم زنگ خورد
چهیونگ:بچه ها ی لحظه
دیدم مدیر جانگه
چهیونگ:سلام مدیر
جانگ:سلام چهیونگ. فردا کنسرت داری اهنگ(...)باید بیای کمپانی
چهیونگ:من دنسشو بلدم، فقط بگید کجاست
جانگ: فلان فلان فلان در بوسان، ساعت 8ونیم شب
(مثلا بوسان بودن دیگههه🐸😂)
چهیونگ:خب من همونجام. دنسامو تمرین میکنم و فردا میام
رفتم دیدم جولیا و بقیه دارن رخت خواب میندازن بخوابن
رفتم تو بغل ته و خوابیدم
*صبح*
پاشدم و دیدم ته مث پیشیا خوابیده
ی طوری بلند شدم که اذیت نشه
و رفتم تو یکی از اتاقا ک اینه داشت و شروع کردم به تمرین
*ویو کوک*
بلند شدم دیدم جولیا چسبیده بهم
دختره چندش
میدونم با چند نفر تو رابطس ولی کاری نمیتونم بکنم تا تو فرصت مناسب ازش جدا شم
میخواستم برم دستشویی که یهو ی صدایی از اتاق شنیدم
درشو یکم باز کردم، دیدم چهیونگ داره دنس میره و فک کنم پاش یچیزی شده
مزاحمش نشدم و رفتم کارای لازمه رو انجام دادم و رفتم بیرون ی هوایی بخورم
*ویو جولیا*
تا کوک رفت رفتم سمت اتاقی که چهیونگ توش بود
*ویو ته*
از خواب پاشدم و دیدم جولیا داره میره تو ی اتاق
درو که باز کرد دیدم چهیونگم اونجاست. وقتی جولیا درو بست رفتم گوش وایسادم ببینم چی میگن
جولیا:چهیونگ شی؟
چهیونگ:جونم
جولیا:میگم، کوک خیلی دوستت داره، نمیخوای بهش برگردی؟
چهیونگ:چه فایده وقتی تورو دوست داره، تازه من تهیونگمو دوس دارم
جولیا:حقیقتش.. من تهیونگ رو دوست داشتم ولی کوک مجبورم کرد با اون باشم (بغض)
چهیونگ:پس تو ته رو دوس داری؟
جولیا:عوهومم(بغض صگییی)
چهیونگ:باشه.تهیونگ مال تو اما به یک شرط. درمورد من بد بهش نگی، دوسش داشته باشی، پشتیبانش باشی، باهاش کنار بیای و ولش نکنی. من ته رو با کوک عوض نمیکنم، چون کوک رو نمیخوام.
جولیا:واقعا ممنونم چهیونگییی:)))))
*ویو جولیا*
از اتاق رفتم بیرون. باورم نمیشد چهیونگ الان ته رو داد ب من! دیدم ته بیداره و چشاش اشکیه
جولیا:چیشده تهیونگ شی؟
ته:من تورو نمیخواااااممم(اشکککک و داد)
ته:چهیونگگگگ بگو که همه اینا دروغهههههههه
*ویو چهیونگ*
درو محکم بستم و شروع کردم گریه کردن
یهو سانی اومد
سانی:چیشده دختر؟
چهیونگ:*همچی رو گفت*(گریه)
اون واقعا ته رو دوست داشتنت(گریهههه)
*ساعت 7 شب*
همه بچه ها بودن
میخواستم کنسرتم دعوتشون کنم
چهیونگ:بچه ها، من امروز تو فلان فلان فلان کنسرت دارم، میاین؟
همه:آره
تهیونگ گوشه گیر بود دیگه حرفی نمیزد یعنی رسما قهر بود
چهیونگ:خب من دارم میرم هرکی میخواد بیاد
لباس چهیونگ برای کنسرت اسلاید 3
لباس سانی اسلاید 4
لباس ته همونیه که تو چند پارت پیش پوشیده بود. اسلاید 5
لباس کوک اسلاید 6
۴.۱k
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.