part 62

part 62
ࡃܢܚ݅ࡐ߳ ࡅ࡙ߊ ܣࡐ‌ܚࡍ◁❚❚▷

نویسندگان:«یونا♡کارولین♡»

سارا:به یه شرط!
آرتین:چه شرطی؟
سارا:که بعدش دیگه دنبالم نباشی
آرتین:باشه
آرتین شروع کرد به بوسیدنم. از ته دل میبوسید. دلم براش میسوخت آخه اون چه گناهی کرده بود که اینجوری...
خودمو کشیدم عقب
سارا: خداحافظ
آرتین: ممنونم
پیاده شدم و رفتم خونه. گوشیم زنگ میزنه. یعنی کیه باز؟ هوففففف. عه سعیده
سارا: جانم نفسم
سعید: زندگی من چطوره؟
سارا: دلم گرفته
سعید: اوخ قربون اون دل کوچولوت برم که گرفته. مگه دست خودشه.
سارا: کاری داشتی سعید؟
سعید: اوه یادم رفت. سارا رفتنمون جلو افتاده تا پس فردا آماده باش بریم.کسی که قرار بود کمکمون کنه تا کمتر از یه هفته ی دیگه میره اونور آب.
سارا: آخه الان، تو این وضع، تینا...
سعید: سارا این تنها فرصتمونه
سارا: باشه من میرم وسایلمو جمع کنم فقط چه ساعتی میای دنبالم؟
سعید: ۶ عصر میام که تا رسیدنمون هوا تاریک میشه و میتونیم از مرز رد شیم.
سارا: باشه عشقم. مواظب خودت باش
قطع کردم و رفتم که وسایلامو جمع کنم.
آرتین
نقشه ای که کشیدم کاملن بی نقصه.
سارا و سعید تا یه ماه دیگه فرار میکنن به فرانسه و من درست روز رفتنشون سارا رو میدزدم و بعدش...