پارت ۱ : وقتی اومدید ایران ...
صبح شده بود خورشید گرمتر از همیشه به خونه ی بزرگ ا.تو جین میخورد
ا.ت با برخورد نور خورشید یه چشماش چشماشو باز کرد بعد حس خفگی شدیدی وادارش کرد بچرخه که دید توی بغل بزرگ جین گمشده
ا.ت لبخندی زد
جین : سلام خانم کوچولو
ا.ت : سلام آقای بزرگ
جین : ا.ت گشنمه
ا.ت : خب بیا بریم تا یه صبحونه ی خوشم
که صدای زنگ در خونه حرف ا.ت رو قطع کرد
ا.ت : کیه صبح به این زودی
جین : نميدونم
سریع یه لباس خوب پوشیدیم و رفتیم درو باز کردیم که دیدیم پسران
ا.ت : سلام پسرا
جین : سلام بچه ها خوبید
پسرا : سلام
جین. : چرا صبح به این زودی اومدید اینجا
کوکی : اومدیم صبحونه خونه هندسام و زنداداش هندسام ترمون
ا.ت : خوب کاری کردید اتفاقا العان میخواستم صبحونه بزارم خب چی دوست دارید
جیمین : ا.ت از اون صبحانه ایرانیا که خیلی خوب بود درست میکردی دوباره درست کن لطفا
ا.ت : اگه همه با نظر جیمین هیونگ موافقید درست کنم
همه : موافقیم
ا.ت : خیله خب
از زبان ا.ت
خب ببینم چیا داریم که به ایران بخوره
مربا
کره پنیر
تخم مرغ
گردو
پسته
نون آخ نون نداریم
ا.ت : جین نون نداریم واسه ی صبحونه
جین : تو ی یخچاله دیشب رفتم همون مغازه که نون خوشمزه داشت خریدم
ا.ت : مرسی
خب اینم تز نون سنگگ
باورم نمیشه بتونم تو سئول نون سنگگ بخورم ( البته من نمیدونم اونجا هست یانه همینجوری گفتم )
خب چای هم درست کردم
گردو رم شکستم
خب حالا میز و بچینم
۱۰ دیقه بعد
ا.ت : پسرا صبحونه امادس
همه اومدن سر میز
و خوردن
شوگا : ا.ت شی عالیه
ا.ت خواهش میکنم هیونگ خلاصه صبحونشون ر خوردن
و رفتن نشستن فیلم دیدن
که جین دست ا.ت رو گرفت و رفتن بالا
جین : ا.ت پسرا واسه ناهار بمونن
ا.ت : کتک میخوای اونا اگه همه ی سالم اینجا بمونن من خوشحال میشم اونا مثل علیرضان واسه ی من
جین : خبپس بزن بریم
و رفتن پایین
ا.ت تا دید پسرا دادن دوکبوکی میخورد یکم که رفت نزدیک تر حالت تهوع شدیدی بخس دست داد و رفت دستشویی
جین : ا.ت حالت خوبه
ا.ت : نه و همونجا از حال رفت
جین : ا.ت ( داد )
و سریع ا.ت رو برآید استایل بغل کرد و رفتن بیمارستان سریع ا.ت رو بستری کردن و از آزمایش گرفتن
دکتر : آقای کیم بهتون تبریک میگم همر شما بارداره
جین : وایی واقعا
ا.ت : جین ( بیحال )
جین : ا.ت بهوش اومدی ا.ت تو بارداری
ا.ت : چی ( خوشحال ) ج
جین سریع ا.ت رو بغل کرد
و فردا رفتن خونه ا.ت سریع به خدیجه خانم زنگ زد و بهش خبر داد و قرار شد ا.ت نه ماه بارداری شو اونجا توی ایران کنار خدیجه خانم بگذرونه
ا.ت سریع به پسرا زنگ زد و گفت بیان خونشون
جیهوپ : چی شده ا.ت حالت خوبه
ا.ت : آره خوبم خب بشنید میخوام راجب یه موضوع مهم باهاتون حرف بزنم
