تو کنار جیمین نشستی و کمی معذب بودی چی و جیمین این رو متو
تو کنار جیمین نشستی و کمی معذب بودی چی و جیمین این رو متوجه شد و گفت
جیمین : می خوای جات رو با هوبی عوض کنی اگر مشکل هست
ات : نه... نه خوبه ایراد نداره تو اگر معذبی می خوای من برم
جیمین : نه من اکیم
تا اومدی صحبت کنی ترن شروع به حرکت کرد و همه تک و توک جیغ میزنن ولی تو اضطراب داشتی و وقتی رسید بالا تونستی کل شهربازی رو ببینی و ترن یه تکون و خورد و همه جیغ زدن با سرعت شروع به حرکت کرد و تو انقدر ترسیده بودی که یهو دست جیمین و میگیری مثل اینکه از ترس متوجه نبودی و به جیمین چسبیده بودی و وقتی رسیدین هنوز دستت تو دست جیمین بود و تو یهوی دستتون و دیدی و سریع دستت رو کشیدی و گفتی
ات : ببخشید ...... من..... من حواسم نبود
لپات سرخ شده بود از خجالت و جیمین هم توی دلش پروانه ها پر میزدن که دستش رو گرفته بودیو تو هم همینطور و پیاده شدید و دیدن جین و جی هوپ رنگ به رخ ندارن و تو با نگرانی از توی کیفت 2 تا شکلات دراوردی و دادی بهشون تا حالشون بهتر بشه و دیدین که شکم ته ته غار و غور کرد و همه خندیدن که نامجون گفت
نامجون : می خواین یه چیزی بخوریم؟؟ و همزان همه : اره ههههههههه بریم بستنی بخوریم. نه بریم غذا و نه بریم شکلات بخوریم.........
هرکی یه نظر میداد و خب تصمیم گرفتیم برین غذا بخورین و بازی کنین تو مکان بعدی. و ناهار رو خوردین و رفتین به محل بعدی................
امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید دیر گذاشتم 🙏🙏💜💜
جیمین : می خوای جات رو با هوبی عوض کنی اگر مشکل هست
ات : نه... نه خوبه ایراد نداره تو اگر معذبی می خوای من برم
جیمین : نه من اکیم
تا اومدی صحبت کنی ترن شروع به حرکت کرد و همه تک و توک جیغ میزنن ولی تو اضطراب داشتی و وقتی رسید بالا تونستی کل شهربازی رو ببینی و ترن یه تکون و خورد و همه جیغ زدن با سرعت شروع به حرکت کرد و تو انقدر ترسیده بودی که یهو دست جیمین و میگیری مثل اینکه از ترس متوجه نبودی و به جیمین چسبیده بودی و وقتی رسیدین هنوز دستت تو دست جیمین بود و تو یهوی دستتون و دیدی و سریع دستت رو کشیدی و گفتی
ات : ببخشید ...... من..... من حواسم نبود
لپات سرخ شده بود از خجالت و جیمین هم توی دلش پروانه ها پر میزدن که دستش رو گرفته بودیو تو هم همینطور و پیاده شدید و دیدن جین و جی هوپ رنگ به رخ ندارن و تو با نگرانی از توی کیفت 2 تا شکلات دراوردی و دادی بهشون تا حالشون بهتر بشه و دیدین که شکم ته ته غار و غور کرد و همه خندیدن که نامجون گفت
نامجون : می خواین یه چیزی بخوریم؟؟ و همزان همه : اره ههههههههه بریم بستنی بخوریم. نه بریم غذا و نه بریم شکلات بخوریم.........
هرکی یه نظر میداد و خب تصمیم گرفتیم برین غذا بخورین و بازی کنین تو مکان بعدی. و ناهار رو خوردین و رفتین به محل بعدی................
امیدوارم خوشتون اومده باشه ببخشید دیر گذاشتم 🙏🙏💜💜
۲۰.۹k
۱۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.