پارت ۲۳
صدای فلیکس که تودماغی شده بود و به نظر میرسید دماغش به دیواره دریچه فشرده شده گفت: آی...جیمز برو اونور تر...جیم تویی؟ در کولرو باز کن خواهشاً.
صدای دیگه اضافه شد که مال جیمز بود: آره ... درو باز کـ...آی! فلیکس نمیتونی مثل یه حیوون بی ازار تکون نخوری؟
همه سعی میکردن نخندن. ایان هم موفق نشد و خندید و پشت بندش لعو و سایمون. جیمی لب هاشو رو هم فشرد و با درموندگی به استاد فنگ نگاه کرد و اون جدی گفت:
-چون جلسه اوله ترمه جدیده مجازات در نظر نمیگیرم.
بعد با حالتی صمیمی گفت: خب دیگه! برو برو پسرا خفه شدن!
جیمی به بالای یه میز آخر رفت . با زحمت در کولرو باز کرد که همزمان هرسه پسر زال بیرون پرت شدن و رو هم افتادن.
ایان گفت: یه توالت شستن حداقلشه.
سایمون و لعو با خنده « اوهومی » زیر لب گفتن.
جیمی از میز پایین اومد و سر جاش نشست.
- آخ ! بن هیکلتو از روم بردار.
- به من چه خب فلیکس خودشو انداخته روم!
با زحمت بلند شدن و لباس هاشونو تکوندن. سه پسر مو سفید که شبیه هم بودن.
همه با خنده بهشون نگاه میکردن.
استاد فنگ گفت: آقایون کانراد! میرین به دخترای سرسرای دو تو تمیز کردن میز ها کمک میکنید. حرف هم نباشه! خب دیگه برین برین.
قبل از اینکه اعتراضی کنن دوباره گفت: آقای ایان پاترون هم برای اطمینان خاطر باهاتون میاد ...لطفا آقای پاترون.
و اونا رو به سمت در هدایت کرد که همچنان خودشونو میتکوندن.
ایان نگاه ناباوری بین لعو و جیمی و سایمون انداخت و اونا در جوابش فقط خنده کنترل شده ای تحویلش دادن.
ایان از در بیرون رفت و به اونا پیوست.
بن در حالی که موهاشو صاف میکرد گفت: شرمنده رفیق! نمیخواستیم از راه به درت کنیم .
- اِ....خب...مهم نیست بیخیال.
جیمز ادامه داد: حتما دوست جدیدی جیم هستی نه؟ هعی. جیمی کوچولو چقد زود بزرگ شده.
فلیکس به پشتش زد و با این کار خنده ایان رو دوچندان کرد؛ گفت: زهر مار مگه ما پیریم؛ واسه من هعی غلیظم میکشه.
ایان خندید و گفت: چرا دوست ندارین برین پیش دخترا؟
جیمز جواب داد: خوشگلی دردسر داره! همشون میخوان ادم باهاشون قرار بزارع یا حداکثر باهاش بخوابن...اه! چندشای کثیف خودپسند!.
ایان به فکر لوسی افتاد . ابرویی بالا انداخت و گفت: موافقم!
صدای دیگه اضافه شد که مال جیمز بود: آره ... درو باز کـ...آی! فلیکس نمیتونی مثل یه حیوون بی ازار تکون نخوری؟
همه سعی میکردن نخندن. ایان هم موفق نشد و خندید و پشت بندش لعو و سایمون. جیمی لب هاشو رو هم فشرد و با درموندگی به استاد فنگ نگاه کرد و اون جدی گفت:
-چون جلسه اوله ترمه جدیده مجازات در نظر نمیگیرم.
بعد با حالتی صمیمی گفت: خب دیگه! برو برو پسرا خفه شدن!
جیمی به بالای یه میز آخر رفت . با زحمت در کولرو باز کرد که همزمان هرسه پسر زال بیرون پرت شدن و رو هم افتادن.
ایان گفت: یه توالت شستن حداقلشه.
سایمون و لعو با خنده « اوهومی » زیر لب گفتن.
جیمی از میز پایین اومد و سر جاش نشست.
- آخ ! بن هیکلتو از روم بردار.
- به من چه خب فلیکس خودشو انداخته روم!
با زحمت بلند شدن و لباس هاشونو تکوندن. سه پسر مو سفید که شبیه هم بودن.
همه با خنده بهشون نگاه میکردن.
استاد فنگ گفت: آقایون کانراد! میرین به دخترای سرسرای دو تو تمیز کردن میز ها کمک میکنید. حرف هم نباشه! خب دیگه برین برین.
قبل از اینکه اعتراضی کنن دوباره گفت: آقای ایان پاترون هم برای اطمینان خاطر باهاتون میاد ...لطفا آقای پاترون.
و اونا رو به سمت در هدایت کرد که همچنان خودشونو میتکوندن.
ایان نگاه ناباوری بین لعو و جیمی و سایمون انداخت و اونا در جوابش فقط خنده کنترل شده ای تحویلش دادن.
ایان از در بیرون رفت و به اونا پیوست.
بن در حالی که موهاشو صاف میکرد گفت: شرمنده رفیق! نمیخواستیم از راه به درت کنیم .
- اِ....خب...مهم نیست بیخیال.
جیمز ادامه داد: حتما دوست جدیدی جیم هستی نه؟ هعی. جیمی کوچولو چقد زود بزرگ شده.
فلیکس به پشتش زد و با این کار خنده ایان رو دوچندان کرد؛ گفت: زهر مار مگه ما پیریم؛ واسه من هعی غلیظم میکشه.
ایان خندید و گفت: چرا دوست ندارین برین پیش دخترا؟
جیمز جواب داد: خوشگلی دردسر داره! همشون میخوان ادم باهاشون قرار بزارع یا حداکثر باهاش بخوابن...اه! چندشای کثیف خودپسند!.
ایان به فکر لوسی افتاد . ابرویی بالا انداخت و گفت: موافقم!
۵.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.