برای سناریو های دیگه لایک بالای ۱۵ تا
برای سناریو های دیگه لایک بالای ۱۵ تا
🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙
موضوع قبلی با ساسکه
از زبان ا/ت :
خسته شده بودم و حوصلمم سر رفته بود
ساعتم ۹ شب بود و خیلی از نظرم دیر نبود
پس لباسام ( لباس بالا فقط پالتو رو توی دستش گرفت ) رو پوشیدم و راه افتادم سمت کافه
توی راه خیابون ها خلوت بود و یکمم ترسناک
رسیدم کافه ک دیدم سنسه هم اونجاس
ا/ت : سنسهههه
سنسه برگشت سمت صدا *
سنسه: ا/ت این موقع شب اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: فقط حوصلم سر رفته ب..
قبله اینکه حرفم تموم شه دیدم صدای ی کسی میاد
: چقدر توضیح دادی
برگشتم سمت ش
صدا باورم نمیشد اون ساسکه بود
ا/ت : س.ساسکهههه تو اینجا چیکار میکنی؟
ساسکه : ب تو چ
ا/ت : چقدر با ادبی
سنسه : منم اینجام ها
ا/ت سری خم شد و از سنسه معذرت خواهی
ولی ساسکه ن
ا/ت بلند شد و نگاهی ب ساسکه انداخت
ا/ت : چیکار میکنی عذر خواهی کن دیگه احمق
ساسکه: مهم نیست
سنسه : من دیگه باید برم
ا/ت : خسته نباشید
و سنسه رفت
ساسکه : ا/ت چرا ؟
ا/ت : ها؟ چی چرا؟
ساسکه چرا عاشقم نمیشی؟
ا/ت: چی میگی ؟ حالت خوبه؟
ساسکه : بین دخترا تو فقط از من خوشت نمیاد... خب چرا
ا/ت : خب... نمیدونم
ساسکه : ولی من از تو خوشم میاد
ا/ت : چیزی خوردی؟
ساسکه : شاید مسخره باشه ولی تو دوس دختر منی
ا/ت تا خواست چیزی بگه ساسکه دستش رو رو دهن ا/ت گذاشت و گفت
ساسکه: حرف اضافی نزن
و دستش رو از روی دهن ا/ت برداشت
ا/ت هنوزم فکر میکرد ساسکه دیوونه شده باشه آخه اون آدمی نبود ک این حرفا رو بزنه
ا/ت : عجیب شدی
ساسکه : بدتر از تو نیستم
ا/ت : بعد میگی چرا روم کراش نیس...
ساسکه : چقدر حرف میزنی بیا قهوت رو بخور
ا/ت پوکر ب سمت قهوه ای ک در دست ساسکه بود رفت
ا/ت خب بدش
ساسکه: نه اول پالتو رو بپوش
ا/ت : قهوه چ ربطی ب پالتو دار...
ساسکه قهوه رو روی میز گذاشت و با پالتو رو از دست ا/ت گرفت و انداخت رو شونه های ا/ت
ساسکه : بت میگم بپوش دیگ حرف نزن ... حالا هم قهوه ات رو بخور
ا/ت هم بدون هیچ حرفی قهوه اش رو خورد
و ساسکه تا خونه کنار ا/ت بود
لایک و فالو
🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙🩵💙
موضوع قبلی با ساسکه
از زبان ا/ت :
خسته شده بودم و حوصلمم سر رفته بود
ساعتم ۹ شب بود و خیلی از نظرم دیر نبود
پس لباسام ( لباس بالا فقط پالتو رو توی دستش گرفت ) رو پوشیدم و راه افتادم سمت کافه
توی راه خیابون ها خلوت بود و یکمم ترسناک
رسیدم کافه ک دیدم سنسه هم اونجاس
ا/ت : سنسهههه
سنسه برگشت سمت صدا *
سنسه: ا/ت این موقع شب اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت: فقط حوصلم سر رفته ب..
قبله اینکه حرفم تموم شه دیدم صدای ی کسی میاد
: چقدر توضیح دادی
برگشتم سمت ش
صدا باورم نمیشد اون ساسکه بود
ا/ت : س.ساسکهههه تو اینجا چیکار میکنی؟
ساسکه : ب تو چ
ا/ت : چقدر با ادبی
سنسه : منم اینجام ها
ا/ت سری خم شد و از سنسه معذرت خواهی
ولی ساسکه ن
ا/ت بلند شد و نگاهی ب ساسکه انداخت
ا/ت : چیکار میکنی عذر خواهی کن دیگه احمق
ساسکه: مهم نیست
سنسه : من دیگه باید برم
ا/ت : خسته نباشید
و سنسه رفت
ساسکه : ا/ت چرا ؟
ا/ت : ها؟ چی چرا؟
ساسکه چرا عاشقم نمیشی؟
ا/ت: چی میگی ؟ حالت خوبه؟
ساسکه : بین دخترا تو فقط از من خوشت نمیاد... خب چرا
ا/ت : خب... نمیدونم
ساسکه : ولی من از تو خوشم میاد
ا/ت : چیزی خوردی؟
ساسکه : شاید مسخره باشه ولی تو دوس دختر منی
ا/ت تا خواست چیزی بگه ساسکه دستش رو رو دهن ا/ت گذاشت و گفت
ساسکه: حرف اضافی نزن
و دستش رو از روی دهن ا/ت برداشت
ا/ت هنوزم فکر میکرد ساسکه دیوونه شده باشه آخه اون آدمی نبود ک این حرفا رو بزنه
ا/ت : عجیب شدی
ساسکه : بدتر از تو نیستم
ا/ت : بعد میگی چرا روم کراش نیس...
ساسکه : چقدر حرف میزنی بیا قهوت رو بخور
ا/ت پوکر ب سمت قهوه ای ک در دست ساسکه بود رفت
ا/ت خب بدش
ساسکه: نه اول پالتو رو بپوش
ا/ت : قهوه چ ربطی ب پالتو دار...
ساسکه قهوه رو روی میز گذاشت و با پالتو رو از دست ا/ت گرفت و انداخت رو شونه های ا/ت
ساسکه : بت میگم بپوش دیگ حرف نزن ... حالا هم قهوه ات رو بخور
ا/ت هم بدون هیچ حرفی قهوه اش رو خورد
و ساسکه تا خونه کنار ا/ت بود
لایک و فالو
۲۱.۸k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.