برادر غیرتی من
پارت ۳۳
هوجو : نمیدونم
یون : برو لباستو بپوش ( دستاشو گذاشت رو چشماش )
هوجو : خجالت کشیدی
یون : برو لباستو بپوش ( هنوز دستاش رو چشماشه)
هوجو : دستاتو بردار
یون : باشه
دستامو از رو چشمام برداشتم
که یهو منو بغل کرد
یون : هوجو ولم کن برو لباستو بپوش
هوجو : باشه حالا برو بیرون آجوما کارت داره
سریع رفتم از اتاقش بیرون
آجوما : یوننننننننننننننننننننن
یون : بله آجوما
رفتم پیشش
آجوما : یون
یون : بله
آجوما : خب خودت برو یه چیزی برای شام درست کن من میرم مسافرت
یون : خداحافظ
آجوما رفت منم دست به کار شدم
و نشستم روی اوپن
یون : چی بپزم اوممممممممممممممممممممممممم
هوجو : موچی
یون : من دوست ندارم
هوجو : دوکبویی
یون : باشه
شروع کردم به درست کردن دوکبویی
۱ ساعت بعد
یون : هوجووووووووو
هوجو : چیه
یون : بیا بخور
هوجو: اومدم
نشست سرمیز و خورد
۲۰ مین بعد
داشتم با گوشیم ور میرفتم که زنگ خونه رو زدن
رفتم درو باز کردم
یونا : سلام
یون : انگار خونه ی خالست بیاین تو
یون : هانول یونا شوهراتون و هانول بچت
هانول : خونه گذاشتیمشون
هوجو : خب اومدین بیاین بازی
یونا : برو وسایل جرعت حقیقتتو بیار
یون : خداوکیلی کمیابه دفه ی قبل زدی شستیشون
یونا : خودم برات میخرم
یون : بیاین
هوجو : بیا بازی
یون : باشه
شروع کردیم اول افتاد به آیو و هانول
آیو : جرعت یا حقیقت
هانول : حقیقت
آیو : خب رفتارت تو بچگی چطوری بوده
هانول : مهربون
بعدش افتاد به منو یونا
یونا : خب.......
یون : جرعت
یونا : از بالای ساختمون بپر پایین
یون : اوکی
همه رفتیم بالا پشت بوم
یونا : شروع
پریدم پایین
یون : احمقی اخه من از پنجره میپرم
یونا : بریم ادامه ی بازی
رفتیم تو و ادامهی بازی رو کردیم
افتاد منو سوجون
یون : جرعت
سوجون : تا آخر بازی روی پای هوجو میشینی
یون : نه نمیخوام
سوجون : نمیتونی از زیرش بزنی
یون : نمیخوام
هوجو بلندم کرد و گذاشتم رو پاش
یون : عه نکن بیشعور ( خجالت )
یونا : خب یون برو برام آب بیار
یون : باشه
بلند شدم و رفتم برای یونا آب آوردم
ولی هیچ کدوم بچه ها نبودن
یون : کجا رفتین
که گوشیم زنگ خورد
شروع مکالمه
یون : الو
دکتر : متاسفانه خانم مین شینی ( آجوما ) فوت کردن
یون : ممنونم که اطلاع دادین
پایان مکالمه
ناخواسته اشکام سرازیر شدن
که بچه ها اومدن
هوجو : چته
یون : آجوما مرده هق هق ( گریه )
هوجو : شوخی که نمیکنی
یون : هق من شوخی هق نمیکنم ( گربه )
بغلم کرد
هوجو : فکر کنم جیا کشتتش
یونا : بیا کیسه بوکست
آیو : این واسه چی
یونا : یون برای آروم شدن بوکس کار میکنه
یون : برید اونور
یه مشت زدم توی کیسه بوکس ولی کیسه بوکس از هم پاشید
یون : بچه ها برید میدونید که کجا باید بخوابید منم میرم بیرون فردا هم باید آماده بشیم بریم دانشگاه
همه :.....
