پارت های واقعی
پارت های واقعی
#زلــــزلــعشقـه 🌚
#پارت۱۴۷
کشوهای پاتختی رو دوباره باز کردم وآلبوم ها رو در آوردم و باز کردم به عکس هاش نگاه کردم یکم که نگاه کردم دیدم از هیچ کس سر در نمیارم
ول کردم رفتم سراغ لپ تاپ بازش کردم قفل نداشت از خدا خواسته داشتم توش دور میزدم عکساش رو نگاه میکردم
با دستی که روی شونم قرار گرفت دستم روی صفحه کلید لپ تاپ وایستاد و خیره لپ تاپ شدم
با صدای طرف اشهدمو خوندم
کیا:درسته در اتاقم و قفل نمیکنم و روی لب تاپم رمز نمیزارم ولی هرکس یه حریم شخصی داره فکر میکنم
سرم رو پایین انداختم و لبم و به دندون کشیدم حرفی برای گفتن نداشتم
لپ تاپ و خاموش کردم و از روی صندلی پاشدم
باهمون سر پایین خواستم برم از اتاقش بیرون که با حرفی که زد متوقف شدم
کیا:با اجازه خودت اومدی ولی واسه رفتنت من باید اجازه بدم
حرفی نزدم و برگشتم سمتش با اینکه عصبی حرف نمیزد ولی میترسیدم نگاش کنم
کیا:تو چشمام نگاه کن
یواش سرم رو بالا گرفتم توی صورتش عصبانیت اصلا نبود
کیا:چه تنبیهی رو دوست داری؟
لبم و گاز گرفتم و به دور تا دور اتاق نگاه کردم در بسته بود
کیا:نگفتی؟
دوباره حرفی نزدم که گفت:من بخوام تنبیه کنم تنبیه های خوبی میکنم ها
این و که گفت دلم یه جوری شد انگار می خواست مثل اون دفعه تنبیهش بوس کردن باشه
تو چشماش خیره شدم و گفتم:ببخشید
کیا:من ببخشید و اینجور چیزا قبول نمیکنم فقط تنبیه
_خوب چه تنبیهی
کیا:من که گفتم خودت انتخاب کن
_نمیدونم
کیا:خودم انتخاب کنم؟
سرم رو یواش تکون دادم
کیا بغلم کرد
به سرعت لبش و روی لبم گذاشت و یواش یواش به عقبم برد تا خوردم به دیوار به دیوار چسبیدم شروع کرد بوسیدن لبام
دستام افتاده بود کنارم با هر بوسش انگار جون میداد بهم که باعث شد برای بار چندم باهاش همراهی کنم همراهی من باعث شد تند تر ببوسه
لب پایینم کامل تو دهنش بود اونقدر محکم به دیوار چفت شده بودم و اونم بهم چسبیده بود که تکون نمیتونستم بخورم دستم و دور کمرش حلقه کردم و یه دستم و دور بازوش
کیا یه دستش دور کمرم و دست دیگش دور شونم
اونقدر هم و بوسیده بودیم که نفسم بند اومد
لبش و از لبام فاصله داد اونقدر تو حس بوسه بودم که لبام با لباش کشیده شد دوست نداشتم فاصله بگیر
لبام که از لباش جدا شد یواش چشمام رو باز کردم
کیاآروم گفت:تنبیه خوشمزه ایه
این بار من بودم که مشتاق بوسیدنش و بوسیده شدن از طرفش بودم چشمام رو بستم و خودم و بالا کشیدم و لبام و محکم چسبوندم روی لباش شروع کردم بوسیدنش بی حرکت بود وکاری نمیکرد
لای چشمام رو باز کردم متعجب چشماش باز بود
دوباره چشمام و بستم
#زلــــزلــعشقـه 🌚
#پارت۱۴۸
یکم که گذشت اونم همراهیم کرد انگار می خواست لبام و بخوره محکم می بوسید و هراز گاهی لبام گاز میگرفت نمیدونم چقدر گذشته بود که دیگه نا نداشتم داشتم میوفتادم کیا ازم جدا شد با دستش بازوهام و گرفت چشماش خمار بود از حالم میتونستم تشخیص بدم که من بدتر از اونم
کیا:وقتی فضولی میکنی تنبیه های اینجوریش رو دوست دارم
سرش رو برد توی گردنم و لبش گردنم و بوسید از خیسی گردنم یه جوری شدم
انگار به خودش اومد که ازم فاصله گرفت و چنگ محکمی به موهاش زد و اونقدر که میتونست کشیدشون
