مدرسه ی پولدارا پارت دوم
ا/ت ویو: اتفاقی افتادم توی بغلش یک چند لحظه موندم بعدش اومدم بیرون و بعد با لحن دعوایی و کرم ریزی گفتم
ا/ت: هوییی چته جیمین: تو افتادی توی بغل من ا/ت: میدونم ولی تو دستمو گرفتی و منم تعادلم رو از دست دادم جیمین: باشه حالا چیزی که نشد! ا/ت: چرا خیلیم شده جیمین: ببین زیاد زبون درازی کنی... کاری میکنم که به پام بیفتی و التماسم کنی ا/ت: هار هار هار ( مثلا صدای خنده) خندیدم بیا برو بابا جیمین: باشه خواهیم دید ا/ت: خواهیم دید
ا/ت ویو: این پسره ی خر فکر کرده کیه برای من کلاس میزاره اصلا ازش خوشم نمیاد بی ادب
جیمین ویو: دارم برات دختر کوچولو... فکر کنم تازه واردی و چیزی نمیدونی.. ولی نگران نباش خودم کاری میکنم که بفهمی کیم
ویو ا/ت دیدم که دیگه خبری از صف نیست همش هم بخاطره اون پسره بود حالا بهش نشون میدم که هرکی با من در بیوفته چی میشه
ویو جیمین:(ببخشید هی ویو میشه چون میخوام فیک خراب نشه)
این دختره فک کرده کیه یه کاری میکنم که یه روز کامل بشینه گریه کنه کارم رو الان شروع میکنم میدونم چیکار کنم
ویو ا/ت:
بخاطر اینکه صف نداشتیم رفتیم مستقیم توی کلاس نشستم روی صندلی من همیشه عادت دارم یه شرتک هم زیر دامنم بپوشم دیدم اون پسره هی داشت با پوزخند نگاه می کرد هی میگفتم خدایا چشه بعدش که استاد اومد درس داد ...
بعد از کلاس زنگه تفریح شد از روی میز بلند شدم بعد از اینکه تغذیم رو از توی کیفم در آوردم دوباره روی میز نشستم تغذیه رو خوردم خواستم که اشغالش رو برم بندارم از روی میز بلند شدم
که اون عوضی گفت
جیمین: دامنت کثیفه ا/ت: چی
نگاه کردم و بله کثیفه
ا/ت: این کار کی بود جیمین: بنده
رفتم پیشش و زیپ دامن رو باز کردم و انداختم رو زمین ( گفتم که عادت داره یه شرتک زبر دامنش بپوشه)
معلوم بود نقشه های پلیدش سوراخ شده.. دامن رو از روی زمین برداشتم و رفتم بیرون.. رفتم سمت سرویس بهداشتی و دامنم رو با مایع شستم.. چون چیزی به جز اون نبود.. بعد از اینکه خوب پاکش کردم.... رفتم توی حیاط و دامنم رو جلوی آفتاب قرار دادم... بعد از اینکه یکم خشک شد... برش داشتم چون زنگ خورده بود.. و من رفتم سمت کلاسم... و دامن رو توی پلاستیک گذاشتم.. زنگ بعد روهم همون طور گذاشتمش.. گذاشتمش جای آفتاب تا اینکه خشک شد و پوشیدمش... بعد از اینکه کلاسمون تموم شد رفتم بیرون و...
خب اینبار هم تموم شد... یه لایکمون نشه؟
ا/ت: هوییی چته جیمین: تو افتادی توی بغل من ا/ت: میدونم ولی تو دستمو گرفتی و منم تعادلم رو از دست دادم جیمین: باشه حالا چیزی که نشد! ا/ت: چرا خیلیم شده جیمین: ببین زیاد زبون درازی کنی... کاری میکنم که به پام بیفتی و التماسم کنی ا/ت: هار هار هار ( مثلا صدای خنده) خندیدم بیا برو بابا جیمین: باشه خواهیم دید ا/ت: خواهیم دید
ا/ت ویو: این پسره ی خر فکر کرده کیه برای من کلاس میزاره اصلا ازش خوشم نمیاد بی ادب
جیمین ویو: دارم برات دختر کوچولو... فکر کنم تازه واردی و چیزی نمیدونی.. ولی نگران نباش خودم کاری میکنم که بفهمی کیم
ویو ا/ت دیدم که دیگه خبری از صف نیست همش هم بخاطره اون پسره بود حالا بهش نشون میدم که هرکی با من در بیوفته چی میشه
ویو جیمین:(ببخشید هی ویو میشه چون میخوام فیک خراب نشه)
این دختره فک کرده کیه یه کاری میکنم که یه روز کامل بشینه گریه کنه کارم رو الان شروع میکنم میدونم چیکار کنم
ویو ا/ت:
بخاطر اینکه صف نداشتیم رفتیم مستقیم توی کلاس نشستم روی صندلی من همیشه عادت دارم یه شرتک هم زیر دامنم بپوشم دیدم اون پسره هی داشت با پوزخند نگاه می کرد هی میگفتم خدایا چشه بعدش که استاد اومد درس داد ...
بعد از کلاس زنگه تفریح شد از روی میز بلند شدم بعد از اینکه تغذیم رو از توی کیفم در آوردم دوباره روی میز نشستم تغذیه رو خوردم خواستم که اشغالش رو برم بندارم از روی میز بلند شدم
که اون عوضی گفت
جیمین: دامنت کثیفه ا/ت: چی
نگاه کردم و بله کثیفه
ا/ت: این کار کی بود جیمین: بنده
رفتم پیشش و زیپ دامن رو باز کردم و انداختم رو زمین ( گفتم که عادت داره یه شرتک زبر دامنش بپوشه)
معلوم بود نقشه های پلیدش سوراخ شده.. دامن رو از روی زمین برداشتم و رفتم بیرون.. رفتم سمت سرویس بهداشتی و دامنم رو با مایع شستم.. چون چیزی به جز اون نبود.. بعد از اینکه خوب پاکش کردم.... رفتم توی حیاط و دامنم رو جلوی آفتاب قرار دادم... بعد از اینکه یکم خشک شد... برش داشتم چون زنگ خورده بود.. و من رفتم سمت کلاسم... و دامن رو توی پلاستیک گذاشتم.. زنگ بعد روهم همون طور گذاشتمش.. گذاشتمش جای آفتاب تا اینکه خشک شد و پوشیدمش... بعد از اینکه کلاسمون تموم شد رفتم بیرون و...
خب اینبار هم تموم شد... یه لایکمون نشه؟
۷.۹k
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.