پارت 3
پارت
کوک:خب راستش دو نفر اومدن توی شهر
نامجون:خب میگفتی بیان باهاشون قرار داد ببندیم
کوک :آخه مشکلش همینجا هست اونا مافیا نیستن
تهیونگ:پس چین؟
کوک :توی شهر ما (شهر تاریک مافیا) اون دوتا انگار از دنیای روشنایی اومدن
جیهوپ:مگه اسم شهر تاریک و شهر مافیا نیست
کوک:انگار اونا گم شدن و از اینجا سر در اوردن
جین :خب حالا مثل بقیه هرز...ان مگه نه؟
کوک:اینجوری نمیزنه وقتی داشتم از عمارت میومدم اینجا دم در عمارت من بودن و وقتی اون دختر های هرز...ه دورم جمع شود پشماشون ریخته بود
[زمان حال پیش دخترا]
ا/ت:اجوما میشه همین لباس ها تنمون باشه؟
اجوما:باشه ولی حواستون به خودتون باشه
چند روز میگذره ا/ت و سوا لباس هاشون همه روشن بود(چون چمدون داشتن و لباس هاشون همه روشن بود) اونا اصلا برای اعضا هرز..ه گی نمیکردن و حتی یدونه دسوت به نام آنا پیدا کردن امروز یک مهمونی برگزار میشد که همه باید اونجا حضور داشته باشن ا/ت و سوا لباس مجلسی داشتن ولی اونا نمیدونستن که وقتی لباس صورتی کیوت و کوتاه بپوشن در خطرن اما چه میشه کرد؟
(روز مهمونی)
همه رسیدن و همه جا تاریک بود رنگ لباس ها تالار مهمونی و ا/ت و سوا مثل الماس بودن همه خیلی بد نگاشون میکردن تا اینکه اعضای بی تی اس وارد شد همه بلند شدن بی تی اس رفت بالای سکوی تالار
نامجون:سلام، توی این مهمونی قراره خوش بگذرونیم چون فرار داد رو بردیم همه دست زدن و انواع غذا ها اونجا بود البته که شرا...ب هم بودهمخ اونجا مست بودن ا/ت و سوا خیلی ترسدین چون با چشمای خودشون دیدن که پسر هایی که مست بودن یا میرفتن داخل یکی اتاق ها و صدای ناله ی دختر ها میومد با اینقدر مست بودن همونجا وسط جمع انجام میدادن برای همه عادی بود اما اونها ترسیده بود که اعضای بی تی اس متوجه این شدن اومدن سمت سوا و ا/ت خیاط ترسیده بودن بی تی اس تصمیم گرفت برای احساس راحتی کی شب سوا و ا/ت بیان عمارت اونها عمارتی که همه آرزوش رو دارن جونکوک ا/ت بغل کرد جیمینم سوا رو براید استایل بلند کرد ا/ت با مشت های کوچولوش به جونکوک مشت میزد و میگفت ولم من سوا هم همینطور رسدین عمارت رفتن تو که گذاشتنشون زمین سوا اینقدر عقب عقب رفت که خورد زمین ا/ت بلندش کرد
ا/ت:چی کارمون دارید(بغض)
جیهوپ:هی آروم باش ما کاریت نداریم، ما شما رو نجات دادیم
سوا:چیییی
نامجون:خب راستش شما تازه اومدین ولی این طور مهمونی ها هیچ دختری نمیتونه از دست مرد ها فرار کنه
ا/ت:کامسامیدا(تشکر کرد، رفت)
داشتن میرفتن که جونکوک و جیمین دستاشون رو گرفتن
جونکوک :شما نمیتونید برید
ا/ت :اون. وقت چرا(کیوت)
جیمین:چون کرد ها اگر دختر کن بیارن با خونه ی دخترا حمله میکنن اینجا امنیت دارید چون هیچکس نمیتونه وارد اینجا بشه
سوا:هااا
کوک:خب راستش دو نفر اومدن توی شهر