بلند گفت:آرام برو بیرون
چشمام گرد شده بود مگه این همون کسی نبود که یه دقیقه قبل اون طور من و میبوسید
وقتی صدای در رو نشنید دوباره گفت:آرام برو نمی خوام کاری کنم که ناراحت بشی
نتونستم چیزی نگم پس درجوابش گفتم:با حرفت ناراحتم کردی
بعد تند از اتاق زدم بیرون رفتم سمت آشپز خونه به زودپز که داشت خودش رو میکشت نگاه کردم و یه گوشه نشستم
چند دقیقه رد نشده بود که با صدای بهم خوردن در به خودم اومدم پاشدم که دیدم کیا از اتاقش بیرون اومده وداره میره سمت در ورودی من و ندید رفت و در و محکم پشت سرش بست
همونجا گوشه آشپز خونه نشستم نه گریم میگرفت و نه میتونستم به چیزی فکر کنم بی هدف پا شدم و در زود پز و باز کردم و غذا رو درست کردم
بعد زیرش رو خاموش کردم و رفتم توی اتاقم دلم می خواست برم حموم و اونقدر تو آب بمونم که همه چی از ذهنم پاک بشه ولی حموم اتاق من وان نداشت
حولم و لباسام و ورداشتم و رفتم اتاق سارا و سامی روهم نگاه کردم مال اوناهم وان نداشت
بدون فکر کردن وارد اتاق کیا شدم و لباسام وروی تخت انداختم حولم و با خودم بردم و آویزون کردم رفتم تو حموم و آب رو توی وان باز کردم
لباسام و در آوردم و خودم و توی وان انداختم
همون طور توی وان نشستم
فکرم به هیچ جا نمیرفت حتی به صحنه های توی اتاق کیا هیچ کدوم فقط خیره شده بودم به آب انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده
بعد نمیدونم چندساعت خودم و شستم و دوش گرفتم
حولم و تنم کردم وارد اتاق شدم کیا روی تختش خوابیده بود رفتم لباسام و بردارم که
#زلــــزلــعشقـه 🌚
#پارت۱۴۷
کشوهای پاتختی رو دوباره باز کردم وآلبوم ها رو در آوردم و باز کردم به عکس هاش نگاه کردم یکم که نگاه کردم دیدم از هیچ کس سر در نمیارم
ول کردم رفتم سراغ لپ تاپ بازش کردم قفل نداشت از خدا خواسته داشتم توش دور میزدم عکساش رو نگاه میکردم
با دستی که روی شونم قرار گرفت دستم روی صفحه کلید لپ تاپ وایستاد و خیره لپ تاپ شدم
با صدای طرف اشهدمو خوندم
کیا:درسته در اتاقم و قفل نمیکنم و روی لب تاپم رمز نمیزارم ولی هرکس یه حریم شخصی داره فکر میکنم
سرم رو پایین انداختم و لبم و به دندون کشیدم حرفی برای گفتن نداشتم
لپ تاپ و خاموش کردم و از روی صندلی پاشدم
باهمون سر پایین خواستم برم از اتاقش بیرون که با حرفی که زد متوقف شدم
کیا:با اجازه خودت اومدی ولی واسه رفتنت من باید اجازه بدم
حرفی نزدم و برگشتم سمتش با اینکه عصبی حرف نمیزد ولی میترسیدم نگاش کنم
کیا:تو چشمام نگاه کن
یواش سرم رو بالا گرفتم توی صورتش عصبانیت اصلا نبود
کیا:چه تنبیهی رو دوست داری؟
لبم و گاز گرفتم و به دور تا دور اتاق نگاه کردم در بسته بود
کیا:نگفتی؟
دوباره حرفی نزدم که گفت:من بخوام تنبیه کنم تنبیه های خوبی میکنم ها
این و که گفت دلم یه جوری شد انگار می خواست مثل اون دفعه تنبیهش بوس کردن باشه
تو چشماش خیره شدم و گفتم:ببخشید
کیا:من ببخشید و اینجور چیزا قبول نمیکنم فقط تنبیه
_خوب چه تنبیهی
کیا:من که گفتم خودت انتخاب کن
_نمیدونم
کیا:خودم انتخاب کنم؟
سرم رو یواش تکون دادم
کیا بغلم کرد
به سرعت لبش و روی لبم گذاشت و یواش یواش به عقبم برد تا خوردم به دیوار به دیوار چسبیدم شروع کرد بوسیدن لبام
