فصلــ💜دومــ💜
فصلــ💜دومــ💜
پارت۸۰💜
ددی💜شوگره💜 اجباریه من 💜
سانامی:: زیر دلم تیر میکشه..
جیمین:: بزار جواب تِستت بیاد میریم خونه استراحت میکنی
سانامی:: اگه بچه نداشته باشم چی؟!🥺
جیمین:: انقد میکنمت ک دوقلو اصم بیاری
سانامی:: جدی دارم میگممم
جیمین:: منم جدی گفتم😐
سانامی:: عه اونه
جیمین:: کو؟!...عاو.. اوکی
جیمین رفت پیش دکتر
سانامی هم حس کرد پاهاش داره میلرزه
رفت و نشست رو صندلی
چند مین بعد دکتره رفت جیمین با چنتا ورقه تو دستش اومد
سانامی سوالی و نگران زل زد تو چشاش جیمین
سانامی:: د بگو...من باردارم؟!,
جیمین:: آروم بگیر...
سانامی:: خو بگووو،فق آره یا ن
جیمین:: بریم تو ماشین میگم..
سانامی:: اذیت نکن دیگه
جیمین:: ببین..هیچی نگو و کاری نکن تا کامل حرفمو بزنم اوکی؟!
سانامی:: باشه باشه
جیمین:: یادته خب بخاطر زربه خیلی وقت پیش اون بچه رو از دست دادی..یعنی دادیم..ت..تو باردار نیستی،احتمالا بخاطر همون زربه ای ک ب شکمت خورد دیگه نتونی باردار شی..
جیمین نزدیک تر رفت و ب چهره مظلوم و پراز بغضش خیره شد
جیمین:: نگران نباش،خب شاید درست شی..بعدشم من مشکلی بااین غضیه ندارم و فق تورو میخوام..
جیمین دستشو برد نزدیکش ک دبد بیهوش افتاد کف بیمارستان
جیمین:: س..سانامیییی یکی بیاد،لطفا یکی کمکم کنه
چنتا پرستار با عجله اومدن سمتش و بلندش کردن
زودی بردنش تو یکی از اتاقا و گذاشتنش رو تخت
@ علائم حیاطیشو چک کن،عاقا شمام برید بیرون
جیمین:: من میمونم بالا سرش..اون چش شده؟؟؟
@ بفرمایید بیرون نمیشه بمونی ماهم نمیدونیم چیشد
جیمین اومد بیرون
نگران نشست رو صندلی
جیمین:: من بهش دروغ گفتم خاستم ایسگاش کنم پ دص گ حامله شده و نکنه الان بچه رو بندا...نه ولش (کرم داره🗿)
پرش زمانی
یه ساعت بعد
جیمین آرنج دستاشو گذاشته بود رو زانو هاشو و سرشو بین دستاش نگه داشته بود
دیگه کلافه پاشد و رفت سمت اتاق
ک یکی از پرستارا اومد بیرون
& میتونید ببینیدش،فشارش یکم بالا پایین شد
جیمین:: باشه ممنون
جیمین رفت داخل
سانامی با دیدن جیمین شروع کرد ب گریه کردن
جیمین زودی رفت و بغلش کرد
سانامی:: م..من نازا شدم،من دیگه نمیخام زنده بمونم..نمیتونم مامان شم جیمییین
جیمین:: گریه نکن بابا بهت دروغ گفتم..
جیمین از جواب سنو رو نشونش داد..
جیمین:: مثبته
سانامی:: چ..چییییی؟؟؟؟؟ پ دصصص گگگگگگ من داشتم جونم میدادمممم
جیمین:: ب همین دیکم ک زد حاملت کرد
سانامی:: کوفت😐حتی بلد نیست حرف بزنه
جیمین:: پاشو بریم قربونت بشم
سانامی:: گفت تا سرم تموم شه
جیمین:: تموم شده دیگه
سانامی:: هنوز مونده..جیمین دختره بنظرت یا پسر؟؟؟
جیمین:: نمیدونم واسم فرقی نداره اما..دلم یه دختره کیوت و خوشمزه میخاد
سانامی چشم غره ای ب جیمین رفت و روشو برگردوند
جیمین رو موهاشو بوسید و بغلش کرد باز
جیمین:: من فدای بیب حسودم بشممم
سانامی:: گرسنمه
جیمین:: این کوفت ک تموم شد میریم غذا میگیرم
سانامی:: اوکی
پارت۸۰💜
ددی💜شوگره💜 اجباریه من 💜
سانامی:: زیر دلم تیر میکشه..
