نمیدانم ، شاید انتظار چیز خوبی نیست
نمیدانم ، شاید انتظار چیز خوبی نیست
چه در ایستگاه اتوبوس باشد چه در باجه بانک یا صف اعدام
گاهی هم در لابلای نفسهای مان مخفی شده و مینشیند کنار گوشت و پوست و استخوانمان....
دیده ام فردی را تمام عمر، منتظر ..
پرسیدم از او که در انتظار چیست
نمیدانست...!
دیده ام فردی را که ، انتظار را به چای کیسه ای می بست و ساعت ها در لیوان بالا و پایین میکشید...!
دیده ام فردی را که ، انتظارِ سرخی را بر لب و گونه هایش میکشید و مینشست در اغوش پنجره...!
دیده ام فردی را که زیر باران ، دست در دستِ انتظار، قدم میزد ...!
دیده ام فردی را که بر انتظار ، نماز میبرد...!
با انتظار میرقصید و میچرخید و میبوسید
و همخوابش انتظار بود ، همان پناهگاهِ گریه های شبانه اش..!
حال به من بگو...
آیا تمام میشود این کابوس
وقتی که برف دانه باران نیست!
من در هجوم حسرت یک خوابم
وقتی که انتظارِ تو پایان نیست
حرفی نمانده تا که بگویم باز
این حرفهای تا به ابد ، آن نیست
متن از :✍#راحمه_اکبری
شعر از : محمد رضا اکبری
#جذاب #خاص #زیبا #هنر_عکاسی #عشق #عاشقانه
چه در ایستگاه اتوبوس باشد چه در باجه بانک یا صف اعدام
گاهی هم در لابلای نفسهای مان مخفی شده و مینشیند کنار گوشت و پوست و استخوانمان....
دیده ام فردی را تمام عمر، منتظر ..
پرسیدم از او که در انتظار چیست
نمیدانست...!
دیده ام فردی را که ، انتظار را به چای کیسه ای می بست و ساعت ها در لیوان بالا و پایین میکشید...!
دیده ام فردی را که ، انتظارِ سرخی را بر لب و گونه هایش میکشید و مینشست در اغوش پنجره...!
دیده ام فردی را که زیر باران ، دست در دستِ انتظار، قدم میزد ...!
دیده ام فردی را که بر انتظار ، نماز میبرد...!
با انتظار میرقصید و میچرخید و میبوسید
و همخوابش انتظار بود ، همان پناهگاهِ گریه های شبانه اش..!
حال به من بگو...
آیا تمام میشود این کابوس
وقتی که برف دانه باران نیست!
من در هجوم حسرت یک خوابم
وقتی که انتظارِ تو پایان نیست
حرفی نمانده تا که بگویم باز
این حرفهای تا به ابد ، آن نیست
متن از :✍#راحمه_اکبری
شعر از : محمد رضا اکبری
#جذاب #خاص #زیبا #هنر_عکاسی #عشق #عاشقانه
۳.۵k
۱۲ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.