p2نزدیکم نیا
بلاخره بعد از چند دیقه صدای گوشیم بلند شد حمله کردم سمت گوشیم
_من پایینم
سریع از خونه زدم بیرون اسانسور گیر کرده بود و نمیومد بزا همین از پله ها رفتم پله ها رو یکی دوتا کردم سر پله ی اخر پام ب پام گیر کرد و با مغز رفتم تو در 😑 در هم باز شد و دوباره به صورت ایکس پخش زمین شدم اخی گفتم و دستمو ب دیوار گرفتم و بلند شدم خاک رو از رو زانو هم تکوندم و دیدم یونگی پخش زمین شده داره میخنده موهاش سفید و لخت جلوی چشمش بودن و ی چپشلوار جین پاره با ی هودی مشکی پوسیده بود همون استیل دختر کشی بود ک هر موقه میخواست منو خر کنه میپوشید ماشک مشکی زده بود ولی صدای خنده ی ارامش بخشش تا ایمجا میومد نفسش بالا نمیومد خنده ی حرصی کردم و گفتم
+نخند پدصبز الان میام لهت میکونما
( ی قهقه دیگه زد و بعد راست شد و بهم زل زد لبخندی زدم ک صدای بنگی از پشت سرم بلند شدم .
.
.
. سریع برگشتم دیدم باد زده و در ورودی ساختمونو بسته برگشتم دیدم یونگی داره میاد سمتم راهی نبود ک از دستش فرار کنم در بسته بود دورم رو هم دیوار گرفته بود رفتم خودم رو چسبوندم ب دیوار و داد زدم )
+یونگی نزدیکم نیا مریض میشی میگم نیا پشمک زبون نفهم با توامممم.....
(هیچ توجهی ب حرفم نداشت من گیر افتاده بودم یونگی هم بدون توجه داشت نزدیکم میشد )
+هوی مگه کریی
(اومد جلو و محکم بغلم کرد حرفم نصفه موند تو شوک بودم مثل چوب خشک وایساده بودم دلم برای بغلش ی ذره شده بود )
_بهت گفته بودم مین یونگی هر چیزی رو بخواد بدست میاره مخصوصا اگ مربوط ب تو باشه
(چشممو بستم و از ارامش وجودش لدت بردم محکم فشارم میداد سرمو ب شونش تکیه دادم اروم حلقه ی دستشو گشاد کرد دیدم ک ماسکشو دراورده سرمو انداختم پایین ک نفسم بهش نخوره اروم دستشو اورد بالا و خواست ماسکمو بکشه پایین تا چونم پایین اورد ک یهو از شوک در اومدم و سعی کردم از بغلش بیام بیرون ولی اونقد محکم گرفته بودم ک ی سانتم تکون نخوردم خواستم بگم نه ک دوباره حرفم نصفه موند انگشت اشارشو روی لبم گذاشت و ساکتم کرد با چشمای متعجبم بهش نگاه کردم ماسکمو کامل کشید پایین و اروم سرشو جلو اورد و با لبای خوش فرمش اسیرم کرد اروم منو میبوسید بدون اینکه از اغوشش در بیام همراهیش میکردم بعد از ی هفته چشیدن لباش برام بهترین احساس ممکن بود اروم ازم جدا و ی لبخند لثه ای زد ی مشت ب سینه اش زدم و گفتم
+میمون حالا اگ تو مریض شدی من چیکار کنم
_مین یونگی ب این راحتیا مریض نمیشه
+اگ مریض شدی خودم میکشمت
_من اگ مریض شم نمیمیرم بعد تو میخوای منو بکشی ؟دلت میاد؟
+معلومه ک دلم میادددددد الانم یکم فاصله بگیر مریض نشی
_قطعا دیگه تا حالا مریض شدم
+چی میکشمت یونگی
(یونگی فرار کرد منم دوییدم دنبالش بلاخره کتار ی درخت گرفتم ب باد کتک اونم فق میخندید منم حرصی تر میشدم محکم تر میزدمش رو چمن پرتش کردم رفتم گوشششو پیچوندم
_اخخخخخ دختره ی روانیی
(شروع کرد قلقک دادنم ایندفعه من سعی کردم فرار کنم ولی محکم از پشت بغلم کرد و و هی قلقلکم میداد اخرش دیگه نفسم بند اومد ک ولم کرد و محکم از پشت بغلم کرد
+حیح.....وایسا نفسم جا بیاد .....حیح ....میکشمت
(خندید و موهامو ب هم ریخت داد زدم
+هی اینهمه درستش کردم
_عب نداره الان میریم خونه ات خودم برات درستش میکنم
+یا من خونم ب هم ریختس
_واه واه تو قراره با من زندگی کنی بعد اینقد بی نظمی ؟
+یونگی میکشمتا
(دوباره پاشدم رفتم دنبالش تا خونه اونم کشیدم بردم تو و منم تو خونه دنبالش راه افتادم از رو همه چی میپریدم اونم جا این که کمکم کنه خونه مرتب کنم بد ترش میکرد هرچی کوسن و بالش و پتو و لباس بود پرت میکرد سمتم و این داستان تا شب ادامه داشت 😂😂😂😑😑😑😑😑(زوج روانی)
گایز خیلی زحمت کشیدم براش اگ از فیکای طنر اینجوری خوشت میاد پشیمون نمیشی پیج منو فالو کن و من معمولا غمگین نمینویسم خیالت راحت ولی اگ درخواست داشته باشی قبلش میگم غمگینه ک کسایی ک ناراحت میشن نخونن
خب خلاصه حسابی زحمت کشیدم لایک و نظر رو میدونی حتماا؟ لطفا نظرتو کامنت کن خوشحال میشم
_من پایینم
سریع از خونه زدم بیرون اسانسور گیر کرده بود و نمیومد بزا همین از پله ها رفتم پله ها رو یکی دوتا کردم سر پله ی اخر پام ب پام گیر کرد و با مغز رفتم تو در 😑 در هم باز شد و دوباره به صورت ایکس پخش زمین شدم اخی گفتم و دستمو ب دیوار گرفتم و بلند شدم خاک رو از رو زانو هم تکوندم و دیدم یونگی پخش زمین شده داره میخنده موهاش سفید و لخت جلوی چشمش بودن و ی چپشلوار جین پاره با ی هودی مشکی پوسیده بود همون استیل دختر کشی بود ک هر موقه میخواست منو خر کنه میپوشید ماشک مشکی زده بود ولی صدای خنده ی ارامش بخشش تا ایمجا میومد نفسش بالا نمیومد خنده ی حرصی کردم و گفتم
+نخند پدصبز الان میام لهت میکونما
( ی قهقه دیگه زد و بعد راست شد و بهم زل زد لبخندی زدم ک صدای بنگی از پشت سرم بلند شدم .