✨🐾
هوجو : نمیدونم
یون : برو لباستو بپوش ( دستاشو گذاشت رو چشماش )
هوجو : خجالت کشیدی
یون : برو لباستو بپوش ( هنوز دستاش رو چشماشه)
هوجو : دستاتو بردار
یون : باشه
دستامو از رو چشمام برداشتم
که یهو منو بغل کرد
یون : هوجو ولم کن برو لباستو بپوش
هوجو : باشه حالا برو بیرون آجوما کارت داره
سریع رفتم از اتاقش بیرون
آجوما : یوننننننننننننننننننننن
یون : بله آجوما
رفتم پیشش
آجوما : یون
یون : بله
آجوما : خب خودت برو یه چیزی برای شام درست کن من میرم مسافرت
یون : خداحافظ
آجوما رفت منم دست به کار شدم
و نشستم روی اوپن
یون : چی بپزم اوممممممممممممممممممممممممم
هوجو : موچی
یون : من دوست ندارم
هوجو : دوکبویی
یون : باشه
شروع کردم به درست کردن دوکبویی
۱ ساعت بعد
یون : هوجووووووووو
هوجو : چیه
یون : بیا بخور
هوجو: اومدم
نشست سرمیز و خورد
۲۰ مین بعد
داشتم با گوشیم ور میرفتم که زنگ خونه رو زدن
رفتم درو باز کردم
یونا : سلام
یون : انگار خونه ی خالست بیاین تو
یون : هانول یونا شوهراتون و هانول بچت
هانول : خونه گذاشتیمشون
هوجو : خب اومدین بیاین بازی
یونا : برو وسایل جرعت حقیقتتو بیار
یون : خداوکیلی کمیابه دفه ی قبل زدی شستیشون
یونا : خودم برات میخرم
یون : بیاین
هوجو : بیا بازی
یون : باشه
شروع کردیم اول افتاد به آیو و هانول
آیو : جرعت یا حقیقت
هانول : حقیقت
آیو : خب رفتارت تو بچگی چطوری بوده
هانول : مهربون
بعدش افتاد به منو یونا
یونا : خب.......
یون : جرعت
یونا : از بالای ساختمون بپر پایین
یون : اوکی
همه رفتیم بالا پشت بوم
یونا : شروع
پریدم پایین
یون : احمقی اخه من از پنجره میپرم
یونا : بریم ادامه ی بازی
رفتیم تو و ادامهی بازی رو کردیم
افتاد منو سوجون
یون : جرعت
سوجون : تا آخر بازی روی پای هوجو میشینی
یون : نه نمیخوام
سوجون : نمیتونی از زیرش بزنی
یون : نمیخوام
هوجو بلندم کرد و گذاشتم رو پاش
یون : عه نکن بیشعور ( خجالت )
یونا : خب یون برو برام آب بیار
یون : باشه
بلند شدم و رفتم برای یونا آب آوردم
ولی هیچ کدوم بچه ها نبودن
یون : کجا رفتین
که گوشیم زنگ خورد
شروع مکالمه
یون : الو
دکتر : متاسفانه خانم مین شینی ( آجوما ) فوت کردن
یون : ممنونم که اطلاع دادین
پایان مکالمه
ناخواسته اشکام سرازیر شدن
که بچه ها اومدن
هوجو : چته
یون : آجوما مرده هق هق ( گریه )
هوجو : شوخی که نمیکنی
یون : هق من شوخی هق نمیکنم ( گربه )
بغلم کرد
هوجو : فکر کنم جیا کشتتش
یونا : بیا کیسه بوکست
آیو : این واسه چی
یونا : یون برای آروم شدن بوکس کار میکنه
یون : برید اونور
یه مشت زدم توی کیسه بوکس ولی کیسه بوکس از هم پاشید
یون : بچه ها برید میدونید که کجا باید بخوابید منم میرم بیرون فردا هم باید آماده بشیم بریم دانشگاه
همه :.....
✨🐾
۴.۶k
۳۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.