You love a vampire : part 2 (2)
سوهو: همراه من داخل قصر بیاید
کریس همونطور که به تائو و لیلی نگاه میکرد رفت داخل قصر
_احساس خوبی ندارم
تائو: منم همینطور ...کلی باید تحمل کنیم...باشه؟
_آ...باشه
گونش رو بوسید و دستش رو گرفت و دوتایی داخل قصر رفتن
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
حوصلش سر رفته بود و میخواست بره بیرون . لباسش رو پوشید و از اتاقش خارج شد که سوهو توی راهرو دیدیش
سوهو: لیلی جایی میری؟
ها؟...آ...دارم میرم بیرون
سوهو: تنها؟
به دروغ گفت : نه دوتا نگهبانم میبرم
سوهو: بهتره نری ...فعلا خطرناکه
_اما من حوصلم سر رفته...آخه اینجا چیکار کنم
سوهو عصبانیتشو کنترل کرد : تا اطلاع ثانوی بیرون رفتن ممنوعه
_...چییی؟؟؟...اما سوهو
سوهو: برگرد به اتاقت تا عصبانی نشدم...فعلا خطرناکه نباید بری
_برای چی خطرناکه؟؟
سوهو صداش رو بالا برد: حتما باید دلیلشو بهت توضیح بدم؟؟!!....
لیلی ترسید و بغض کرد...خیلی آروم به اتاقش برگشت و شروع به گریه کرد
گریش باعث شد که تائو صداش رو پشت در بشنوه . رفت دم در و در زد:
_بله؟
تائو در و باز کرد : لیلی؟
_بله
تائو: حالت...وایسا داری گریه میکنی؟
_نه
تائو: باز چیشده؟
سوهو دیگه مثل قبل نیست...برام بیرونو ممنوع کرده انگار نیخواد تمام عمر زندانی نگهم داره
تائو: هیششش آروم باش...
یهو فکری به سرش زد
تائو: میخوای یواشکی بریم؟
_واقعا نیتونیم باهم بریم؟
تائو : معلومه که میتونیم
فقط از کجا باید بریم؟
تائو: پنجره چطوره؟
_نیفتم یه وقت
تائو: نه نمیفتی...همینجا باش الان میام
از اتاق بیرون رفت و وارد حیاط قصر شد رفت زیر پنجره اتاق لیلی اول اطرافش رو نگاه کرد که مطمئن باشه کسی نیست
تائو: کسی نیست لیلی...بپر
واای...خدایا نیفتم تائو
تائو: نترس...من اینجام...میگیرمت
یالا دختر تو میتونی بپر
_وای خدا وای خدا
از پنجره پرید و جیغ زد که تائو گرفتش
_...وای ...وای قلبم
تائو هم میخندید
_زودباش بریم الان سوهو کلمو میکنه
تائو همونجور که بغلش کرده بود به طرف اسبش رفت و لیلی رو رو اسب گذاشت
تائو: فعلا تا نکنده باید فرار کنیم
با اسبش شروع به حرکت کرد و از قصر خارج شد موهای لیلی توی باد پراکنده شده بود از پشت تائو رو بغل کرده بود و از خوشحالی فریاد میکشید
_هوووو هوووووو آرهههه
تائو:😅
کریس همونطور که به تائو و لیلی نگاه میکرد رفت داخل قصر
_احساس خوبی ندارم
تائو: منم همینطور ...کلی باید تحمل کنیم...باشه؟
_آ...باشه
گونش رو بوسید و دستش رو گرفت و دوتایی داخل قصر رفتن
🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷🍷
حوصلش سر رفته بود و میخواست بره بیرون . لباسش رو پوشید و از اتاقش خارج شد که سوهو توی راهرو دیدیش
سوهو: لیلی جایی میری؟
ها؟...آ...دارم میرم بیرون
سوهو: تنها؟
به دروغ گفت : نه دوتا نگهبانم میبرم
سوهو: بهتره نری ...فعلا خطرناکه
_اما من حوصلم سر رفته...آخه اینجا چیکار کنم
سوهو عصبانیتشو کنترل کرد : تا اطلاع ثانوی بیرون رفتن ممنوعه
_...چییی؟؟؟...اما سوهو
سوهو: برگرد به اتاقت تا عصبانی نشدم...فعلا خطرناکه نباید بری
_برای چی خطرناکه؟؟
سوهو صداش رو بالا برد: حتما باید دلیلشو بهت توضیح بدم؟؟!!....
لیلی ترسید و بغض کرد...خیلی آروم به اتاقش برگشت و شروع به گریه کرد
گریش باعث شد که تائو صداش رو پشت در بشنوه . رفت دم در و در زد:
_بله؟
تائو در و باز کرد : لیلی؟
_بله
تائو: حالت...وایسا داری گریه میکنی؟
_نه
تائو: باز چیشده؟
سوهو دیگه مثل قبل نیست...برام بیرونو ممنوع کرده انگار نیخواد تمام عمر زندانی نگهم داره
تائو: هیششش آروم باش...
یهو فکری به سرش زد
تائو: میخوای یواشکی بریم؟
_واقعا نیتونیم باهم بریم؟
تائو : معلومه که میتونیم
فقط از کجا باید بریم؟
تائو: پنجره چطوره؟
_نیفتم یه وقت
تائو: نه نمیفتی...همینجا باش الان میام
از اتاق بیرون رفت و وارد حیاط قصر شد رفت زیر پنجره اتاق لیلی اول اطرافش رو نگاه کرد که مطمئن باشه کسی نیست
تائو: کسی نیست لیلی...بپر
واای...خدایا نیفتم تائو
تائو: نترس...من اینجام...میگیرمت
یالا دختر تو میتونی بپر
_وای خدا وای خدا
از پنجره پرید و جیغ زد که تائو گرفتش
_...وای ...وای قلبم
تائو هم میخندید
_زودباش بریم الان سوهو کلمو میکنه
تائو همونجور که بغلش کرده بود به طرف اسبش رفت و لیلی رو رو اسب گذاشت
تائو: فعلا تا نکنده باید فرار کنیم
با اسبش شروع به حرکت کرد و از قصر خارج شد موهای لیلی توی باد پراکنده شده بود از پشت تائو رو بغل کرده بود و از خوشحالی فریاد میکشید
_هوووو هوووووو آرهههه
تائو:😅
۴.۵k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.