تو درون من
تو درون من
پارت هشتم(اخر)
چند روزی گذشت....اوضاع اصلا خوب نبود.....هر روز باهم دعوا داشتن....ولی کی میدونست؟
این دعوا ها همه به خاطر علاقه ای بود که بهم داشتن
اما بازم دعوا بود....
اوضاع برای کوک خیلی بد بود
دیگه نمیتونست تحمل کنه
که.......
کوک ویو
اون خواب........
اگه حقیقت داشته باشه........
میتونم برم پیش ات ولی اگه نشه چی؟
حداقلش میمیرم و از این زندگی خلاص میشم دیگه مگه نه؟
ولی بچه ها چی؟
جی یون:جونگ کوک شی؟
اره درسته.......هنوزم اون رو دارم!
ولی اون میتونه مراقب بچه ها باشه؟؟
اینجوری خوبه.....اگه بمیرم میرم پیش ات......نمیرم هم میرم پیشش....
آخرش میرم پیشش🥲🙂
نویسنده ویو
ساعت ۱۱ و نیم شب بود
کوک تصمیمشو گرفته بود
میخواست خودشو بکشه
پس رفت حموم تو وان.....
دستشو با تیغ زد و بقیه رو صدا زد
همه اومدن و با دیدن کوک تو اون وضع وحشت کردن
کوک کم کم داشت نفسشون از دست میداد پس شروع کرد به حرف زدن
کوک:گریه.....نکنید
من....میرم پیش.....ات
جی یونا.....مراقب بچه ها باش.....
فقط....تویی که میتونم اینو ازش بخوام......
بچه ها......بابت همه چیز....متاسفم
خدا..حافظ(زبونم لال)
و یاد تو عجیب کوک می کند....
نبض ضربانی که هبچوقت
بی یاد تو در رگ هایم نزد
تا حرارت وجودم
مدیون مهر لایزال تو باشد
و این زندگی
که مملوء از خاطره های توست
فقط مانده حضور تو
که پایان دهد
به تمام نبودن های زجرآور
و نشدن های رقت آور
که روز مرا
بی تو به شب
و شب مرا بی نگاه گرمت
به سیاهی ترس کشاندهست
و صبر و تحملی که دیگر
نماندهست.....
ادیت:ادامه دارد
فحش دادن مجازه هاااا راحت باشید😅🤣🤣
امیدوارم گند نزده باشم....
کلی فیک خوب براتون گذاشتم کنار
میشه تا عید ۵۰۰ تاییم کنید؟🥺
پارت هشتم(اخر)
چند روزی گذشت....اوضاع اصلا خوب نبود.....هر روز باهم دعوا داشتن....ولی کی میدونست؟
این دعوا ها همه به خاطر علاقه ای بود که بهم داشتن
اما بازم دعوا بود....
اوضاع برای کوک خیلی بد بود
دیگه نمیتونست تحمل کنه
که.......
کوک ویو
اون خواب........
اگه حقیقت داشته باشه........
میتونم برم پیش ات ولی اگه نشه چی؟
حداقلش میمیرم و از این زندگی خلاص میشم دیگه مگه نه؟
ولی بچه ها چی؟
جی یون:جونگ کوک شی؟
اره درسته.......هنوزم اون رو دارم!
ولی اون میتونه مراقب بچه ها باشه؟؟
اینجوری خوبه.....اگه بمیرم میرم پیش ات......نمیرم هم میرم پیشش....
آخرش میرم پیشش🥲🙂
نویسنده ویو
ساعت ۱۱ و نیم شب بود
کوک تصمیمشو گرفته بود
میخواست خودشو بکشه
پس رفت حموم تو وان.....
دستشو با تیغ زد و بقیه رو صدا زد
همه اومدن و با دیدن کوک تو اون وضع وحشت کردن
کوک کم کم داشت نفسشون از دست میداد پس شروع کرد به حرف زدن
کوک:گریه.....نکنید
من....میرم پیش.....ات
جی یونا.....مراقب بچه ها باش.....
فقط....تویی که میتونم اینو ازش بخوام......
بچه ها......بابت همه چیز....متاسفم
خدا..حافظ(زبونم لال)
و یاد تو عجیب کوک می کند....
نبض ضربانی که هبچوقت
بی یاد تو در رگ هایم نزد
تا حرارت وجودم
مدیون مهر لایزال تو باشد
و این زندگی
که مملوء از خاطره های توست
فقط مانده حضور تو
که پایان دهد
به تمام نبودن های زجرآور
و نشدن های رقت آور
که روز مرا
بی تو به شب
و شب مرا بی نگاه گرمت
به سیاهی ترس کشاندهست
و صبر و تحملی که دیگر
نماندهست.....
ادیت:ادامه دارد
فحش دادن مجازه هاااا راحت باشید😅🤣🤣
امیدوارم گند نزده باشم....
کلی فیک خوب براتون گذاشتم کنار
میشه تا عید ۵۰۰ تاییم کنید؟🥺
۸.۴k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.