فصل دوم. p29
فصل دوم. p29
رفتم تو اتاق بچه ها به اسباب بازیاشون نگاه میکردم و دستمو گذاشتم رو شکمم و باهاشون حرف میزدم که صدای در اومد
ا. ت: اجوما ببین کیه در میزنه
تهیونگ: بدون پدرشون باهاشون حرف میزنی مامان
ا. ت: اره نمیشه منو و بگه هام تنها باشیم یکم
تهیونگ: چرا میشه فک کنم مهمونامون اومدن بیا کمکت کنم بریم پیششون
ا. ت: باشع بریم
تهیونک دستمو گرفت و از پله ها اومدیم پایین سرمث اوردم بالا رزی کنار نامجون ایستاده بود خشکم زد
نامجون: سلام ا. ت خوبی، این دوتا. تا فندوق چطورن، اها این رزی دوست دخترم
ا. ت: سلام نامی خوبی، ایناهم هوبن بله میشناسمش نشناسم باید برم زیر گل، هوی یابو خیر سرت اومدی دیدن من
رزی: عه ا. تتتتتتتت عشقممممم دلم خیلی برات تنک شده بود
ا. ت: بله معلومه ارومتر شکمم، اخ اییی وایییی(داد)
تهیونگ: ا. ت، ا. ت خوبی چیه دردت شروع شده ا. ت چته
ا. ت: تهیونک خوـ.... خون، بچه هام (از هوش رفتی)
تهیونک: ا. ت ا. ت ببین منو الان میزیم بیمارستان ا. ت
نامجون: ا. ت، چشماتو باز کن، باید ببریمش بیمارستان برا بچش بده زود باش بیارش
تهیونگ: ا. ت لطفا، لطفا مواظب باش الان میبرمت بیمارستان(گریه)
رزی: ا. تتتتتتتتت زود باشین منتظر چی هستین
ویو تهیونگ: سریع بردمش داخل ماشین و نامحون حرکت کرد بعد پنج مین رسیدیم بیمارستان و سریع بردمش پیش دکترا از دستم گرفتن ا. ت رو و بردنش تو اتاق عمل
پرستار: همراه بیمار کیه زود باش
تهیونگ: چی شده خانم حالشون خوبه مگه ن
پرستار: باید زایمان کنن اگه فشار بیاد یا مادر یا بچه از بین میره زود برید کاراشو انجام بدید کاهم عمل رو شروع میکنیم
تهیونگ: نامجون همینجا وایسا
نامجون: هواسم هست عجله کن
رزی: ا. ت(گریه) خاهر قشنگم زود بیا بیرون
نامجون: گریه نکن عشقم من یه عمری ا. ت رو میشناسم اون قوی تر از اون چیزیه مه فکرشو بکنی
سریع رفتم کارای بیمارستانی رو انجام دادم و رفتم پشت در اتاق عمل، منتظر موندم دستمو تو موهام کشیدم اشک هام بی اختیار میریخت، صدای بچه رو شنیدم، صدای گریشون کل بیمارستانو پر کرده بود
تهیونگ: صدای بگه هامه نامجون مکه ن، خدایا شکرت صدای بچه هامه(گریه)
نامجون: پس چرا از ا. ت خبری نیست
رزی: راست میگه پس ا. ت کجاست اگع بچع ها حالشون خوبه
تهیونگ: اینا پرستار اومد، خانم همسرم، همسرم چطوره
پرستار: همسرتون خوبن نگران نباشید الان منتقل میشن به بخش برید پیش همسرتون بگه هارو میارم پیشتون، اگه خلستید همتون برید صدا نکنید تا استراحت کنن(لبخند) ـ
تهیونگ: ممنونم، خدایا ممنونم ازت(گریه)
جیمین: یااا گریه نکن ماهم اومدیم بیا اینم از بچه هات و ا. ت بیا بریم داخل اتاق بچه هارو ببینیم
جین: مطمئنم مثب من هندسامن به عمو جین رفتن(غر غر کردناش)
تهیونگ: (خنده).........
