مافیا سرد 19
یه صدایی پلی شد
من میدونم تو اتو دزدیدی
اگه فک کردی من برای ات پول میدم اشتباه میکنی
اون تا آخر عمرم پیشت باشه برام مهم نیست
ویو ته
وقتی به ویس گوش دادم فهمیدم ات نباید بفهمه پدرش همچین ویسی داده
ویو ات
وقتی ویس رو شنیدم گریم گرفت
واقعا من انقدر بی ارزشم
در همون حالی که داشتم گریه میکردن از دستشویی دور شدم
وقتی داشتم راه میرفتم دیدم یه صدای آشنایی صدام میزنه
وقتی برگشتم دیدم یونجونه
ی : سلام ات خوبی
ات : آ اره خوبم اینجا چیکار میکنی
ی : توداری گریه میکنی
نمیدونم چرا وقتی این سوالو شنیدم زدم زیر گریه
و بدون اختیار از خودم بغلش کردم
و اونم بغلم کرد
ویو یو
وقتی بغلم کرد تعجب کردم
تو بغلش آرامش خاصی بود واسه همین منم بغلش کردم
ویو ته :
داشتم دنبال ات میگشتم که دیدم تو بغل یونجونه
واسه همین سریع رفتم پیشش
ته : شما دارین چیکار میکنین
ات ازش جدا شد و گفت هیچی
یو : سلام ته (چقد مودب)
ته : سلام
ات چیزی شده
ات : نه
ته : پس چرا چشمات قرمزه
ات : میشه بریم خونه
ته: آره
تو ماشین داشتیم میرفتیم خونه ته گفت
ته : چرا داشتی گریه میکردی
ات : همینجوری
ته : چرا بغلش کرده بودی
ات : ببخشید
ته : نمیخوام ببخشید بگی
چرا بغلش کرده بودیم
ات : حواسم نبود
ته میشه یه سوال ازت بپرسم
ته: آره
ات :اینهمه وقته من با تو دارم زندگی میکنم
بابام سراغی ازم نگرفته
ته : ام نه
ات : دروغ میگی؟
لطفا حمایت👒💐
من میدونم تو اتو دزدیدی
اگه فک کردی من برای ات پول میدم اشتباه میکنی
اون تا آخر عمرم پیشت باشه برام مهم نیست
ویو ته
وقتی به ویس گوش دادم فهمیدم ات نباید بفهمه پدرش همچین ویسی داده
ویو ات
وقتی ویس رو شنیدم گریم گرفت
واقعا من انقدر بی ارزشم
در همون حالی که داشتم گریه میکردن از دستشویی دور شدم
وقتی داشتم راه میرفتم دیدم یه صدای آشنایی صدام میزنه
وقتی برگشتم دیدم یونجونه
ی : سلام ات خوبی
ات : آ اره خوبم اینجا چیکار میکنی
ی : توداری گریه میکنی
نمیدونم چرا وقتی این سوالو شنیدم زدم زیر گریه
و بدون اختیار از خودم بغلش کردم
و اونم بغلم کرد
ویو یو
وقتی بغلم کرد تعجب کردم
تو بغلش آرامش خاصی بود واسه همین منم بغلش کردم
ویو ته :
داشتم دنبال ات میگشتم که دیدم تو بغل یونجونه
واسه همین سریع رفتم پیشش
ته : شما دارین چیکار میکنین
ات ازش جدا شد و گفت هیچی
یو : سلام ته (چقد مودب)
ته : سلام
ات چیزی شده
ات : نه
ته : پس چرا چشمات قرمزه
ات : میشه بریم خونه
ته: آره
تو ماشین داشتیم میرفتیم خونه ته گفت
ته : چرا داشتی گریه میکردی
ات : همینجوری
ته : چرا بغلش کرده بودی
ات : ببخشید
ته : نمیخوام ببخشید بگی
چرا بغلش کرده بودیم
ات : حواسم نبود
ته میشه یه سوال ازت بپرسم
ته: آره
ات :اینهمه وقته من با تو دارم زندگی میکنم
بابام سراغی ازم نگرفته
ته : ام نه
ات : دروغ میگی؟
لطفا حمایت👒💐
۵.۹k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.