𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞⁴³
𝐲𝐨𝐮 𝐬𝐚𝐯𝐞𝐝 𝐦𝐞⁴³
دختر خوشگل و بانمکی بود...باحاش حال کردم اما قضیش چیه؟... لبخند ملیحی زدم و از اتاق خارج شدم...جیمین روی مبل لم داده بود سرش گرم فکر کردن بود...مطمئنم که داره به اون دختره فکر میکنه...
جانگ می: داداش من باید برم...کاری نداری؟
جیمین: ها.... نه....
جانگ می: مطمئن باشم ازش خوب مراقبت میکنی؟
جیمین: آ...آره... آره
جانگ می: بهش قرصاشو سر وقت بده...اگر دیدی تبش بالا رفت خبرم کن...
جیمین: اوکی
ویو جیمین
جانگ می رو بدرقه کردم....رفتم و تلویزیون رو روشن کردم و زدم اخبار...خوبه...خبری ازم تو رسانه ها نیست...به سمت اتاق رفتم...سینی رو میز رو دیدم...قرص هاشو خورده بود ولی ل.ب به سوپ نزده بود...خوابیده بود... دلم نیومد بیدارش کنم...کنارش رو تخت دراز کشیدم... دستمو رو پیشونیش گذاشتم......
جیمین:*نفس عمیق*
تبش خیلی خیلی پایین اومده بود...دستمو رو سرش گذاشتم و موهاشو نوازش کردم......... سرمش تموم شده بود...سوزنو از دستش دراوردم......و کم کم خوابم برد......
_____حاجییی...اخبارو دیدین در موردBTSچی میگفتتت😐😐:/
💪🏻BTS
دختر خوشگل و بانمکی بود...باحاش حال کردم اما قضیش چیه؟... لبخند ملیحی زدم و از اتاق خارج شدم...جیمین روی مبل لم داده بود سرش گرم فکر کردن بود...مطمئنم که داره به اون دختره فکر میکنه...
جانگ می: داداش من باید برم...کاری نداری؟
جیمین: ها.... نه....
جانگ می: مطمئن باشم ازش خوب مراقبت میکنی؟
جیمین: آ...آره... آره
جانگ می: بهش قرصاشو سر وقت بده...اگر دیدی تبش بالا رفت خبرم کن...
جیمین: اوکی
ویو جیمین
جانگ می رو بدرقه کردم....رفتم و تلویزیون رو روشن کردم و زدم اخبار...خوبه...خبری ازم تو رسانه ها نیست...به سمت اتاق رفتم...سینی رو میز رو دیدم...قرص هاشو خورده بود ولی ل.ب به سوپ نزده بود...خوابیده بود... دلم نیومد بیدارش کنم...کنارش رو تخت دراز کشیدم... دستمو رو پیشونیش گذاشتم......
جیمین:*نفس عمیق*
تبش خیلی خیلی پایین اومده بود...دستمو رو سرش گذاشتم و موهاشو نوازش کردم......... سرمش تموم شده بود...سوزنو از دستش دراوردم......و کم کم خوابم برد......
_____حاجییی...اخبارو دیدین در موردBTSچی میگفتتت😐😐:/
💪🏻BTS
۱۹.۴k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.