پارت چهارم عشق بعد ازدواج
نامه رو باز کردم خواندم که نوشته:
سلام رزی من یه چند روزی هست فهمیدم تو برای ادامه تحصیل میخوای بری خارج از کشور ومن هم میخوام برم و من و تو یه مشکل داریم باید ازدواج کنیم که بتونیم بریم خارج از کشور من یه فکری دارم بیا من و تو سوری ازدواج کنیم و وقتی رسیدیم اون ور باطل میکنیم اگه نظرت مثبته بهم پیام بده!.
من بعد خواندن نامه یه خورده فکر کردم گفتم
خب ازدواج سوریه دیگه تموم میشه برای همین بهش پیام دادم گفتم باش و ته ته پیام داد گفت مرسی
بعد فردا رفتم دانشگاه بعد کلاس ته ته اومد پیشم گفت برای کی بریم سراغ دفتر خونه
من گفتم فردا ساعت شش گفت باش فردا بعد کلاس رفتم خونه بعد رفتم حمام آماده شدم ساعت شش ته ته بهم پیام داد که برم پایین رفتم سلام کردم گفت بعد دفتر خونه زنگ میزنم بلیط هواپیما میگیرم گفتم باشه بعد دفتر خونه اومدیم بیرون گفت بریم شام
رفتیم شام خوردیم بعد شام یه جعبه کوچک جلوم گذاشت گفتم چیه ؟
گفت بازش کن میبینی!
جعبه رو باز کردم.....
ادامه دارد....
سلام رزی من یه چند روزی هست فهمیدم تو برای ادامه تحصیل میخوای بری خارج از کشور ومن هم میخوام برم و من و تو یه مشکل داریم باید ازدواج کنیم که بتونیم بریم خارج از کشور من یه فکری دارم بیا من و تو سوری ازدواج کنیم و وقتی رسیدیم اون ور باطل میکنیم اگه نظرت مثبته بهم پیام بده!.
من بعد خواندن نامه یه خورده فکر کردم گفتم
خب ازدواج سوریه دیگه تموم میشه برای همین بهش پیام دادم گفتم باش و ته ته پیام داد گفت مرسی
بعد فردا رفتم دانشگاه بعد کلاس ته ته اومد پیشم گفت برای کی بریم سراغ دفتر خونه
من گفتم فردا ساعت شش گفت باش فردا بعد کلاس رفتم خونه بعد رفتم حمام آماده شدم ساعت شش ته ته بهم پیام داد که برم پایین رفتم سلام کردم گفت بعد دفتر خونه زنگ میزنم بلیط هواپیما میگیرم گفتم باشه بعد دفتر خونه اومدیم بیرون گفت بریم شام
رفتیم شام خوردیم بعد شام یه جعبه کوچک جلوم گذاشت گفتم چیه ؟
گفت بازش کن میبینی!
جعبه رو باز کردم.....
ادامه دارد....
۴.۶k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.