پارت ۴۲ ازدواج اجباری
پارت ۴۲ ازدواج اجباری
ویو ا/ت
با شوگا رفتیم رستوران تا غذا بخوریم
و غذا هارو سفارش دادیم و یهو گفت
× چرا میخوای بری تایلند
_ شوگا من اگر یکم دیگه حرص بخورم مریضیم شروع میشه و ممکنه بچه سقد بشه
× پس من چی
_ بهت زنگ میزنم
× ا/ت من میخوام با تو بخوام با تو بیدار شم بعد تو میگی زنگ میزنم
_ شوگا چرا انقدر اصرار داری من پیشت باشم
× چون عاشقتم
_ ولی من باید برم
× اصلا قضیه این خالت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_ مامان بزرگم یه دختر دیگه داشت که از یه مرد دیگه بود و بعد اینکه مامان بزرگم فوت کرد همه فهمیدن. و اون دختر اسمش روناک بود و پدرش هم فوت کرد و عاشق من و مامانمه برای اینکه کم تحقیر بشه رفت تایلند
× مامانت هیچ مشکل با خالت نداره
_ نه تازه مامانم خیلی خوشحال که یه خواهر داره
× خوبه
_ منم خیلی خوشحالم که یه خاله دارم
× منی که نه دایی نه خاله دارم
_ میدونی چیه من خیلی نگرانم
× چرا
_ نمیخوام دخترم مثل خودم زجر بکشه.بغض.
× ا/ت ناراحت نباش
_ میخوام مثل یه پرنسس زندگی کنه و هیچ چیزی کم نداشته باشه
× . فقط گوش میده .
_ ولی من فهمیدم که اگه همه چیز داشته باشی و محبت نداشته باشی بازم یه بدبختی.بغض صگی.
× بسه دیگه غذا امد
_ اوم
ادمینتون: غذا خوردن و شوگا کلی ا/ت رو دور داد و رفتن خونه ساعت 1 شب بود همه خواب بودن و ا/ت و شوگا لباساشونو در آوردن و خوابیدن
شرط پارت بعد
۳۰:« لایک ❤️
ویو ا/ت
با شوگا رفتیم رستوران تا غذا بخوریم
و غذا هارو سفارش دادیم و یهو گفت
× چرا میخوای بری تایلند
_ شوگا من اگر یکم دیگه حرص بخورم مریضیم شروع میشه و ممکنه بچه سقد بشه
× پس من چی
_ بهت زنگ میزنم
× ا/ت من میخوام با تو بخوام با تو بیدار شم بعد تو میگی زنگ میزنم
_ شوگا چرا انقدر اصرار داری من پیشت باشم
× چون عاشقتم
_ ولی من باید برم
× اصلا قضیه این خالت چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
_ مامان بزرگم یه دختر دیگه داشت که از یه مرد دیگه بود و بعد اینکه مامان بزرگم فوت کرد همه فهمیدن. و اون دختر اسمش روناک بود و پدرش هم فوت کرد و عاشق من و مامانمه برای اینکه کم تحقیر بشه رفت تایلند
× مامانت هیچ مشکل با خالت نداره
_ نه تازه مامانم خیلی خوشحال که یه خواهر داره
× خوبه
_ منم خیلی خوشحالم که یه خاله دارم
× منی که نه دایی نه خاله دارم
_ میدونی چیه من خیلی نگرانم
× چرا
_ نمیخوام دخترم مثل خودم زجر بکشه.بغض.
× ا/ت ناراحت نباش
_ میخوام مثل یه پرنسس زندگی کنه و هیچ چیزی کم نداشته باشه
× . فقط گوش میده .
_ ولی من فهمیدم که اگه همه چیز داشته باشی و محبت نداشته باشی بازم یه بدبختی.بغض صگی.
× بسه دیگه غذا امد
_ اوم
ادمینتون: غذا خوردن و شوگا کلی ا/ت رو دور داد و رفتن خونه ساعت 1 شب بود همه خواب بودن و ا/ت و شوگا لباساشونو در آوردن و خوابیدن
شرط پارت بعد
۳۰:« لایک ❤️
۱۳.۱k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.