bad girl پارت39
ویو خونه
فردا امتحان فیزیک داشتیم با اینکه تز فیزیک بدم میاد ولی توش عالیم یه مروری کردم چون بلد بودم زیاد تمرین نکردم بعد ساعت گوشیمو نگا کردم دیدم8بود صدای داد نامی اومد که داش میگفت بریم شام رفتم پایین شام خوردیم با خودم گفتم برم باشگاه یکم ورزش کنم بعدشام رفتم اتاقم لباسام رو عوض کردم کوله امو برداشتم رفتم پایین گفتم
هانا: بچه هامن دارم میرم باشگاه
نامی: تو که همین چن ساعت پیش باکوک از باشگاه برگشتین
هانا: میرم باشگاه خودم
کوک: برو مراقب خودت باش زودم برگرد
هانا: اوکی خدافظ
نامی، کوک: خدافظ
ویو باشگاه
لباسام رو عوض کردم باندهامو دور دستم پیچیدم مث همیشه اول رفتم سراغ بوکس بعد40دقیقه دیگه دستام جون نداشتن داشت از دستام خون میومد بدجور گرمم بود بطری ابمو برداشتم ریختم رو خودم
هانا: اخیش راحت شدم
مربیم بهم گفته بود که هروقت میخوام بارفیکس کار کنم قبلش شنا برم شروع کردم شنا رفتن بعد چن دقیقه بلند شدم رفتم سراغ بارفیکس روزای اولی که بارفیکس کار میکردم شبا از بدن درد خوابم نمیبرد ولی الان دیگه کلا عادت کردم بهش به حدی که نمیتونم یروز بارفیکس کار نکنم
ویو ساعت 12
هالتر رو گذاشتم کنار ولو شدم رو زمین داشتم از گرما اتیش میگرفتم به ساعت نگا کردم 11بود پشمام ریخت مگه چقد ورزش کردم که نفهمیدم ساعت کی گذشت بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم ولی لی حوصله خشک کردن موهامو نداشتم ولی به قول کوک بایه باد سرما میخورم پس خشمشون کردم وسایلمو برداشتم از باشگاه اومدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم به سمت خونه حرکت کردم بعد10دقیقه رسیدم ازماشین پیاده شدم کیفمو یرداشتم رفتم سوار اسانسورشدم رفتم خونه رمز درو زدم رفتم داخل دیدم.....
ویو کوک
وقتی که هانا رفت کیمیای روح رو دانلود کردم نشستیم دیدیم نفهمیدم ساعت کی11شد نامی گف خوابش میاد رف خوابید اییی بی هانا واقعا حوصلم سر میره چطور این چنسال رو بدون اون سر کردم تصمیم گرفتم بشینم یکم گیم بزنم
ویوساعت12
بازی رو قط کردم به ساعت نگا کردم ساعت12بود مگه ورزشش چقد طول کشید نگرانش شدم شاید بلایی سرش اومده باشه ولی اون وحشی تر ازین حرفاس دیوونه ی همین اخلاقشم شروع کردم داشتم بازی میکردم که یدفعه یکی داد زد
هانا: منم میاممممم(داد)
ترسیدم پریدم هوا پام به لبه میز گیر کرد با کله رفتم تو زمین فک کنم دماغم شکست موهام ریخته بود تو صورتم سرمو اووردم بالا دیدم هانا دست از دلش گرفته داره میخنده
کوک: توله سگ اخه مرض داری اینجوری میاییییی(داد)
هانا: خداااااا قیافشو نیگا(🤣) بانیه کیوتم
همینجوری داشت میخندید بلندشدم نشستم سرجام
کوک: درد، مرض، به چی میخندی؟
هانا: میدونستی وقتی میترسی بیشتر شبیه بانی میشی
کوک:(تو دلش: ازین لقب خیلی خوشم میاد)
هانا: ایی دلم باشه باشه نمیخندم لباسم رو عوض کنم منم میخوام بازی کنما
کوک: گمشو لباس عوض کن زود بیا
هانا: اوکی بانیه کیوتم
کوک: یااااا مردم عین چی ازم میترسن بعد تو میگی کیوت(کوک و نامی هم تو باند پدرشون کار میکنن یعنی اوناهم مافیان)
هانا: کدوم بی پدر مادری ازت میترسه اخه ادم به این خرگوشی
کوک: من خرگوشم؟ تو که بیشتر شبیع خرگوشی
هانا: کی گفته من شبیه خرگوشم؟
کوک: بخدا عینه خرگوشی
هانا رف لباساشو عوض کردم اومد تاساعت3صبح داشتیم بازی میکردیم که گفتم
کوک: هانا من خوابم میاد
هانا:....