.
.
. سریع برگشتم دیدم باد زده و در ورودی ساختمونو بسته برگشتم دیدم یونگی داره میاد سمتم راهی نبود ک از دستش فرار کنم در بسته بود دورم رو هم دیوار گرفته بود رفتم خودم رو چسبوندم ب دیوار و داد زدم )
+یونگی نزدیکم نیا مریض میشی میگم نیا پشمک زبون نفهم با توامممم.....
(هیچ توجهی ب حرفم نداشت من گیر افتاده بودم یونگی هم بدون توجه داشت نزدیکم میشد )
+هوی مگه کریی
(اومد جلو و محکم بغلم کرد حرفم نصفه موند تو شوک بودم مثل چوب خشک وایساده بودم دلم برای بغلش ی ذره شده بود )
_بهت گفته بودم مین یونگی هر چیزی رو بخواد بدست میاره مخصوصا اگ مربوط ب تو باشه
(چشممو بستم و از ارامش وجودش لدت بردم محکم فشارم میداد سرمو ب شونش تکیه دادم اروم حلقه ی دستشو گشاد کرد دیدم ک ماسکشو دراورده سرمو انداختم پایین ک نفسم بهش نخوره اروم دستشو اورد بالا و خواست ماسکمو بکشه پایین تا چونم پایین اورد ک یهو از شوک در اومدم و سعی کردم از بغلش بیام بیرون ولی اونقد محکم گرفته بودم ک ی سانتم تکون نخوردم خواستم بگم نه ک دوباره حرفم نصفه موند انگشت اشارشو روی لبم گذاشت و ساکتم کرد با چشمای متعجبم بهش نگاه کردم ماسکمو کامل کشید پایین و اروم سرشو جلو اورد و با لبای خوش فرمش اسیرم کرد اروم منو میبوسید بدون اینکه از اغوشش در بیام همراهیش میکردم بعد از ی هفته چشیدن لباش برام بهترین احساس ممکن بود اروم ازم جدا و ی لبخند لثه ای زد ی مشت ب سینه اش زدم و گفتم
+میمون حالا اگ تو مریض شدی من چیکار کنم
_مین یونگی ب این راحتیا مریض نمیشه
+اگ مریض شدی خودم میکشمت
_من اگ مریض شم نمیمیرم بعد تو میخوای منو بکشی ؟دلت میاد؟
+معلومه ک دلم میادددددد الانم یکم فاصله بگیر مریض نشی
_قطعا دیگه تا حالا مریض شدم
+چی میکشمت یونگی
(یونگی فرار کرد منم دوییدم دنبالش بلاخره کتار ی درخت گرفتم ب باد کتک اونم فق میخندید منم حرصی تر میشدم محکم تر میزدمش رو چمن پرتش کردم رفتم گوشششو پیچوندم
_اخخخخخ دختره ی روانیی
(شروع کرد قلقک دادنم ایندفعه من سعی کردم فرار کنم ولی محکم از پشت بغلم کرد و و هی قلقلکم میداد اخرش دیگه نفسم بند اومد ک ولم کرد و محکم از پشت بغلم کرد
+حیح.....وایسا نفسم جا بیاد .....حیح ....میکشمت
(خندید و موهامو ب هم ریخت داد زدم
+هی اینهمه درستش کردم
_عب نداره الان میریم خونه ات خودم برات درستش میکنم
+یا من خونم ب هم ریختس
_واه واه تو قراره با من زندگی کنی بعد اینقد بی نظمی ؟
+یونگی میکشمتا
(دوباره پاشدم رفتم دنبالش تا خونه اونم کشیدم بردم تو و منم تو خونه دنبالش راه افتادم از رو همه چی میپریدم اونم جا این که کمکم کنه خونه مرتب کنم بد ترش میکرد هرچی کوسن و بالش و پتو و لباس بود پرت میکرد سمتم و این داستان تا شب ادامه داشت 😂😂😂😑😑😑😑😑(زوج روانی)
گایز خیلی زحمت کشیدم براش اگ از فیکای طنر اینجوری خوشت میاد پشیمون نمیشی پیج منو فالو کن و من معمولا غمگین نمینویسم خیالت راحت ولی اگ درخواست داشته باشی قبلش میگم غمگینه ک کسایی ک ناراحت میشن نخونن
خب خلاصه حسابی زحمت کشیدم لایک و نظر رو میدونی حتماا؟ لطفا نظرتو کامنت کن خوشحال میشم
۹.۰k
۲۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.