فیک سایه سیاه پارت 18
پارت 18
جیمین ویو :
اون دختره عوضی رفت منم خیلی عصبی بودم اگه بلایی سر دایانا میومد زنده نمیزاشتمش هوفف داشتم با خودم کلنجار میرفتم که جیهوپ اومد داخل
جیهوپ : جیمین میخوای توضیح بدی اینجا چخبره
جیمین : اره بشین
همه چیو واسش تعریف کردم از اول تا اخر
جیهوپ : پس که اینطور ، تو که توقع نداری مونیکا همینجوری ولت کنه
جیمین : معلومه که نه میدونم سعی میکنه بهم ضربه بزنه باید مواظب باشم
جیهوپ : اره حتما مخصوصا دایانا بیشتر حواستو به اون بده مونیکا دشمنش شده
جیمین : اره هیونگ میدونم ولی نگران نباش من هستم
جیهوپ : بهت اعتماد دارم
جیمین : راسی دایانا حالش چطوره ؟
جیهوپ : خوبه دستشو بخیه زدم الانم فک کنم خوابیده باشه
جیمین : خوبه ازت ممنونم هیونگ
جیهوپ : کار نکردم من دیگه میرم
جیمین خدافظ
جیمین ؛ جیهوپ رفت و منم رفتم پیش دایانا درو باز کردم که دیدم روی تخت به بغل خوابه رفتم جلو تر چند دقیقه بهش خیره شدم باورم نمیشه که عاشقش شدم هر وقت نگاش میکنم دلم میلرزه امروز واقعا کنترلمو از دست دادم وقتی اونجوری دیدمش من دوسش دارم ولی اون نه اون خیلی بی احساس و سرده
اروم بلند شد و با نا امیدی به طرف اتاقش رفت تا کمی استراحت کنه
ویو مونیکا :
رفتم پیش پدرم تا بهش بگم جیمینو بسپاره به من
مونیکا : سلام بابا
چوی : سلام دخترم حالت چطوره
مونیکا : خوبم بابا میخوام یه چیزیو بگم
چوی : بگو عزیزم
مونیکا : پارک جیمینو بسپار به من خودم میکشمش
چوی : چی ؟ چرا میخوای اینکارو بکنی ؟
مونیکا : دلم میخواد زجر کشیدنشو ببینم
چوی : افرین دخترم باشه هر کاری میخوای بکن
مونیکا : ممنونم بابا
مونیکا ؛ هفته دیگه یه مهمونی مافیایی برگزار میشه جیمینم اونجاست اون دختره عوضی ام میاد هر دو شونو میدزدم و بعد کارمو شروع میکنم
حمایت یادتون نره ❤️😍
جیمین ویو :
اون دختره عوضی رفت منم خیلی عصبی بودم اگه بلایی سر دایانا میومد زنده نمیزاشتمش هوفف داشتم با خودم کلنجار میرفتم که جیهوپ اومد داخل
جیهوپ : جیمین میخوای توضیح بدی اینجا چخبره
جیمین : اره بشین
همه چیو واسش تعریف کردم از اول تا اخر
جیهوپ : پس که اینطور ، تو که توقع نداری مونیکا همینجوری ولت کنه
جیمین : معلومه که نه میدونم سعی میکنه بهم ضربه بزنه باید مواظب باشم
جیهوپ : اره حتما مخصوصا دایانا بیشتر حواستو به اون بده مونیکا دشمنش شده
جیمین : اره هیونگ میدونم ولی نگران نباش من هستم
جیهوپ : بهت اعتماد دارم
جیمین : راسی دایانا حالش چطوره ؟
جیهوپ : خوبه دستشو بخیه زدم الانم فک کنم خوابیده باشه
جیمین : خوبه ازت ممنونم هیونگ
جیهوپ : کار نکردم من دیگه میرم
جیمین خدافظ
جیمین ؛ جیهوپ رفت و منم رفتم پیش دایانا درو باز کردم که دیدم روی تخت به بغل خوابه رفتم جلو تر چند دقیقه بهش خیره شدم باورم نمیشه که عاشقش شدم هر وقت نگاش میکنم دلم میلرزه امروز واقعا کنترلمو از دست دادم وقتی اونجوری دیدمش من دوسش دارم ولی اون نه اون خیلی بی احساس و سرده
اروم بلند شد و با نا امیدی به طرف اتاقش رفت تا کمی استراحت کنه
ویو مونیکا :
رفتم پیش پدرم تا بهش بگم جیمینو بسپاره به من
مونیکا : سلام بابا
چوی : سلام دخترم حالت چطوره
مونیکا : خوبم بابا میخوام یه چیزیو بگم
چوی : بگو عزیزم
مونیکا : پارک جیمینو بسپار به من خودم میکشمش
چوی : چی ؟ چرا میخوای اینکارو بکنی ؟
مونیکا : دلم میخواد زجر کشیدنشو ببینم
چوی : افرین دخترم باشه هر کاری میخوای بکن
مونیکا : ممنونم بابا
مونیکا ؛ هفته دیگه یه مهمونی مافیایی برگزار میشه جیمینم اونجاست اون دختره عوضی ام میاد هر دو شونو میدزدم و بعد کارمو شروع میکنم
حمایت یادتون نره ❤️😍
۵۵.۷k
۰۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.