تکپارتی اسکیز
تکپارتی اسکیز
وقتی تولدته (عضو نهمی)
ساعت 10 صبح بود از خواب بیدار شدی کشی به بدنت دادی و به سمت حموم حرکت کردی یه دوش 15 مین گرفتی داشتی از ذوق میمُردی چون امروز تولدت بود فکر میکردی اعضا واست سوپرایز دارن در اتاقتو باز کردی وارد سالن اصلی شدی بنگچان درحالی که رو مبل نشسته بود با لبتابش درگیر بود بقیه اعضام یا صبحانه میخوردن یا با گوشی درگیر بودن پوفی کشیدی و به سمت چانگبین حرکت کردی
ا.ت: اوپااا
چانگبین: چیشده ا.ت؟
ا.ت: امروز روز خیلی خوبیه نه؟
چانگبین: امروزم مثل روزای دیگست دیگه مگه چشه؟
ا.ت: هیچی *پوکر (به سمت فیلکس حرکت کردی چون اون از بقیه مهربون تر بود فکر میکردی شاید یادش باشه)
ا.ت: یونگبوکی اوپا
فیلکس: چیشده خانوم خوشگله؟
ا.ت: امروز روز خاصی نیست؟
فیلکس: چه روز خاصی؟ امروزم مثل روزای دیگست دیگه
ا.ت: آها
کمکم داشتی ناراحت میشدی که چرا اعضا تولدتو یادشون نیست به سمت اتاقت حرکت کردی رو تخت دراز کشیدی بالشتتو بغل کردی که در اتاقت خورد
ا.ت: بفرما
جونگین: نونا
ا.ت: عه وا نون کوچولو اومده اتفاقی افتاده؟
جونگین: مگه امروز تولدت نیست بیا بریم دوتایی کیک بخریم
ا.ت: تو یادته؟
جونگین: البته که یادمه منتظرم بیا
ا.ت: باشه
اماده شدی و از اتاقت بیرون اومدی به سمت جونگین که منتظرت بود حرکت کردی از خونه بیرون رفتین تو ماشین بودین که یهو کرمت گرفت میدونستی که جونگین از لمس شدن خوشش نمیاد پس همش به لپهاش دست میزدی دست خودتم نبود ولی خب کرمت گرفته بود دیگه اونقدر کشیدی که دیگه جونگین کلافه شد
جونگین: نونا میشه دیگه لپهامو نکشی؟
ا.ت: نه نمیشه
جونگین: هوففففففففف
به قنادی رسیدین
جونگین: خب نونا پیاده شو کیکو انتخاب کنیم
ا.ت: باشه (برات عجیب بود که بقیه اعضا چرا نمیدونستن تولدته فقط جونگین میدونه)
جونگین: این چطوره؟
ا.ت: خیلی کوچیکه
جونگین: مگه قرار نیست دوتایی بخوریم؟
ا.ت: آها راس میگی پس باشه این باشه
بعد خرید کیک سوار ماشین شدین
جونگین: نونا دوس داری بریم پارک اونجا کیکو بخوریم؟
ا.ت: اوکیه
بعد 30 دیقه به پارک رسیدین
جونگین: نونا میخوای چشماتو ببندم؟
ا.ت: برا چی؟... اممم اوکی(تعجب کرده بودی ولی نمیدونستی که...)
جونگین: خب دیگه چشماتو باز میکنم یک دو سه
اعضا: تولدت مبارک
ا.ت: عررررررر ممنونننن
همهی اعضا به اضافهی خیلی از دوستات داشتن با خوشحالی نگاهت میکردن
ا.ت: نمیدونستم یادتونه
هیونجین: مگه میشه تولد پرنسسمون یادمون بره؟
ا.ت: عرررررحالخابخبخحیحغهیحغهیخبهغغب
لینو: یکی بیاد اینو جمع کنه رد داده
ا.ت: خیلی بدی (خنده)
دسته جمعی خندیدین و دیگه تولد گرفتین تموم شد.
