رمان گردنبند خونین پارت اول✨️✨️
پادشاه!پادشاه!
خدمتکار با عجله به سمت اتاق پادشاه میرفت تا خبر خوشی را به او بدهد.
از زبان جسی(خدمتکار)
پادشاه..پادشاه... دخترتون بدنیا اومد!
پادشاه زمانی که این حرف رو شنیده با سرعت ، به همراه جسی به سمت اتاق همسرش رفتند.
وقتی پادشاه در اتاق را باز چهره خندان دخترش را دید که در بقل مادرش است.
پادشاه از شدت خوشحالی همسرش رزی و دخترش رو در اغوش گرفت.
پس از چند دقیقه ملکه رزی روبه به پادشاه جیمز گفت:
راستی اسمش رو چی بزاریم؟
پادشاه با لبخندی گرم گفت:
لونا، اره لونا به اندازه ملکه ماه لونا ،مادرم زیباست:)
ملکه لبخندی زد و گفت : لونا، اره بهش هم میاد
ان روز بزرگ تمام شد، پادشاه به کل قلمرو خبر رساند که دخترش به دنیا امده ، اما این کار کمی بود، چون اگر تمامی قلمرو خبر داشتند، قطعا مری ، خواهر ملکه رز هم خبر داشت که این بد ترین اتفاق است. چون مری از خانواده سلطنتی بخاطر طرد کردن او از قلمرو کینه بدی به دل دارد و هر لحظه ممکن است به پرنسس لونای کوچولو اسیب برساند.
و بله همینطور هم شد، همان تقریبا یک ماه بعد، پادشاه نامه ای از سمت مری دریافت کرد که به در ان نوشته بو[ به زودی برای مرگ دخترت اماده باش]
پادشاه زمان که نانه را خواند سریع به سمت همسرش رفت و نامه را به ان هم نشان داد.
حالا هردو میترسیدند که بلایی سر دختر کوچکشان نیاید چون مری جادوی سیاه داشت و می توانست هر کاری بکند!
پادشاه به تمامی کارکنان قصر این را گفت که اگر موردی مشکوکی دیدید سریعا به من اطلاع دهید.
ناگهان همان موقع طوفان شدیدی شروع شد همراه با یک نامه دیگر از طرف مری. در نامه نوشته شده بود[ به زودی یا شایدم فردا برای دیدن خواهرزاده عزیزم به قصر میام، پادشاه]
پادشاه زمانی که نانه را خواند ان را مچاله کرد و دور انداخت و کلافه شده بود. کم کم همه قصر و ملکه از این موضوع مطلع شده بودند ، که ناگهان ملکه فکری عجیبی به سرش افتاد روبه پادشاه کرد و گفت: جیمز، نظرت چیه که لنا رو همراه با جسی که در دنیای انسان ها است برود تا مری نتواند به او اسیبی برساند؟
پادشاه همان موفع گفت : معلومه که نه ! چرا باید دخترمان از ما جدا شود به خاطر اون عجوزه!
ملکه: خودت هم خوب میدونی که هیچکس نمیتواند جلویه ان را بگیرد بهترین راه همین است!
پادشاه بعد از کمی فکر کردن پاسخ داد........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببخشید اگه بد شددددد😣😣😣😣
اگه میخواین ادامشو بنویسم تو کامنتا بگین
(بچه ها یچیز دیگه ملکه رزی ، رزی بلک پینک نیست فقط اسمش هست و با اون کاری ندارم)
خدمتکار با عجله به سمت اتاق پادشاه میرفت تا خبر خوشی را به او بدهد.
از زبان جسی(خدمتکار)
پادشاه..پادشاه... دخترتون بدنیا اومد!
پادشاه زمانی که این حرف رو شنیده با سرعت ، به همراه جسی به سمت اتاق همسرش رفتند.
وقتی پادشاه در اتاق را باز چهره خندان دخترش را دید که در بقل مادرش است.
پادشاه از شدت خوشحالی همسرش رزی و دخترش رو در اغوش گرفت.
پس از چند دقیقه ملکه رزی روبه به پادشاه جیمز گفت:
راستی اسمش رو چی بزاریم؟
پادشاه با لبخندی گرم گفت:
لونا، اره لونا به اندازه ملکه ماه لونا ،مادرم زیباست:)
ملکه لبخندی زد و گفت : لونا، اره بهش هم میاد
ان روز بزرگ تمام شد، پادشاه به کل قلمرو خبر رساند که دخترش به دنیا امده ، اما این کار کمی بود، چون اگر تمامی قلمرو خبر داشتند، قطعا مری ، خواهر ملکه رز هم خبر داشت که این بد ترین اتفاق است. چون مری از خانواده سلطنتی بخاطر طرد کردن او از قلمرو کینه بدی به دل دارد و هر لحظه ممکن است به پرنسس لونای کوچولو اسیب برساند.
و بله همینطور هم شد، همان تقریبا یک ماه بعد، پادشاه نامه ای از سمت مری دریافت کرد که به در ان نوشته بو[ به زودی برای مرگ دخترت اماده باش]
پادشاه زمان که نانه را خواند سریع به سمت همسرش رفت و نامه را به ان هم نشان داد.
حالا هردو میترسیدند که بلایی سر دختر کوچکشان نیاید چون مری جادوی سیاه داشت و می توانست هر کاری بکند!
پادشاه به تمامی کارکنان قصر این را گفت که اگر موردی مشکوکی دیدید سریعا به من اطلاع دهید.
ناگهان همان موقع طوفان شدیدی شروع شد همراه با یک نامه دیگر از طرف مری. در نامه نوشته شده بود[ به زودی یا شایدم فردا برای دیدن خواهرزاده عزیزم به قصر میام، پادشاه]
پادشاه زمانی که نانه را خواند ان را مچاله کرد و دور انداخت و کلافه شده بود. کم کم همه قصر و ملکه از این موضوع مطلع شده بودند ، که ناگهان ملکه فکری عجیبی به سرش افتاد روبه پادشاه کرد و گفت: جیمز، نظرت چیه که لنا رو همراه با جسی که در دنیای انسان ها است برود تا مری نتواند به او اسیبی برساند؟
پادشاه همان موفع گفت : معلومه که نه ! چرا باید دخترمان از ما جدا شود به خاطر اون عجوزه!
ملکه: خودت هم خوب میدونی که هیچکس نمیتواند جلویه ان را بگیرد بهترین راه همین است!
پادشاه بعد از کمی فکر کردن پاسخ داد........
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ببخشید اگه بد شددددد😣😣😣😣
اگه میخواین ادامشو بنویسم تو کامنتا بگین
(بچه ها یچیز دیگه ملکه رزی ، رزی بلک پینک نیست فقط اسمش هست و با اون کاری ندارم)
۳.۱k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.