ا.ت با برخورد نور خورشید یه چشماش چشماشو باز کرد بعد حس خفگی شدیدی وادارش کرد بچرخه که دید توی بغل بزرگ جین گمشده
ا.ت لبخندی زد
جین : سلام خانم کوچولو
ا.ت : سلام آقای بزرگ
جین : ا.ت گشنمه
ا.ت : خب بیا بریم تا یه صبحونه ی خوشم
که صدای زنگ در خونه حرف ا.ت رو قطع کرد
ا.ت : کیه صبح به این زودی
جین : نميدونم
سریع یه لباس خوب پوشیدیم و رفتیم درو باز کردیم که دیدیم پسران
ا.ت : سلام پسرا
جین : سلام بچه ها خوبید
پسرا : سلام
جین. : چرا صبح به این زودی اومدید اینجا
کوکی : اومدیم صبحونه خونه هندسام و زنداداش هندسام ترمون
ا.ت : خوب کاری کردید اتفاقا العان میخواستم صبحونه بزارم خب چی دوست دارید
جیمین : ا.ت از اون صبحانه ایرانیا که خیلی خوب بود درست میکردی دوباره درست کن لطفا
ا.ت : اگه همه با نظر جیمین هیونگ موافقید درست کنم
همه : موافقیم
ا.ت : خیله خب
از زبان ا.ت
خب ببینم چیا داریم که به ایران بخوره
مربا
کره پنیر
تخم مرغ
گردو
پسته
نون آخ نون نداریم
ا.ت : جین نون نداریم واسه ی صبحونه
جین : تو ی یخچاله دیشب رفتم همون مغازه که نون خوشمزه داشت خریدم
ا.ت : مرسی
خب اینم تز نون سنگگ
باورم نمیشه بتونم تو سئول نون سنگگ بخورم ( البته من نمیدونم اونجا هست یانه همینجوری گفتم )
خب چای هم درست کردم
گردو رم شکستم
خب حالا میز و بچینم
۱۰ دیقه بعد
ا.ت : پسرا صبحونه امادس
همه اومدن سر میز
و خوردن
شوگا : ا.ت شی عالیه
ا.ت خواهش میکنم هیونگ خلاصه صبحونشون ر خوردن
و رفتن نشستن فیلم دیدن
که جین دست ا.ت رو گرفت و رفتن بالا
جین : ا.ت پسرا واسه ناهار بمونن
ا.ت : کتک میخوای اونا اگه همه ی سالم اینجا بمونن من خوشحال میشم اونا مثل علیرضان واسه ی من
جین : خبپس بزن بریم
و رفتن پایین
ا.ت تا دید پسرا دادن دوکبوکی میخورد یکم که رفت نزدیک تر حالت تهوع شدیدی بخس دست داد و رفت دستشویی
جین : ا.ت حالت خوبه
ا.ت : نه و همونجا از حال رفت
جین : ا.ت ( داد )
و سریع ا.ت رو برآید استایل بغل کرد و رفتن بیمارستان سریع ا.ت رو بستری کردن و از آزمایش گرفتن
دکتر : آقای کیم بهتون تبریک میگم همر شما بارداره
جین : وایی واقعا
ا.ت : جین ( بیحال )
جین : ا.ت بهوش اومدی ا.ت تو بارداری
ا.ت : چی ( خوشحال ) ج
جین سریع ا.ت رو بغل کرد
و فردا رفتن خونه ا.ت سریع به خدیجه خانم زنگ زد و بهش خبر داد و قرار شد ا.ت نه ماه بارداری شو اونجا توی ایران کنار خدیجه خانم بگذرونه
ا.ت سریع به پسرا زنگ زد و گفت بیان خونشون
جیهوپ : چی شده ا.ت حالت خوبه
ا.ت : آره خوبم خب بشنید میخوام راجب یه موضوع مهم باهاتون حرف بزنم
۹.۷k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.