فیک جانگ کوک(نفرت نمی گذارد عاشق باشم )پارت ۲*
از زبان سوهو:
ساعت چهار و نیم بود.رفتم سر کمدم.سانسی یکی از لباسام رو ورداشتم.خیلی خوشگل بود بار اولم بود که می پوشیدمش کوک برام دو ماه پیش گرفته بودتش. رفتم یه ارایش لایت صورتی کردم و منتظر کوک موندم.(عکس لباس سوهو اسلاید ۲ گذاشتم.) ساعت پنج و ربع رفتم یه یه کم موچی و چیز کیک درست کردم تا کوک میاد بدم بهش گرسنه نمونه.
یک ربع به پنج:
از زبان سوهو صدای کلید اومد.با خوشحالی رفتم سمت در در که باز شد پریدم بقل کوک ولی اون با بی احساسی تمام فقط یه سلام کرد.
سوهو:برات عصرونه درست کردم.
کوک :نه ممنون.
سوهو :وا چرا تو که تو شرکت ناهار نمی خوری.
کوک:اه .یوهو بیرون خوردم دیگه
خیلی ناراحت شدم.بغضم گرفت داشتم می رفتم تو اتاق که کیفم رو وردارم ولی یهو حالم بهم خچرد سریع رفتم تو دستشویی .کوک ترسید و اومد موهامو جمع کرد.
کوک:سوهو من معذرت می خوام خسته بودم .عصابم خورد شد.خوبی؟
سوهو:به تو ربطی نداره
کوک:اخه
سوهو:گفتم که به دو ربطی نداره.
کوک :تو نیا مهمونی من خودم می رم
سوهو:لازم نکرده
دو تایمون با بد خلقی رفتیم سوار ماشین شدیم.
بای تا پارت بعد💚💛💙💋❤:O
ساعت چهار و نیم بود.رفتم سر کمدم.سانسی یکی از لباسام رو ورداشتم.خیلی خوشگل بود بار اولم بود که می پوشیدمش کوک برام دو ماه پیش گرفته بودتش. رفتم یه ارایش لایت صورتی کردم و منتظر کوک موندم.(عکس لباس سوهو اسلاید ۲ گذاشتم.) ساعت پنج و ربع رفتم یه یه کم موچی و چیز کیک درست کردم تا کوک میاد بدم بهش گرسنه نمونه.
یک ربع به پنج:
از زبان سوهو صدای کلید اومد.با خوشحالی رفتم سمت در در که باز شد پریدم بقل کوک ولی اون با بی احساسی تمام فقط یه سلام کرد.
سوهو:برات عصرونه درست کردم.
کوک :نه ممنون.
سوهو :وا چرا تو که تو شرکت ناهار نمی خوری.
کوک:اه .یوهو بیرون خوردم دیگه
خیلی ناراحت شدم.بغضم گرفت داشتم می رفتم تو اتاق که کیفم رو وردارم ولی یهو حالم بهم خچرد سریع رفتم تو دستشویی .کوک ترسید و اومد موهامو جمع کرد.
کوک:سوهو من معذرت می خوام خسته بودم .عصابم خورد شد.خوبی؟
سوهو:به تو ربطی نداره
کوک:اخه
سوهو:گفتم که به دو ربطی نداره.
کوک :تو نیا مهمونی من خودم می رم
سوهو:لازم نکرده
دو تایمون با بد خلقی رفتیم سوار ماشین شدیم.
بای تا پارت بعد💚💛💙💋❤:O
۸۶.۰k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.