پارت ۵
برش زمانی به چند ساعت بعد
از زبان ات:
هوووف بلاخره تموم شد ولی خدایی چه طراحی های کردم چقدر خوب شده خدا کنه اون جونکوک خوشش بیاد بلند شدم و رفتم سمت میز سوجین تا منو دید سرشو بالا آورد و گفت:چیزی شده
گفتم: اممم خب اینا تموم شده چیکارشون کنم
از دستم گرفت و یکی یکی نگاشون کرد و با تعجب و برقی که چشاش میزد گفت:واییی ات اینا عالیهههه کارت حرف نداره مطمئنم رئیس خوشش میاد واییی
گفتم:جدی داری میگی سوجین
گفت:اره دروغم واسه چیه خب حالا ببرش پیش رئیس
گفتم:من برم ؟!
گفت:نه پس من برم خب هر کی کارشو انجام میده میره و به رئیس نشون میده دیگه برو دیگه
گفتم:ا...آها باشه
بعد با قدم های پر از ترس و استرس به سمت اتاقش رفتم و پشت در وایسادم یه نفس عمیق کشیدم و در زدم بعد اینکه اجازه ورود رو گرفتم آروم دستگیره درو فشاردادم و وارد اتاق شدم تعظیم کوچیکی کردم و سرمو بالا آوردم
گفتم:صبح به خیر رئیس
گفت:صبح به خیر ببینم روز اولی که دیر نیومدی
گفتم:نه رئیس کارمم تموم شده
گفت:هه بده ببینم(پوزخند)
گفتم:بفرمایید
برگه ها رو جلوش گرفتم و اونم ازم گرفتشون و داشت یکی یکی نگاشون میکرد
از زبان کوک:
واووو اینا حرف نداشت کارش واقعا عالی بود برای روز اول فک نمیکردم اینقدر استعداد داشته باشه چجوری تونسته اینا رو فقط در عرض چند ساعت طراحی کنه اینقدر رفته بودم تو فکر و تعجب کرده بودم که اصلا متوجه نشدم داره صدام میزنع با خودکاری که روی میز زد به خودم اومدم و سعی کردم برای روز اول بهش سخت بگیرم اگه از همین الان ازش تعریف کنم فک میکنه یه خبریه و شاید دیگه اینجوری خوب پیش نره
گفت:رئیس چطوره؟
سعی کردم خودمو عصبی و ناراضی نشون بدم
گفتم: اصلا کارت خوب نبود برای امروز اینا چیه طراحی کردی اهههه اینا به درد من نمیخوره میری از اول طراحی میکنی با دقت و تمرکز بیشتر
گفت:ولی.....
گفتم:نکنه میخوای اخراج شی (اخم)
گفت:چشم هر چی شما بگید
گفتم:خوبه برو بیرون در ضمن برام یه قهوه بیار
داشت میرفت ولی تا اینو گفتم با تعجب برگشت سمتم
گفت:من ..بیارم ؟!
گفتم:به جز تو الان کسی تو اتاق بود خب با تو بودم دیگه زود باش
گفت:...چشم
بعد از اتاق رفت بیرون همین که رفت دوباره طراحی ها رو تو دستم گرفتم و نگاشون کردم کارش حرف نداشت
ات ویو:
ایش پسره بیشعور چقدر وقت گذاشتم واسه اینا که الان اینجوری تحقیرم کنه پسره از خود راضی ولی برای اینکه برم آمریکا پیش مامان بابام فعلا مجبورم اینجا به مدت دوماه کارکنم اگه اخراج بشم واییی نه من نمیتونم بزارم این اتفاق بیفته سعی میکنم خیلی خیلی بهتر کارمو انجام بدم اول باید ببینم این اسکل از چه جور طرح هایی خوشش میاد یاد حرفش افتادم
از زبان ات:
هوووف بلاخره تموم شد ولی خدایی چه طراحی های کردم چقدر خوب شده خدا کنه اون جونکوک خوشش بیاد بلند شدم و رفتم سمت میز سوجین تا منو دید سرشو بالا آورد و گفت:چیزی شده
گفتم: اممم خب اینا تموم شده چیکارشون کنم
از دستم گرفت و یکی یکی نگاشون کرد و با تعجب و برقی که چشاش میزد گفت:واییی ات اینا عالیهههه کارت حرف نداره مطمئنم رئیس خوشش میاد واییی
گفتم:جدی داری میگی سوجین
گفت:اره دروغم واسه چیه خب حالا ببرش پیش رئیس
گفتم:من برم ؟!
گفت:نه پس من برم خب هر کی کارشو انجام میده میره و به رئیس نشون میده دیگه برو دیگه
گفتم:ا...آها باشه
بعد با قدم های پر از ترس و استرس به سمت اتاقش رفتم و پشت در وایسادم یه نفس عمیق کشیدم و در زدم بعد اینکه اجازه ورود رو گرفتم آروم دستگیره درو فشاردادم و وارد اتاق شدم تعظیم کوچیکی کردم و سرمو بالا آوردم
گفتم:صبح به خیر رئیس
گفت:صبح به خیر ببینم روز اولی که دیر نیومدی
گفتم:نه رئیس کارمم تموم شده
گفت:هه بده ببینم(پوزخند)
گفتم:بفرمایید
برگه ها رو جلوش گرفتم و اونم ازم گرفتشون و داشت یکی یکی نگاشون میکرد
از زبان کوک:
واووو اینا حرف نداشت کارش واقعا عالی بود برای روز اول فک نمیکردم اینقدر استعداد داشته باشه چجوری تونسته اینا رو فقط در عرض چند ساعت طراحی کنه اینقدر رفته بودم تو فکر و تعجب کرده بودم که اصلا متوجه نشدم داره صدام میزنع با خودکاری که روی میز زد به خودم اومدم و سعی کردم برای روز اول بهش سخت بگیرم اگه از همین الان ازش تعریف کنم فک میکنه یه خبریه و شاید دیگه اینجوری خوب پیش نره
گفت:رئیس چطوره؟
سعی کردم خودمو عصبی و ناراضی نشون بدم
گفتم: اصلا کارت خوب نبود برای امروز اینا چیه طراحی کردی اهههه اینا به درد من نمیخوره میری از اول طراحی میکنی با دقت و تمرکز بیشتر
گفت:ولی.....
گفتم:نکنه میخوای اخراج شی (اخم)
گفت:چشم هر چی شما بگید
گفتم:خوبه برو بیرون در ضمن برام یه قهوه بیار
داشت میرفت ولی تا اینو گفتم با تعجب برگشت سمتم
گفت:من ..بیارم ؟!
گفتم:به جز تو الان کسی تو اتاق بود خب با تو بودم دیگه زود باش
گفت:...چشم
بعد از اتاق رفت بیرون همین که رفت دوباره طراحی ها رو تو دستم گرفتم و نگاشون کردم کارش حرف نداشت
ات ویو:
ایش پسره بیشعور چقدر وقت گذاشتم واسه اینا که الان اینجوری تحقیرم کنه پسره از خود راضی ولی برای اینکه برم آمریکا پیش مامان بابام فعلا مجبورم اینجا به مدت دوماه کارکنم اگه اخراج بشم واییی نه من نمیتونم بزارم این اتفاق بیفته سعی میکنم خیلی خیلی بهتر کارمو انجام بدم اول باید ببینم این اسکل از چه جور طرح هایی خوشش میاد یاد حرفش افتادم
۳۵.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.