آخرین بوسه ۷۵
راوی:
ات از حرف جونگ کوک زد زیر خنده و جونگ کوک
ات رو براید استایل بغل کرد
و با هم دیگه رفتن تو اتاق
و جونگ کوک طبق عادتش لباسش رو در آورد
و ات رو بغل کرد
و براش قصه ای گفت و هردو خوابیدن
و بلاخره روز پنجشنبه شد و ات لباس مشکی ای پوشید
که یه ذره نشون میداد که حامله اس
و جونگ کوک هم به آستین کوتاه ساده ی مشکی پوشید
و بعد هر دو رفتن به عمارت جین
و جونگ کوک زنگ رو زد
و دستش رو انداخت
دور کمر ات
همون موقع در باز شد و...
ویو ات:
یکهو در با شتاب باز شد
دیدم که تهیونگ با ذوق
جلوی ما وایساده
ولی وقتی که ما رو دید
اخماش رفت تو هم
همون موقع جونگ کوک صدام کرد و گفت:
بیبی برو تو دیگه،
هوا یکم سرده
ات: آها باشه
و بعد تهیونگ از راه ات رفت کنار و ات رفت تو
و بعد جونگ کوک هم اومد تو
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
ات از حرف جونگ کوک زد زیر خنده و جونگ کوک
ات رو براید استایل بغل کرد
و با هم دیگه رفتن تو اتاق
و جونگ کوک طبق عادتش لباسش رو در آورد
و ات رو بغل کرد
و براش قصه ای گفت و هردو خوابیدن
و بلاخره روز پنجشنبه شد و ات لباس مشکی ای پوشید
که یه ذره نشون میداد که حامله اس
و جونگ کوک هم به آستین کوتاه ساده ی مشکی پوشید
و بعد هر دو رفتن به عمارت جین
و جونگ کوک زنگ رو زد
و دستش رو انداخت
دور کمر ات
همون موقع در باز شد و...
ویو ات:
یکهو در با شتاب باز شد
دیدم که تهیونگ با ذوق
جلوی ما وایساده
ولی وقتی که ما رو دید
اخماش رفت تو هم
همون موقع جونگ کوک صدام کرد و گفت:
بیبی برو تو دیگه،
هوا یکم سرده
ات: آها باشه
و بعد تهیونگ از راه ات رفت کنار و ات رفت تو
و بعد جونگ کوک هم اومد تو
این داستان ادامه دارد...💜
#جونگ_کوک
#فیک
۱۳.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.