&( like crazy )&
&( like crazy )&
&( مثل دیوانه ها )&
part_³¹
از بغل اجوما اومد بیرون
ا.ت: واقعا که احساس ندارید
ب/ج: خوش اومدی دخترم
ا.ت: مرسی
ا.ت: اجوما یه بوی خوب میاد گرسنم شد
اجوما: براتون کیمچی به همراه سوپ و سالاد سبزی جات و......برای ناهار درست کردم برای صبحونه هم سوپرایزه
ا.ت: هورااا
تهیونگ: صبح بخیر
جیمین و ا.ت: صبح توهم بخیر
تهیونگ: چرا سرپایید بیاید بریم بشینیم صبحانه بخوریم
ب/ج: تهیونگ راست میگه بریم
ا.ت: جونگکوک
جونگکوک: جونم زن داداش
ا.ت: لیا؟
جونگکوک: بی هاوسه(بی هاوس عمارت بابای ا.ته)
ا.ت: اها بریم... چرا منتظرید
همه رفتن نشستن سر میز و شروع کردن خوردن صبحانه
ا.ت: میگم جیمین«با دهن پر»
جیمین: یاااا لقمتو قورت بده بعد حرف بزن
ا.ت: بیا قورت دادم
جیمین: خوبه چی خواستی بگی
ا.ت: بعد صبحانه بریم برای دخترمون چیز بخریم
جیمین: باید برم شرکت
ا.ت: اخه...«بغض»
تهیونگ: من بجات میرم تو با زنت برو خرید
جونگکوک: تهیونگ راست میگه منم با تهیونگ میرم شرکت
جیمین: باشه... پس برو اماده شو که بریم
ا.ت: مرسی عشقم
ا.ت از روی صندلی بلند شد و بعد دوباره خم شد و لبه جیمین و بوسید و دوید رفت داخل اتاق
جیمینم همینجوری خشکش زده بود
جونگکوک و تهیونگ: عووو زن داداش بنظر بدجوری عاشقته«خنده»
ب/ج: پسرا زنشه چیکارشون دارید
جیمین: می.. میرم لباس عوض کنم
جیمین رفت توی اتاق خودش و ا.ت
جیمین: تو چیکار کردی
ا.ت: شوهرمو بوسیدم
جیمین: دیوونه شدی اخه جلوی بابا و جونگکوک و تهیونگ
ا.ت: اره دیوونه شدم دیوونه ی تو
جیمین: دختر منو دیوونه نکن
ا.ت: فکر کردی یه دختر ساده شدم نه من هنوزم اون دختر شیطون و گنگ......
جیمین نزاشت ا.ت حرفشو کامل بزنه که ا.ت و به دیوار چسبوند اما طوری که به بچه اسیبی نرسه
ا.ت: چی.. چیکار میکنی
جیمین: هر روز کاری میکنی بدتر عاشقت بشم بد گرل
جیمین صورتشو نزدیک صورت ا.ت برد و بوسه ی نسبتا کوتاهی رو شروع کرد.........
&( مثل دیوانه ها )&
part_³¹
از بغل اجوما اومد بیرون
ا.ت: واقعا که احساس ندارید
ب/ج: خوش اومدی دخترم
ا.ت: مرسی
ا.ت: اجوما یه بوی خوب میاد گرسنم شد
اجوما: براتون کیمچی به همراه سوپ و سالاد سبزی جات و......برای ناهار درست کردم برای صبحونه هم سوپرایزه
ا.ت: هورااا
تهیونگ: صبح بخیر
جیمین و ا.ت: صبح توهم بخیر
تهیونگ: چرا سرپایید بیاید بریم بشینیم صبحانه بخوریم
ب/ج: تهیونگ راست میگه بریم
ا.ت: جونگکوک
جونگکوک: جونم زن داداش
ا.ت: لیا؟
جونگکوک: بی هاوسه(بی هاوس عمارت بابای ا.ته)
ا.ت: اها بریم... چرا منتظرید
همه رفتن نشستن سر میز و شروع کردن خوردن صبحانه
ا.ت: میگم جیمین«با دهن پر»
جیمین: یاااا لقمتو قورت بده بعد حرف بزن
ا.ت: بیا قورت دادم
جیمین: خوبه چی خواستی بگی
ا.ت: بعد صبحانه بریم برای دخترمون چیز بخریم
جیمین: باید برم شرکت
ا.ت: اخه...«بغض»
تهیونگ: من بجات میرم تو با زنت برو خرید
جونگکوک: تهیونگ راست میگه منم با تهیونگ میرم شرکت
جیمین: باشه... پس برو اماده شو که بریم
ا.ت: مرسی عشقم
ا.ت از روی صندلی بلند شد و بعد دوباره خم شد و لبه جیمین و بوسید و دوید رفت داخل اتاق
جیمینم همینجوری خشکش زده بود
جونگکوک و تهیونگ: عووو زن داداش بنظر بدجوری عاشقته«خنده»
ب/ج: پسرا زنشه چیکارشون دارید
جیمین: می.. میرم لباس عوض کنم
جیمین رفت توی اتاق خودش و ا.ت
جیمین: تو چیکار کردی
ا.ت: شوهرمو بوسیدم
جیمین: دیوونه شدی اخه جلوی بابا و جونگکوک و تهیونگ
ا.ت: اره دیوونه شدم دیوونه ی تو
جیمین: دختر منو دیوونه نکن
ا.ت: فکر کردی یه دختر ساده شدم نه من هنوزم اون دختر شیطون و گنگ......
جیمین نزاشت ا.ت حرفشو کامل بزنه که ا.ت و به دیوار چسبوند اما طوری که به بچه اسیبی نرسه
ا.ت: چی.. چیکار میکنی
جیمین: هر روز کاری میکنی بدتر عاشقت بشم بد گرل
جیمین صورتشو نزدیک صورت ا.ت برد و بوسه ی نسبتا کوتاهی رو شروع کرد.........
۸.۴k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.