خون اشام من🖤🍷
خون اشام من🖤🍷
پارت³³
ات:خون اشام من🖤🍷
پارت ³²
ته:فکنم داشتم همینکارو میکردم... ات چرا دستتو از روی صورتت بردنمیداری؟
ات:فکنم دلیلشو بدونی
ته:بخاطر حرفی که بیرون زدی وای خدا... (اخرشو داشت با داد میگفت)
ات دستشو گذاشت روی دهن ته
ات:میشه راجبش حرف نزنی
ته:چرا منکه مشکلی باهاش ندارم
ات چشاش اندازه کاسه شد
ات:تهیونگااااا (نسبتا بلند)
ته:😂😂
ات:نخندددد
ته:چرا نخندم😂
ات:نرسیدیم؟!
ته:راستی یادم رفت بپرسم شماره اتاقتون چیه؟
ات:واااای دارم از دستت دیوونه میشمممم
ته:خب خوبه
ات:چرا
ته:چون از دستم دیوونه شدی از خودم نه
ات:وااای بیچاره کسی ک میخاد با تو ازدواج کنه😂
ته:اتفاقا خیلی هم خوشبخته که یه پسر خوشگل و خوشتیپی مثل منو داره
ات:خیلی خودتو میگیری
ته:فعلا که تو رو گرفتم
ات از خجالت جلوی صورتشو میگیره
ته:اصکل میگم من الن توی خنگولو دارم میبرم تو اتاقش
ات:چرا خنگولم(عصبی و کیوت و هنوزهم دستش روی صورتشه)
ته:چون یادت رفته بود که نمیتونی راه بری خب تختت کدومه؟
ات:اونه
ته اتو میزاره رو تختشو میخاد بره که
ات:ممنون تهیونگ
ته:خاهش
و میره
جیمین:بچه ها احساس میکنم یه خبراییه
یونا:دقیقا ولی خب باید ی نقشه بکشیم
کوک:خب اینکارو بپرسید به دست استادتون
یورا:مثلا میخای چیکار کنی
کوک:میگم ولی الان اصلا حال و حوصله ندارم و یکم باید فک کنم
بورا:ولی خب بنظرم ات با اینکارا ناراحت میشه و الان برای ات ناراحتی و استرس خیلی بده مثل سمه براش
یورا:خب اره یعنی باید بزاریم خودشون بهم برسن؟!
کوک:اره اینجوری عاقلانه تره
امیدوارم خوشتون اومده باشه✨🪐
بقیشم زود به زود میازم
پارت³³
ات:خون اشام من🖤🍷
پارت ³²
ته:فکنم داشتم همینکارو میکردم... ات چرا دستتو از روی صورتت بردنمیداری؟
ات:فکنم دلیلشو بدونی
ته:بخاطر حرفی که بیرون زدی وای خدا... (اخرشو داشت با داد میگفت)
ات دستشو گذاشت روی دهن ته
ات:میشه راجبش حرف نزنی
ته:چرا منکه مشکلی باهاش ندارم
ات چشاش اندازه کاسه شد
ات:تهیونگااااا (نسبتا بلند)
ته:😂😂
ات:نخندددد
ته:چرا نخندم😂
ات:نرسیدیم؟!
ته:راستی یادم رفت بپرسم شماره اتاقتون چیه؟
ات:واااای دارم از دستت دیوونه میشمممم
ته:خب خوبه
ات:چرا
ته:چون از دستم دیوونه شدی از خودم نه
ات:وااای بیچاره کسی ک میخاد با تو ازدواج کنه😂
ته:اتفاقا خیلی هم خوشبخته که یه پسر خوشگل و خوشتیپی مثل منو داره
ات:خیلی خودتو میگیری
ته:فعلا که تو رو گرفتم
ات از خجالت جلوی صورتشو میگیره
ته:اصکل میگم من الن توی خنگولو دارم میبرم تو اتاقش
ات:چرا خنگولم(عصبی و کیوت و هنوزهم دستش روی صورتشه)
ته:چون یادت رفته بود که نمیتونی راه بری خب تختت کدومه؟
ات:اونه
ته اتو میزاره رو تختشو میخاد بره که
ات:ممنون تهیونگ
ته:خاهش
و میره
جیمین:بچه ها احساس میکنم یه خبراییه
یونا:دقیقا ولی خب باید ی نقشه بکشیم
کوک:خب اینکارو بپرسید به دست استادتون
یورا:مثلا میخای چیکار کنی
کوک:میگم ولی الان اصلا حال و حوصله ندارم و یکم باید فک کنم
بورا:ولی خب بنظرم ات با اینکارا ناراحت میشه و الان برای ات ناراحتی و استرس خیلی بده مثل سمه براش
یورا:خب اره یعنی باید بزاریم خودشون بهم برسن؟!
کوک:اره اینجوری عاقلانه تره
امیدوارم خوشتون اومده باشه✨🪐
بقیشم زود به زود میازم
۲.۵k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.