پرش زمانی به صبح:
پرش زمانی به صبح:
ویو ات:
صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۷ ونیمه مثل برق زده ها از جام بلند شدم و سریع آماده کردم و حرکت کردم بهینه دانشگاه ساعت و نگاه کردم دقیقا ساعت ۸ رسیدم به دانشگاه داشتم میرفتم داخل که همون جونگ کوک عوضی و با دار و دستش دیدم یه پوزخند از روی تمسخر زدم و بدون توجه به اونا رفتم داخل
ویو جونگ کوک
صبح با آلارم گوشیم از خواب پاشدم و رفتم کارای لازم و انجام دادم و به تهیونگ زدم که
جونگ کوک: آلو داداش خوبی
تهیونگ:سلام داداش خوبم تو چی
جونگ کوک : خوبم نگاه میخوام اطلاعات یه نفرو برام پیدا کنی میتونی
تهیونگ:آره چرا که نه حالا اطلاعات کی رو میخوایی
جونگ کوک: آت...پارک آت..همون دختره ی همکلاسیمون داخل دانشگاه
تهیونگ:باشه حالا میخوایی چیکار نکنه عاشقش شدی
جونگ کوک:آنقدر چرت و پرت نگو عاشق چیه اون دختره ی عوضی بشم یه کم بلبل زبونی کرد میخوام به حسابش برسم
تهیونگ:کوک نکن داداش ولش کن...نگو که میخوایی بکشیش
جونگ کوک:نه بابا فقط میخوام یه کم باهاش خوش بگذرونم همین بعدش یه فکری به حالش میکنم خب دیگه خداحافظ داخل دانشگاه میبینمت
پرش زمانی به موقع دانشگاه:
جونگ کوک:از ماشین پیاده شدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم که یهو همون دختره ی عوضی آت رو دیدم یه پوزخند از روی تمسخر زد و بدون هیچ توجهی رفت داخل دانشگاه دختره ی عوضی فکر کرده که کیه بزار به حسابت میرسم
ویو ات:
صبح با آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ۷ ونیمه مثل برق زده ها از جام بلند شدم و سریع آماده کردم و حرکت کردم بهینه دانشگاه ساعت و نگاه کردم دقیقا ساعت ۸ رسیدم به دانشگاه داشتم میرفتم داخل که همون جونگ کوک عوضی و با دار و دستش دیدم یه پوزخند از روی تمسخر زدم و بدون توجه به اونا رفتم داخل
ویو جونگ کوک
صبح با آلارم گوشیم از خواب پاشدم و رفتم کارای لازم و انجام دادم و به تهیونگ زدم که
جونگ کوک: آلو داداش خوبی
تهیونگ:سلام داداش خوبم تو چی
جونگ کوک : خوبم نگاه میخوام اطلاعات یه نفرو برام پیدا کنی میتونی
تهیونگ:آره چرا که نه حالا اطلاعات کی رو میخوایی
جونگ کوک: آت...پارک آت..همون دختره ی همکلاسیمون داخل دانشگاه
تهیونگ:باشه حالا میخوایی چیکار نکنه عاشقش شدی
جونگ کوک:آنقدر چرت و پرت نگو عاشق چیه اون دختره ی عوضی بشم یه کم بلبل زبونی کرد میخوام به حسابش برسم
تهیونگ:کوک نکن داداش ولش کن...نگو که میخوایی بکشیش
جونگ کوک:نه بابا فقط میخوام یه کم باهاش خوش بگذرونم همین بعدش یه فکری به حالش میکنم خب دیگه خداحافظ داخل دانشگاه میبینمت
پرش زمانی به موقع دانشگاه:
جونگ کوک:از ماشین پیاده شدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم که یهو همون دختره ی عوضی آت رو دیدم یه پوزخند از روی تمسخر زد و بدون هیچ توجهی رفت داخل دانشگاه دختره ی عوضی فکر کرده که کیه بزار به حسابت میرسم
۱۵۷
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.