دستام افتاده بود کنارم با هر بوسش انگار جون میداد بهم که باعث شد برای بار چندم باهاش همراهی کنم همراهی من باعث شد تند تر ببوسه
لب پایینم کامل تو دهنش بود اونقدر محکم به دیوار چفت شده بودم و اونم بهم چسبیده بود که تکون نمیتونستم بخورم دستم و دور کمرش حلقه کردم و یه دستم و دور بازوش
کیا یه دستش دور کمرم و دست دیگش دور شونم
اونقدر هم و بوسیده بودیم که نفسم بند اومد
لبش و از لبام فاصله داد اونقدر تو حس بوسه بودم که لبام با لباش کشیده شد دوست نداشتم فاصله بگیر
لبام که از لباش جدا شد یواش چشمام رو باز کردم
کیاآروم گفت:تنبیه خوشمزه ایه
این بار من بودم که مشتاق بوسیدنش و بوسیده شدن از طرفش بودم چشمام رو بستم و خودم و بالا کشیدم و لبام و محکم چسبوندم روی لباش شروع کردم بوسیدنش بی حرکت بود وکاری نمیکرد
لای چشمام رو باز کردم متعجب چشماش باز بود
دوباره چشمام و بستم
#زلــــزلــعشقـه 🌚
#پارت۱۴۸
یکم که گذشت اونم همراهیم کرد انگار می خواست لبام و بخوره محکم می بوسید و هراز گاهی لبام گاز میگرفت نمیدونم چقدر گذشته بود که دیگه نا نداشتم داشتم میوفتادم کیا ازم جدا شد با دستش بازوهام و گرفت چشماش خمار بود از حالم میتونستم تشخیص بدم که من بدتر از اونم
کیا:وقتی فضولی میکنی تنبیه های اینجوریش رو دوست دارم
سرش رو برد توی گردنم و لبش گردنم و بوسید از خیسی گردنم یه جوری شدم
انگار به خودش اومد که ازم فاصله گرفت و چنگ محکمی به موهاش زد و اونقدر که میتونست کشیدشون
بلند گفت:آرام برو بیرون
چشمام گرد شده بود مگه این همون کسی نبود که یه دقیقه قبل اون طور من و میبوسید
وقتی صدای در رو نشنید دوباره گفت:آرام برو نمی خوام کاری کنم که ناراحت بشی
نتونستم چیزی نگم پس درجوابش گفتم:با حرفت ناراحتم کردی
بعد تند از اتاق زدم بیرون رفتم سمت آشپز خونه به زودپز که داشت خودش رو میکشت نگاه کردم و یه گوشه نشستم
چند دقیقه رد نشده بود که با صدای بهم خوردن در به خودم اومدم پاشدم که دیدم کیا از اتاقش بیرون اومده وداره میره سمت در ورودی من و ندید رفت و در و محکم پشت سرش بست
همونجا گوشه آشپز خونه نشستم نه گریم میگرفت و نه میتونستم به چیزی فکر کنم بی هدف پا شدم و در زود پز و باز کردم و غذا رو درست کردم
بعد زیرش رو خاموش کردم و رفتم توی اتاقم دلم می خواست برم حموم و اونقدر تو آب بمونم که همه چی از ذهنم پاک بشه ولی حموم اتاق من وان نداشت
حولم و لباسام و ورداشتم و رفتم اتاق سارا و سامی روهم نگاه کردم مال اوناهم وان نداشت
بدون فکر کردن وارد اتاق کیا شدم و لباسام وروی تخت انداختم حولم و با خودم بردم و آویزون کردم رفتم تو حموم و آب رو توی وان باز کردم
لباسام و در آوردم و خودم و توی وان انداختم
همون طور توی وان نشستم
فکرم به هیچ جا نمیرفت حتی به صحنه های توی اتاق کیا هیچ کدوم فقط خیره شده بودم به آب انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده
بعد نمیدونم چندساعت خودم و شستم و دوش گرفتم
حولم و تنم کردم وارد اتاق شدم کیا روی تختش خوابیده بود رفتم لباسام و بردارم که
۲۲.۶k
۱۰ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.