رفتم تو اتاق بچه ها به اسباب بازیاشون نگاه میکردم و دستمو گذاشتم رو شکمم و باهاشون حرف میزدم که صدای در اومد
ا. ت: اجوما ببین کیه در میزنه
تهیونگ: بدون پدرشون باهاشون حرف میزنی مامان
ا. ت: اره نمیشه منو و بگه هام تنها باشیم یکم
تهیونگ: چرا میشه فک کنم مهمونامون اومدن بیا کمکت کنم بریم پیششون
ا. ت: باشع بریم
تهیونک دستمو گرفت و از پله ها اومدیم پایین سرمث اوردم بالا رزی کنار نامجون ایستاده بود خشکم زد
نامجون: سلام ا. ت خوبی، این دوتا. تا فندوق چطورن، اها این رزی دوست دخترم
ا. ت: سلام نامی خوبی، ایناهم هوبن بله میشناسمش نشناسم باید برم زیر گل، هوی یابو خیر سرت اومدی دیدن من
رزی: عه ا. تتتتتتتت عشقممممم دلم خیلی برات تنک شده بود
ا. ت: بله معلومه ارومتر شکمم، اخ اییی وایییی(داد)
تهیونگ: ا. ت، ا. ت خوبی چیه دردت شروع شده ا. ت چته
ا. ت: تهیونک خوـ.... خون، بچه هام (از هوش رفتی)
تهیونک: ا. ت ا. ت ببین منو الان میزیم بیمارستان ا. ت
نامجون: ا. ت، چشماتو باز کن، باید ببریمش بیمارستان برا بچش بده زود باش بیارش
تهیونگ: ا. ت لطفا، لطفا مواظب باش الان میبرمت بیمارستان(گریه)
رزی: ا. تتتتتتتتت زود باشین منتظر چی هستین
ویو تهیونگ: سریع بردمش داخل ماشین و نامحون حرکت کرد بعد پنج مین رسیدیم بیمارستان و سریع بردمش پیش دکترا از دستم گرفتن ا. ت رو و بردنش تو اتاق عمل
پرستار: همراه بیمار کیه زود باش
تهیونگ: چی شده خانم حالشون خوبه مگه ن
پرستار: باید زایمان کنن اگه فشار بیاد یا مادر یا بچه از بین میره زود برید کاراشو انجام بدید کاهم عمل رو شروع میکنیم
تهیونگ: نامجون همینجا وایسا
نامجون: هواسم هست عجله کن
رزی: ا. ت(گریه) خاهر قشنگم زود بیا بیرون
نامجون: گریه نکن عشقم من یه عمری ا. ت رو میشناسم اون قوی تر از اون چیزیه مه فکرشو بکنی
سریع رفتم کارای بیمارستانی رو انجام دادم و رفتم پشت در اتاق عمل، منتظر موندم دستمو تو موهام کشیدم اشک هام بی اختیار میریخت، صدای بچه رو شنیدم، صدای گریشون کل بیمارستانو پر کرده بود
تهیونگ: صدای بگه هامه نامجون مکه ن، خدایا شکرت صدای بچه هامه(گریه)
نامجون: پس چرا از ا. ت خبری نیست
رزی: راست میگه پس ا. ت کجاست اگع بچع ها حالشون خوبه
تهیونگ: اینا پرستار اومد، خانم همسرم، همسرم چطوره
پرستار: همسرتون خوبن نگران نباشید الان منتقل میشن به بخش برید پیش همسرتون بگه هارو میارم پیشتون، اگه خلستید همتون برید صدا نکنید تا استراحت کنن(لبخند) ـ
تهیونگ: ممنونم، خدایا ممنونم ازت(گریه)
جیمین: یااا گریه نکن ماهم اومدیم بیا اینم از بچه هات و ا. ت بیا بریم داخل اتاق بچه هارو ببینیم
جین: مطمئنم مثب من هندسامن به عمو جین رفتن(غر غر کردناش)
تهیونگ: (خنده).........
۹۳.۵k
۱۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.