کوک: هانا
برگشتم نگاش کردم دیدم عینه یه خرگوش کیوت خوابیده وقتی میخوابه به طرز وحشتناکی کیوت میشه
براید استایل بغلش کردم بردم گذاشتمش روتخت تا راحت بخوابه چشم به دستاش خورد دیدم زخم شدن دستاش هم کشیده بودن و هم ظریف از دستای جیمین بلندتر بودن مطمعنم با دستاش انقد تاحالا جیمینو حرص داده پتو رو روش کشیدم رفتم اتاقم خوابیدم
اسلاید1لباس هانا وقتی رف باشگاه
اسلاید2لباس هانا موقع ورزش
اسلاید3لباس هانا بعد باشگاه تو خونه
پارت بعدی شرطیه
شرط: 30لایک
فردا امتحان فیزیک داشتیم با اینکه تز فیزیک بدم میاد ولی توش عالیم یه مروری کردم چون بلد بودم زیاد تمرین نکردم بعد ساعت گوشیمو نگا کردم دیدم8بود صدای داد نامی اومد که داش میگفت بریم شام رفتم پایین شام خوردیم با خودم گفتم برم باشگاه یکم ورزش کنم بعدشام رفتم اتاقم لباسام رو عوض کردم کوله امو برداشتم رفتم پایین گفتم
هانا: بچه هامن دارم میرم باشگاه
نامی: تو که همین چن ساعت پیش باکوک از باشگاه برگشتین
هانا: میرم باشگاه خودم
کوک: برو مراقب خودت باش زودم برگرد
هانا: اوکی خدافظ
نامی، کوک: خدافظ
ویو باشگاه
لباسام رو عوض کردم باندهامو دور دستم پیچیدم مث همیشه اول رفتم سراغ بوکس بعد40دقیقه دیگه دستام جون نداشتن داشت از دستام خون میومد بدجور گرمم بود بطری ابمو برداشتم ریختم رو خودم
هانا: اخیش راحت شدم
مربیم بهم گفته بود که هروقت میخوام بارفیکس کار کنم قبلش شنا برم شروع کردم شنا رفتن بعد چن دقیقه بلند شدم رفتم سراغ بارفیکس روزای اولی که بارفیکس کار میکردم شبا از بدن درد خوابم نمیبرد ولی الان دیگه کلا عادت کردم بهش به حدی که نمیتونم یروز بارفیکس کار نکنم
ویو ساعت 12
هالتر رو گذاشتم کنار ولو شدم رو زمین داشتم از گرما اتیش میگرفتم به ساعت نگا کردم 11بود پشمام ریخت مگه چقد ورزش کردم که نفهمیدم ساعت کی گذشت بلند شدم رفتم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم ولی لی حوصله خشک کردن موهامو نداشتم ولی به قول کوک بایه باد سرما میخورم پس خشمشون کردم وسایلمو برداشتم از باشگاه اومدم بیرون رفتم سوار ماشین شدم به سمت خونه حرکت کردم بعد10دقیقه رسیدم ازماشین پیاده شدم کیفمو یرداشتم رفتم سوار اسانسورشدم رفتم خونه رمز درو زدم رفتم داخل دیدم.....
ویو کوک
وقتی که هانا رفت کیمیای روح رو دانلود کردم نشستیم دیدیم نفهمیدم ساعت کی11شد نامی گف خوابش میاد رف خوابید اییی بی هانا واقعا حوصلم سر میره چطور این چنسال رو بدون اون سر کردم تصمیم گرفتم بشینم یکم گیم بزنم
ویوساعت12
بازی رو قط کردم به ساعت نگا کردم ساعت12بود مگه ورزشش چقد طول کشید نگرانش شدم شاید بلایی سرش اومده باشه ولی اون وحشی تر ازین حرفاس دیوونه ی همین اخلاقشم شروع کردم داشتم بازی میکردم که یدفعه یکی داد زد
هانا: منم میاممممم(داد)
ترسیدم پریدم هوا پام به لبه میز گیر کرد با کله رفتم تو زمین فک کنم دماغم شکست موهام ریخته بود تو صورتم سرمو اووردم بالا دیدم هانا دست از دلش گرفته داره میخنده
کوک: توله سگ اخه مرض داری اینجوری میاییییی(داد)
هانا: خداااااا قیافشو نیگا(🤣) بانیه کیوتم
همینجوری داشت میخندید بلندشدم نشستم سرجام
کوک: درد، مرض، به چی میخندی؟
هانا: میدونستی وقتی میترسی بیشتر شبیه بانی میشی
کوک:(تو دلش: ازین لقب خیلی خوشم میاد)
هانا: ایی دلم باشه باشه نمیخندم لباسم رو عوض کنم منم میخوام بازی کنما
کوک: گمشو لباس عوض کن زود بیا
هانا: اوکی بانیه کیوتم
کوک: یااااا مردم عین چی ازم میترسن بعد تو میگی کیوت(کوک و نامی هم تو باند پدرشون کار میکنن یعنی اوناهم مافیان)
هانا: کدوم بی پدر مادری ازت میترسه اخه ادم به این خرگوشی
کوک: من خرگوشم؟ تو که بیشتر شبیع خرگوشی
هانا: کی گفته من شبیه خرگوشم؟
کوک: بخدا عینه خرگوشی
هانا رف لباساشو عوض کردم اومد تاساعت3صبح داشتیم بازی میکردیم که گفتم
کوک: هانا من خوابم میاد
هانا:....
کوک: هانا
برگشتم نگاش کردم دیدم عینه یه خرگوش کیوت خوابیده وقتی میخوابه به طرز وحشتناکی کیوت میشه
براید استایل بغلش کردم بردم گذاشتمش روتخت تا راحت بخوابه چشم به دستاش خورد دیدم زخم شدن دستاش هم کشیده بودن و هم ظریف از دستای جیمین بلندتر بودن مطمعنم با دستاش انقد تاحالا جیمینو حرص داده پتو رو روش کشیدم رفتم اتاقم خوابیدم
اسلاید1لباس هانا وقتی رف باشگاه
اسلاید2لباس هانا موقع ورزش
اسلاید3لباس هانا بعد باشگاه تو خونه
پارت بعدی شرطیه
شرط: 30لایک
۶.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.