بای😐
@xaylinx
وقتی تولدته (عضو نهمی)
ساعت 10 صبح بود از خواب بیدار شدی کشی به بدنت دادی و به سمت حموم حرکت کردی یه دوش 15 مین گرفتی داشتی از ذوق میمُردی چون امروز تولدت بود فکر میکردی اعضا واست سوپرایز دارن در اتاقتو باز کردی وارد سالن اصلی شدی بنگچان درحالی که رو مبل نشسته بود با لبتابش درگیر بود بقیه اعضام یا صبحانه میخوردن یا با گوشی درگیر بودن پوفی کشیدی و به سمت چانگبین حرکت کردی
ا.ت: اوپااا
چانگبین: چیشده ا.ت؟
ا.ت: امروز روز خیلی خوبیه نه؟
چانگبین: امروزم مثل روزای دیگست دیگه مگه چشه؟
ا.ت: هیچی *پوکر (به سمت فیلکس حرکت کردی چون اون از بقیه مهربون تر بود فکر میکردی شاید یادش باشه)
ا.ت: یونگبوکی اوپا
فیلکس: چیشده خانوم خوشگله؟
ا.ت: امروز روز خاصی نیست؟
فیلکس: چه روز خاصی؟ امروزم مثل روزای دیگست دیگه
ا.ت: آها
کمکم داشتی ناراحت میشدی که چرا اعضا تولدتو یادشون نیست به سمت اتاقت حرکت کردی رو تخت دراز کشیدی بالشتتو بغل کردی که در اتاقت خورد
ا.ت: بفرما
جونگین: نونا
ا.ت: عه وا نون کوچولو اومده اتفاقی افتاده؟
جونگین: مگه امروز تولدت نیست بیا بریم دوتایی کیک بخریم
ا.ت: تو یادته؟
جونگین: البته که یادمه منتظرم بیا
ا.ت: باشه
اماده شدی و از اتاقت بیرون اومدی به سمت جونگین که منتظرت بود حرکت کردی از خونه بیرون رفتین تو ماشین بودین که یهو کرمت گرفت میدونستی که جونگین از لمس شدن خوشش نمیاد پس همش به لپهاش دست میزدی دست خودتم نبود ولی خب کرمت گرفته بود دیگه اونقدر کشیدی که دیگه جونگین کلافه شد
جونگین: نونا میشه دیگه لپهامو نکشی؟
ا.ت: نه نمیشه
جونگین: هوففففففففف
به قنادی رسیدین
جونگین: خب نونا پیاده شو کیکو انتخاب کنیم
ا.ت: باشه (برات عجیب بود که بقیه اعضا چرا نمیدونستن تولدته فقط جونگین میدونه)
جونگین: این چطوره؟
ا.ت: خیلی کوچیکه
جونگین: مگه قرار نیست دوتایی بخوریم؟
ا.ت: آها راس میگی پس باشه این باشه
بعد خرید کیک سوار ماشین شدین
جونگین: نونا دوس داری بریم پارک اونجا کیکو بخوریم؟
ا.ت: اوکیه
بعد 30 دیقه به پارک رسیدین
جونگین: نونا میخوای چشماتو ببندم؟
ا.ت: برا چی؟... اممم اوکی(تعجب کرده بودی ولی نمیدونستی که...)
جونگین: خب دیگه چشماتو باز میکنم یک دو سه
اعضا: تولدت مبارک
ا.ت: عررررررر ممنونننن
همهی اعضا به اضافهی خیلی از دوستات داشتن با خوشحالی نگاهت میکردن
ا.ت: نمیدونستم یادتونه
هیونجین: مگه میشه تولد پرنسسمون یادمون بره؟
ا.ت: عرررررحالخابخبخحیحغهیحغهیخبهغغب
لینو: یکی بیاد اینو جمع کنه رد داده
ا.ت: خیلی بدی (خنده)
دسته جمعی خندیدین و دیگه تولد گرفتین تموم شد.
بای😐
@xaylinx
۴.۸k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.