part16
part16
دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده بعد اینکه بهوش اومدن میتونید ببرنیشون
ارسلان: مرسی
چندساعت بعد
ارسلان: دیانا بهوش اومدو یه تقویتی هم بهش زدن و مرخص شدو رفتیم خونه
رضا: سلام داش
ارسلان: علیک
دیانا رو بردم طبقه بالا و گذاشتمش رو تختم که استراحت کنه
خودمم رفتم پایین با پانیذو مهشاد رضا مهراب
مهشاد: چایی ریختمو گذاشتم رو میزو رفتم طبقه بالا
مهراب: من از مهشاد خوشم اومده داداش مبتونی واسم اوکیش کنی
ارسلان: نمیدونم باید بهش بگم
مهراب: باش
شب
ارسلان: رفتم تو اتاقم که بخوابم دیدم دیانا داره بلند میشه کجا
دیانا: برم پیش بچه ها بخوابم
ارسلان: نه بیا اینجا بخواب رو زمین بخوابی ممکنه دلت عفونت کنه
دیانا: اخه
ارسلان: میدونم معظبی ولی بیا بخواب
دیانا: اروم کنارش خوابیدمو پتو رو کشیدم رو خودم نمیخواستم چشم تو چشم بشم باهاش براهمین چشامو بستم
ارسلان: همینجوری نگاهش میکردم که خوابم برد
ادامه دارد........
ببخشید کمه
دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده بعد اینکه بهوش اومدن میتونید ببرنیشون
ارسلان: مرسی
چندساعت بعد
ارسلان: دیانا بهوش اومدو یه تقویتی هم بهش زدن و مرخص شدو رفتیم خونه
رضا: سلام داش
ارسلان: علیک
دیانا رو بردم طبقه بالا و گذاشتمش رو تختم که استراحت کنه
خودمم رفتم پایین با پانیذو مهشاد رضا مهراب
مهشاد: چایی ریختمو گذاشتم رو میزو رفتم طبقه بالا
مهراب: من از مهشاد خوشم اومده داداش مبتونی واسم اوکیش کنی
ارسلان: نمیدونم باید بهش بگم
مهراب: باش
شب
ارسلان: رفتم تو اتاقم که بخوابم دیدم دیانا داره بلند میشه کجا
دیانا: برم پیش بچه ها بخوابم
ارسلان: نه بیا اینجا بخواب رو زمین بخوابی ممکنه دلت عفونت کنه
دیانا: اخه
ارسلان: میدونم معظبی ولی بیا بخواب
دیانا: اروم کنارش خوابیدمو پتو رو کشیدم رو خودم نمیخواستم چشم تو چشم بشم باهاش براهمین چشامو بستم
ارسلان: همینجوری نگاهش میکردم که خوابم برد
ادامه دارد........
ببخشید کمه
۹.۷k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.