زندگی رویایی p15
ا/ت: سلام آرمان
آرمان: میخواستم یه چیزی بهت بگم فردا ساعت ۶ عصر بیا کوروش مال کافه بالاش
ا/ت: اوکی میبینمت
ماهان:چی کارت دارهههههههه
ا/ت:نمیدونممممم میترسم
فردا بیدار شدم و رفتم خونه یاسی
زنگ در زدم
یاسی:کیه
ا/ت:غذاتون آوردم
در باز کرد و رفتم بالا
یاس:ا/تتتتتتتتت
همدیگه رو بغل کردیم و گریمون گرفتم رفتیم تو
یاس:بگو ببینم چی شد آمدی ایران
ا/ت:کل قضیه رو گفت پیام آرمان نشون داد
یاس:ببین منم میام ولی میز جدا میشینم
ا/ت:ضایع بازی در نیاری
یاس:ببین فقط صدا هم ضبط کن بشنویم چی میگین دو کفتر عاشق
با لگد زدم تو شکمش
ا/ت:گوه نخور راستی بابام کجاست
یاسی:رفته سومالی رفتم خونتون که برم فلش عکسامونو ور دارم گفتن سومالیه
ا/ت:آها و یه چیزی یاسی لباس
یاسی:اتفاقا لباس عادی بپوش فکر نکنه خبری
ا/ت:راستیییی پس همین خوبه
یاسی:اره
ا/ت:راستی ساعت چنده ۴/۵ فاککک
یاسی:بریم برسونمت
سوار ماشین یاسی شدیم ساعت ۵/۵۰ رسیدم و رفتم دیدم نشسته تو کافه و با یه سبد گل
ا/ت: سلام آرمان
آرمان: سلام ا/ت
ا/ت:خب چی شده بود گفتی بیام
آرمان: حقیقت میخواستم یه چیزی بهت بگم
ا/ت:بگو
آرمان:من روت کراشمم
ا/ت:چیییی
آرمان:شنیدی دیگه دو بار نمیگم
ا/ت:وای منم خیلی ازت خوشم میاد
آرمان: وایی اهممم پس برای چی انقد با ماهان خوبی
ا/ت: حسود چون اون رفتارش مثل آریا ایناس منم فکر میکنم داداشمه شکاک
آرمان:اره من شکاکم اصلا وسایلتو جمع میکنی میریم کرمان خونه مننن
ا/ت:واقعااا چی میگی
آرمان:ببین من مخم تاب داره یه کاری میکنم که نگو
ا/ت:جرعت داری بکن
آرمان بلند شد منو برآید استایل بغل کرد
آرمان: فهمیدی
ا/ت:منو بزار زمین
آرمان:نوچ (بچه ها تایپ هاشون آرمان estpا/ت entpدو تا کله شق)
یاسی ما رو دنبال میکرد همه مردم بهمون میخندیدن که با یه حرکت نایشو فشار دادم و منو انداخت زمین
آرمان:وایسا پدرتو در میارمممممم
ا/ت:باش
میدوید دنبالم و رسیدیم تو پارکینگ
آرمان:وایسا
که پرید بغلم و بوسم کرد
به نظرتون دیگه ولش کنم برم سراغ وانشات درخواستی
آرمان: میخواستم یه چیزی بهت بگم فردا ساعت ۶ عصر بیا کوروش مال کافه بالاش
ا/ت: اوکی میبینمت
ماهان:چی کارت دارهههههههه
ا/ت:نمیدونممممم میترسم
فردا بیدار شدم و رفتم خونه یاسی
زنگ در زدم
یاسی:کیه
ا/ت:غذاتون آوردم
در باز کرد و رفتم بالا
یاس:ا/تتتتتتتتت
همدیگه رو بغل کردیم و گریمون گرفتم رفتیم تو
یاس:بگو ببینم چی شد آمدی ایران
ا/ت:کل قضیه رو گفت پیام آرمان نشون داد
یاس:ببین منم میام ولی میز جدا میشینم
ا/ت:ضایع بازی در نیاری
یاس:ببین فقط صدا هم ضبط کن بشنویم چی میگین دو کفتر عاشق
با لگد زدم تو شکمش
ا/ت:گوه نخور راستی بابام کجاست
یاسی:رفته سومالی رفتم خونتون که برم فلش عکسامونو ور دارم گفتن سومالیه
ا/ت:آها و یه چیزی یاسی لباس
یاسی:اتفاقا لباس عادی بپوش فکر نکنه خبری
ا/ت:راستیییی پس همین خوبه
یاسی:اره
ا/ت:راستی ساعت چنده ۴/۵ فاککک
یاسی:بریم برسونمت
سوار ماشین یاسی شدیم ساعت ۵/۵۰ رسیدم و رفتم دیدم نشسته تو کافه و با یه سبد گل
ا/ت: سلام آرمان
آرمان: سلام ا/ت
ا/ت:خب چی شده بود گفتی بیام
آرمان: حقیقت میخواستم یه چیزی بهت بگم
ا/ت:بگو
آرمان:من روت کراشمم
ا/ت:چیییی
آرمان:شنیدی دیگه دو بار نمیگم
ا/ت:وای منم خیلی ازت خوشم میاد
آرمان: وایی اهممم پس برای چی انقد با ماهان خوبی
ا/ت: حسود چون اون رفتارش مثل آریا ایناس منم فکر میکنم داداشمه شکاک
آرمان:اره من شکاکم اصلا وسایلتو جمع میکنی میریم کرمان خونه مننن
ا/ت:واقعااا چی میگی
آرمان:ببین من مخم تاب داره یه کاری میکنم که نگو
ا/ت:جرعت داری بکن
آرمان بلند شد منو برآید استایل بغل کرد
آرمان: فهمیدی
ا/ت:منو بزار زمین
آرمان:نوچ (بچه ها تایپ هاشون آرمان estpا/ت entpدو تا کله شق)
یاسی ما رو دنبال میکرد همه مردم بهمون میخندیدن که با یه حرکت نایشو فشار دادم و منو انداخت زمین
آرمان:وایسا پدرتو در میارمممممم
ا/ت:باش
میدوید دنبالم و رسیدیم تو پارکینگ
آرمان:وایسا
که پرید بغلم و بوسم کرد
به نظرتون دیگه ولش کنم برم سراغ وانشات درخواستی
۴.۴k
۰۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.