پارت ۱۶
جونگکوک و تهیونگ تصمیم گرفتن با هم دیگه صحبت کنن چون نمیتونستن بی اهمیت از این موضوع رد شن...
((بچه ها ی مکالمه بین اینا تصور کنین پیچیده شده مغزم کار نمیکنه حالم بده اصن😭))
جونگکوک فهمید که تهیونگ هم عاشق ا.ته...
این دوتا باهم حرف زدن و قرار شد از خود ا.ت بپرسن...
~ویو ا.ت~
رفته بودم روی تاب داخل حیاط امارت نشسته بودم و آروم تاب میخوردم...
جو بین جونگکوک و تهیونگ اونی نیس ینی چه خبره؟
تهیونگ اومد کنارم نشست...
-سلام...
صداش غم داشت...دلم براش سوخت چیشده بود؟
&سلام تهیونگا...حالت خوبه؟
-هوم....؟ چطور مگه؟
&ناراحتی..مشکلی پیش اومده؟
-چیز مهمی نیس...ا.ت میخواستیم با کوک باهات در مورد ی چیز مهم حرف بزنیم...
کنجکاو شدم ینی در مورد چی میخوان باهام حرف بزنن؟
&در مورد چی؟
تهیونگ اومد جواب بده که صدای کوک از پشت سرم اومد
+بیا خودت میفهمی
رفتم داخل عمارت و روی صندلی نشستم..
+ا.ت موضوعی هی که میخایم در موردش باهات حرف بزنیم...
&.....(منتظر)
+ا.ت میدونی که من دوست دارم...ولی تهیونگم دوست داره...!
&.....(دهنش وا مونده)
&چی..؟ تهیونگ؟راس میگه؟
-...اره خب...میدونی...از وقتی دیدمت عاشقت شدم اولش فک میکردم از چشم و ابروت خوشم اومده ولی به مرور زمان حس کردم این عشقه....
حس کردم جونگکوک اعصابش خورد شد، دستاشو مشت کرده بود و زبونشو توی لپش فشار میداد..
-ما هر دوتایی عاشقت شدیم و...
+تو کدوممون رو انتخاب میکنی؟
&چییییییی؟؟؟(ا.ت قاطع زد🗿)
+تو کدوم مارو دوست داری؟
&...ممم..مننننن.ننزکیتطبتکطلنکلطهگسفخگطلنکلنطکلنطچلهسکلطنلپطگلطمجفهشکطلکطلکفطسفنحبطکشفنکشلنکقنظک(ا.ت تشنج کرد)
-+.....😐ا.ت...؟(پوکر فیس)
&نهههه(ا.ت گریه میکنه🗿)
-+ ...... ما فعلا میریم....(فرار از پیش ا.ت)
بخونید من دستم شیکستتتت
بخونید نه لایک نه کامت
بخونید عین بوق رد شین منم پارت نذارممم
(ادمین قهر کرد)
((بچه ها ی مکالمه بین اینا تصور کنین پیچیده شده مغزم کار نمیکنه حالم بده اصن😭))
جونگکوک فهمید که تهیونگ هم عاشق ا.ته...
این دوتا باهم حرف زدن و قرار شد از خود ا.ت بپرسن...
~ویو ا.ت~
رفته بودم روی تاب داخل حیاط امارت نشسته بودم و آروم تاب میخوردم...
جو بین جونگکوک و تهیونگ اونی نیس ینی چه خبره؟
تهیونگ اومد کنارم نشست...
-سلام...
صداش غم داشت...دلم براش سوخت چیشده بود؟
&سلام تهیونگا...حالت خوبه؟
-هوم....؟ چطور مگه؟
&ناراحتی..مشکلی پیش اومده؟
-چیز مهمی نیس...ا.ت میخواستیم با کوک باهات در مورد ی چیز مهم حرف بزنیم...
کنجکاو شدم ینی در مورد چی میخوان باهام حرف بزنن؟
&در مورد چی؟
تهیونگ اومد جواب بده که صدای کوک از پشت سرم اومد
+بیا خودت میفهمی
رفتم داخل عمارت و روی صندلی نشستم..
+ا.ت موضوعی هی که میخایم در موردش باهات حرف بزنیم...
&.....(منتظر)
+ا.ت میدونی که من دوست دارم...ولی تهیونگم دوست داره...!
&.....(دهنش وا مونده)
&چی..؟ تهیونگ؟راس میگه؟
-...اره خب...میدونی...از وقتی دیدمت عاشقت شدم اولش فک میکردم از چشم و ابروت خوشم اومده ولی به مرور زمان حس کردم این عشقه....
حس کردم جونگکوک اعصابش خورد شد، دستاشو مشت کرده بود و زبونشو توی لپش فشار میداد..
-ما هر دوتایی عاشقت شدیم و...
+تو کدوممون رو انتخاب میکنی؟
&چییییییی؟؟؟(ا.ت قاطع زد🗿)
+تو کدوم مارو دوست داری؟
&...ممم..مننننن.ننزکیتطبتکطلنکلطهگسفخگطلنکلنطکلنطچلهسکلطنلپطگلطمجفهشکطلکطلکفطسفنحبطکشفنکشلنکقنظک(ا.ت تشنج کرد)
-+.....😐ا.ت...؟(پوکر فیس)
&نهههه(ا.ت گریه میکنه🗿)
-+ ...... ما فعلا میریم....(فرار از پیش ا.ت)
بخونید من دستم شیکستتتت
بخونید نه لایک نه کامت
بخونید عین بوق رد شین منم پارت نذارممم
(ادمین قهر کرد)
۲.۶k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.