نامجون:خب میگفتی بیان باهاشون قرار داد ببندیم
کوک :آخه مشکلش همینجا هست اونا مافیا نیستن
تهیونگ:پس چین؟
کوک :توی شهر ما (شهر تاریک مافیا) اون دوتا انگار از دنیای روشنایی اومدن
جیهوپ:مگه اسم شهر تاریک و شهر مافیا نیست
کوک:انگار اونا گم شدن و از اینجا سر در اوردن
جین :خب حالا مثل بقیه هرز...ان مگه نه؟
کوک:اینجوری نمیزنه وقتی داشتم از عمارت میومدم اینجا دم در عمارت من بودن و وقتی اون دختر های هرز...ه دورم جمع شود پشماشون ریخته بود
[زمان حال پیش دخترا]
ا/ت:اجوما میشه همین لباس ها تنمون باشه؟
اجوما:باشه ولی حواستون به خودتون باشه
چند روز میگذره ا/ت و سوا لباس هاشون همه روشن بود(چون چمدون داشتن و لباس هاشون همه روشن بود) اونا اصلا برای اعضا هرز..ه گی نمیکردن و حتی یدونه دسوت به نام آنا پیدا کردن امروز یک مهمونی برگزار میشد که همه باید اونجا حضور داشته باشن ا/ت و سوا لباس مجلسی داشتن ولی اونا نمیدونستن که وقتی لباس صورتی کیوت و کوتاه بپوشن در خطرن اما چه میشه کرد؟
(روز مهمونی)
همه رسیدن و همه جا تاریک بود رنگ لباس ها تالار مهمونی و ا/ت و سوا مثل الماس بودن همه خیلی بد نگاشون میکردن تا اینکه اعضای بی تی اس وارد شد همه بلند شدن بی تی اس رفت بالای سکوی تالار
نامجون:سلام، توی این مهمونی قراره خوش بگذرونیم چون فرار داد رو بردیم همه دست زدن و انواع غذا ها اونجا بود البته که شرا...ب هم بودهمخ اونجا مست بودن ا/ت و سوا خیلی ترسدین چون با چشمای خودشون دیدن که پسر هایی که مست بودن یا میرفتن داخل یکی اتاق ها و صدای ناله ی دختر ها میومد با اینقدر مست بودن همونجا وسط جمع انجام میدادن برای همه عادی بود اما اونها ترسیده بود که اعضای بی تی اس متوجه این شدن اومدن سمت سوا و ا/ت خیاط ترسیده بودن بی تی اس تصمیم گرفت برای احساس راحتی کی شب سوا و ا/ت بیان عمارت اونها عمارتی که همه آرزوش رو دارن جونکوک ا/ت بغل کرد جیمینم سوا رو براید استایل بلند کرد ا/ت با مشت های کوچولوش به جونکوک مشت میزد و میگفت ولم من سوا هم همینطور رسدین عمارت رفتن تو که گذاشتنشون زمین سوا اینقدر عقب عقب رفت که خورد زمین ا/ت بلندش کرد
ا/ت:چی کارمون دارید(بغض)
جیهوپ:هی آروم باش ما کاریت نداریم، ما شما رو نجات دادیم
سوا:چیییی
نامجون:خب راستش شما تازه اومدین ولی این طور مهمونی ها هیچ دختری نمیتونه از دست مرد ها فرار کنه
ا/ت:کامسامیدا(تشکر کرد، رفت)
داشتن میرفتن که جونکوک و جیمین دستاشون رو گرفتن
جونکوک :شما نمیتونید برید
ا/ت :اون. وقت چرا(کیوت)
جیمین:چون کرد ها اگر دختر کن بیارن با خونه ی دخترا حمله میکنن اینجا امنیت دارید چون هیچکس نمیتونه وارد اینجا بشه
سوا:هااا
۲۵۵
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.