پارت هفتم
#پارت_هفتم
آرمان+ممنون که اومدین اگه نبودین نمیدونستم چیکار باید میکردم
شهاب+نه بابا...کاری نکردیم که
+بازم ممنون
یکدفعه از اتاق اومد بیرونو گفت
+بچه ها زود باشین ماشین و روشن کن باید ببریمش بیمارستانشهاب+چیشده شیوا
-رگشو زده ارمان مثه فنر از جاش پرید و رو به من گفت ماشینو روشن کن
-جدی میخوای بری بیمارستان؟...هنوز بوی مشروب میدی...
+فقط ماشینو روشن کن
رفتم تو حیاطو درو باز کردم و شهابم اومد بیرون و رفت سمت ماشینش تا بیاد بخاطر شیوا
آرمان سها رو بغل کرده بود و یه پالتو و شال تنش کرده بود
اومدو همینکه رسید به ماشین در عقب رو باز کردم شیوا از اون طرف سوار شد و آرمان سها رو گزاشت تو بغل شیوا
اومد کنارم جلو نشست و تا درو بست پامو گزاشتم رو گازو به سمت نزدیک ترین بیمارستان روندم و شهابم پشت سرم بود
تو حیاط بیمارستان که نگه داشتم منو آرمان پیاده شدیم
شهابم پارک کردو اومد پیشمون
ارمان دره عقبو باز کردو خواست سها رو بغل کنه که جلو شو گرفتم
ارمان تو نبوش مستی مدمئنم نگهبانه میفهمه شر میشه...بیرون بمون من میبرمش
سرشو تکون دادو رفت عقب شیوا سهارو گزاشت تو بغلم و پیاده شد
سها خودشو تو بغلم کشید بالا یقمو چسبید و سرشو رو سینم فشار داد
به صورتش خیره شدم زیاد از حد معصوم بود...حس میکردم توی عمرش هیچ گناهی نکرده باشه از بس صورتش معصوم بود
با شیوا رفتیم تو اورژانس و پرستاره تا دید دسته سها خون میاد بردیمش رو تخت...دکترو صدا کردو دکترم اومد و معاینش کرد
دکتر+همراهش کیه
پرستاره بهمون اشاره کرد
دکتر رو به ما گفت
+چه نسبتی باهاش دارید؟
منو شیوا به هم نگاه کردیم و یه لحظه موندیمداشتم فکر میکردم که چی بگم که شیوا برگشت سمت دکترو گفت
+ایشون نامزدم هستن واینم دوستمه
+کجا بوده؟
+همراهمون بیرون بود
+به صورتش آب زدین؟
+نـه...
پس چرا موهاش خیسه؟
سها اونموقعی که رگشو زده بوده توی حموم بودو داشته دوش میگرفته و شیوا تو اتاق منتظرش بود ارمانم پیش ما
شیوا میخواست من و من کنه که عصبی از سوال های دکتر گفتم
-دکتر...کسی که باید این سوالارو بپرسه قطعا شما نیستین...کاری که لازمه بکنید
+درسته...ولی هیچکدوم از شما از فامیل درجه یک نیستین...بگید پدر یا مادرش بیاد باید رضایت نامه امضا کنن
-مادر پدرش ایران نیستن
+خواهری برادری
ادامه میدم دوستان...نظر
Roman._.khoon
آرمان+ممنون که اومدین اگه نبودین نمیدونستم چیکار باید میکردم
شهاب+نه بابا...کاری نکردیم که
+بازم ممنون
یکدفعه از اتاق اومد بیرونو گفت
+بچه ها زود باشین ماشین و روشن کن باید ببریمش بیمارستانشهاب+چیشده شیوا
-رگشو زده ارمان مثه فنر از جاش پرید و رو به من گفت ماشینو روشن کن
-جدی میخوای بری بیمارستان؟...هنوز بوی مشروب میدی...
+فقط ماشینو روشن کن
رفتم تو حیاطو درو باز کردم و شهابم اومد بیرون و رفت سمت ماشینش تا بیاد بخاطر شیوا
آرمان سها رو بغل کرده بود و یه پالتو و شال تنش کرده بود
اومدو همینکه رسید به ماشین در عقب رو باز کردم شیوا از اون طرف سوار شد و آرمان سها رو گزاشت تو بغل شیوا
اومد کنارم جلو نشست و تا درو بست پامو گزاشتم رو گازو به سمت نزدیک ترین بیمارستان روندم و شهابم پشت سرم بود
تو حیاط بیمارستان که نگه داشتم منو آرمان پیاده شدیم
شهابم پارک کردو اومد پیشمون
ارمان دره عقبو باز کردو خواست سها رو بغل کنه که جلو شو گرفتم
ارمان تو نبوش مستی مدمئنم نگهبانه میفهمه شر میشه...بیرون بمون من میبرمش
سرشو تکون دادو رفت عقب شیوا سهارو گزاشت تو بغلم و پیاده شد
سها خودشو تو بغلم کشید بالا یقمو چسبید و سرشو رو سینم فشار داد
به صورتش خیره شدم زیاد از حد معصوم بود...حس میکردم توی عمرش هیچ گناهی نکرده باشه از بس صورتش معصوم بود
با شیوا رفتیم تو اورژانس و پرستاره تا دید دسته سها خون میاد بردیمش رو تخت...دکترو صدا کردو دکترم اومد و معاینش کرد
دکتر+همراهش کیه
پرستاره بهمون اشاره کرد
دکتر رو به ما گفت
+چه نسبتی باهاش دارید؟
منو شیوا به هم نگاه کردیم و یه لحظه موندیمداشتم فکر میکردم که چی بگم که شیوا برگشت سمت دکترو گفت
+ایشون نامزدم هستن واینم دوستمه
+کجا بوده؟
+همراهمون بیرون بود
+به صورتش آب زدین؟
+نـه...
پس چرا موهاش خیسه؟
سها اونموقعی که رگشو زده بوده توی حموم بودو داشته دوش میگرفته و شیوا تو اتاق منتظرش بود ارمانم پیش ما
شیوا میخواست من و من کنه که عصبی از سوال های دکتر گفتم
-دکتر...کسی که باید این سوالارو بپرسه قطعا شما نیستین...کاری که لازمه بکنید
+درسته...ولی هیچکدوم از شما از فامیل درجه یک نیستین...بگید پدر یا مادرش بیاد باید رضایت نامه امضا کنن
-مادر پدرش ایران نیستن
+خواهری برادری
ادامه میدم دوستان...نظر
Roman._.khoon
۳.۲k
۲۵ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.