لعنت به پسرای از خود راضی«پارت۱۰»
اسلحه رو گرفت سمت من:آره مهمه.شما موش های کثیف باید کشته بشین.
اوه شت بده.ممکنه تیر اندازی کنه و کارمون تموم بشه.باید ی موقعیت پیدا کنم تا اصلحمو در بیارم.پس بازم مجبورم ی جوری سانزو رو حالی کنم تا حواسش رو پرت کنه.
ا/ت:میخوای ما رو بکشی ها؟از کجا معلومه خودت کارت تموم نشع؟
واقعا در عجبم ولی سانزو خوب عقلش کار میکنه.پس بازم گرفت:هی پیری ببینم واقعا اینجا برا تو هس؟بهت نمیخوره.
جملش چرت بود ولی خب کار ساز بود.اسلحش رو آورد پایین و روشو کرد طرف سانزو و با اعصبانیت جواب داد:معلومه که هست به هر حال قراره بمیری پس باید بگم آره هست.
سانزو:با چه کار کثیفی این همه پول درآوردی؟
بدتر عصبی شد:باند شما چه باندیه که انقدر کثیفه که تو قلمرو شخصی من جاسوسی میکنه؟
فوری اسلحم رو درآوردم و گرفتم سمتش:خیلی خب تو اسحلت رو آوردی پایین پس من میتونم راحت شلیک کنم.
باید الان چیکار میکردم؟شلیک کنم؟اگر شلیک نکنم کار من و سانزو تموم میشه و بین آدمای این و بونتن درگیری به وجود میاد و ممکنه آدمای عادی و بی گناه هم درگیر بشن ولی اگرم شلیک کنم ی قاتل میشم و دستم کثیف میشه.که یهو با داد سانزو دوباره به خودم میام:بزن.ناخودآگاه شلیک میکنم و میخوره درست وسط پیشونیش و میوفته زمین و همه جا در خون غرق میشه.اصلحمو میارم پایین و فوری میرم سمت سانزو و دستاش رو باز میکنم:عجله کن ممکنه الان بقیه سر برسن.دستاشو باز میکنم و یکی از دستاشو میذارم رو شونم و یکی از دستامو میزارم زیر بغلش و کمکش میکنم تا راه بره.تا جایی که میتونیم سریع از ساختمون بیرون میریم و تو کوچه ها و خیابون های فرعی میریم تا گم و گور بشیم.رسیدیم به ماشین.ریموت رو بیرون آورد از جیبش و در ماشین رو زد.فوری گذاشتمش رو صندلی.بهش زل زدم
ا/ت:وضعیتت خراب به نظر میاد.
سانزو:نه این چیزی نیست سوار شو تا حرکت کنیم.
رفتم سمت اون یکی در ماشین و در رو باز کردم.استارت زدم و حرکت کردیم.هنوز ی ترسی تو دلمه.
سانزو با صدایی ملایم و نگران گفت:فرمون رو از جا کندی از بس فشارش دادی،چی شده؟...
اوه شت بده.ممکنه تیر اندازی کنه و کارمون تموم بشه.باید ی موقعیت پیدا کنم تا اصلحمو در بیارم.پس بازم مجبورم ی جوری سانزو رو حالی کنم تا حواسش رو پرت کنه.
ا/ت:میخوای ما رو بکشی ها؟از کجا معلومه خودت کارت تموم نشع؟
واقعا در عجبم ولی سانزو خوب عقلش کار میکنه.پس بازم گرفت:هی پیری ببینم واقعا اینجا برا تو هس؟بهت نمیخوره.
جملش چرت بود ولی خب کار ساز بود.اسلحش رو آورد پایین و روشو کرد طرف سانزو و با اعصبانیت جواب داد:معلومه که هست به هر حال قراره بمیری پس باید بگم آره هست.
سانزو:با چه کار کثیفی این همه پول درآوردی؟
بدتر عصبی شد:باند شما چه باندیه که انقدر کثیفه که تو قلمرو شخصی من جاسوسی میکنه؟
فوری اسلحم رو درآوردم و گرفتم سمتش:خیلی خب تو اسحلت رو آوردی پایین پس من میتونم راحت شلیک کنم.
باید الان چیکار میکردم؟شلیک کنم؟اگر شلیک نکنم کار من و سانزو تموم میشه و بین آدمای این و بونتن درگیری به وجود میاد و ممکنه آدمای عادی و بی گناه هم درگیر بشن ولی اگرم شلیک کنم ی قاتل میشم و دستم کثیف میشه.که یهو با داد سانزو دوباره به خودم میام:بزن.ناخودآگاه شلیک میکنم و میخوره درست وسط پیشونیش و میوفته زمین و همه جا در خون غرق میشه.اصلحمو میارم پایین و فوری میرم سمت سانزو و دستاش رو باز میکنم:عجله کن ممکنه الان بقیه سر برسن.دستاشو باز میکنم و یکی از دستاشو میذارم رو شونم و یکی از دستامو میزارم زیر بغلش و کمکش میکنم تا راه بره.تا جایی که میتونیم سریع از ساختمون بیرون میریم و تو کوچه ها و خیابون های فرعی میریم تا گم و گور بشیم.رسیدیم به ماشین.ریموت رو بیرون آورد از جیبش و در ماشین رو زد.فوری گذاشتمش رو صندلی.بهش زل زدم
ا/ت:وضعیتت خراب به نظر میاد.
سانزو:نه این چیزی نیست سوار شو تا حرکت کنیم.
رفتم سمت اون یکی در ماشین و در رو باز کردم.استارت زدم و حرکت کردیم.هنوز ی ترسی تو دلمه.
سانزو با صدایی ملایم و نگران گفت:فرمون رو از جا کندی از بس فشارش دادی،چی شده؟...
۳.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.