جیمین:: بزار جواب تِستت بیاد میریم خونه استراحت میکنی
سانامی:: اگه بچه نداشته باشم چی؟!🥺
جیمین:: انقد میکنمت ک دوقلو اصم بیاری
سانامی:: جدی دارم میگممم
جیمین:: منم جدی گفتم😐
سانامی:: عه اونه
جیمین:: کو؟!...عاو.. اوکی
جیمین رفت پیش دکتر
سانامی هم حس کرد پاهاش داره میلرزه
رفت و نشست رو صندلی
چند مین بعد دکتره رفت جیمین با چنتا ورقه تو دستش اومد
سانامی سوالی و نگران زل زد تو چشاش جیمین
سانامی:: د بگو...من باردارم؟!,
جیمین:: آروم بگیر...
سانامی:: خو بگووو،فق آره یا ن
جیمین:: بریم تو ماشین میگم..
سانامی:: اذیت نکن دیگه
جیمین:: ببین..هیچی نگو و کاری نکن تا کامل حرفمو بزنم اوکی؟!
سانامی:: باشه باشه
جیمین:: یادته خب بخاطر زربه خیلی وقت پیش اون بچه رو از دست دادی..یعنی دادیم..ت..تو باردار نیستی،احتمالا بخاطر همون زربه ای ک ب شکمت خورد دیگه نتونی باردار شی..
جیمین نزدیک تر رفت و ب چهره مظلوم و پراز بغضش خیره شد
جیمین:: نگران نباش،خب شاید درست شی..بعدشم من مشکلی بااین غضیه ندارم و فق تورو میخوام..
جیمین دستشو برد نزدیکش ک دبد بیهوش افتاد کف بیمارستان
جیمین:: س..سانامیییی یکی بیاد،لطفا یکی کمکم کنه
چنتا پرستار با عجله اومدن سمتش و بلندش کردن
زودی بردنش تو یکی از اتاقا و گذاشتنش رو تخت
@ علائم حیاطیشو چک کن،عاقا شمام برید بیرون
جیمین:: من میمونم بالا سرش..اون چش شده؟؟؟
@ بفرمایید بیرون نمیشه بمونی ماهم نمیدونیم چیشد
جیمین اومد بیرون
نگران نشست رو صندلی
جیمین:: من بهش دروغ گفتم خاستم ایسگاش کنم پ دص گ حامله شده و نکنه الان بچه رو بندا...نه ولش (کرم داره🗿)
پرش زمانی
یه ساعت بعد
جیمین آرنج دستاشو گذاشته بود رو زانو هاشو و سرشو بین دستاش نگه داشته بود
دیگه کلافه پاشد و رفت سمت اتاق
ک یکی از پرستارا اومد بیرون
& میتونید ببینیدش،فشارش یکم بالا پایین شد
جیمین:: باشه ممنون
جیمین رفت داخل
سانامی با دیدن جیمین شروع کرد ب گریه کردن
جیمین زودی رفت و بغلش کرد
سانامی:: م..من نازا شدم،من دیگه نمیخام زنده بمونم..نمیتونم مامان شم جیمییین
جیمین:: گریه نکن بابا بهت دروغ گفتم..
جیمین از جواب سنو رو نشونش داد..
جیمین:: مثبته
سانامی:: چ..چییییی؟؟؟؟؟ پ دصصص گگگگگگ من داشتم جونم میدادمممم
جیمین:: ب همین دیکم ک زد حاملت کرد
سانامی:: کوفت😐حتی بلد نیست حرف بزنه
جیمین:: پاشو بریم قربونت بشم
سانامی:: گفت تا سرم تموم شه
جیمین:: تموم شده دیگه
سانامی:: هنوز مونده..جیمین دختره بنظرت یا پسر؟؟؟
جیمین:: نمیدونم واسم فرقی نداره اما..دلم یه دختره کیوت و خوشمزه میخاد
سانامی چشم غره ای ب جیمین رفت و روشو برگردوند
جیمین رو موهاشو بوسید و بغلش کرد باز
جیمین:: من فدای بیب حسودم بشممم
سانامی:: گرسنمه
جیمین:: این کوفت ک تموم شد میریم غذا میگیرم
سانامی:: اوکی
۲۵.۸k
۲۰ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.