پسر عموی مغرور من~♡
پسر عموی مغرور من~♡
P3
ا.ت:کدوم
بابا ا.ت:مگه من پسر عمو دارم
بابا ا.ت:ای خدا همون جونگوک
ا.ت:واییییییییییی نهههههههههه
بابا ا.ت:ارهههه من فعلا کار دارم خدافظ و قطع میکنه
ا.ت ویو
ای خدا من چرا شانس ندارم بیخیال اینا شدم گوشیمو خاموش کردم و خوابیدم
۴ ساعت بعد
با حرف زنای اون زنیکه بیدار شدم که گفت هواپیما داره میشنه و منم آماده شدم
از هواپیما بیرون اومدم که دیدم طبق معمول خبرنگارا وایسادن هی دارن عکس میندازن تا اونجایی که اون پسر عموم چی بود عاها جونگوک وایساده با بادیگاردا رفتم دیدم یه بادیگارد اسم من داخل برگه نوشته شده داخل فرودگاه وایساده سمتش رفتم و به کره ای گفتم
ا.ت:عام سلام من جئون ا.ت هستم
(علامت مرده&)
&:سلام خانم جئون ارباب گفتن تا عمارت ببریمتون
ا.ت:مرسی
و باهم به سمت ماشین راه افتادن
ا.ت توی ذهنش:معلومه از اون پسرای بی شعور مثلا دختر عموشم و بابام منو به دست اون سپرده اون موقع آقا بادیگاردشو فرستاده هه
P3
ا.ت:کدوم
بابا ا.ت:مگه من پسر عمو دارم
بابا ا.ت:ای خدا همون جونگوک
ا.ت:واییییییییییی نهههههههههه
بابا ا.ت:ارهههه من فعلا کار دارم خدافظ و قطع میکنه
ا.ت ویو
ای خدا من چرا شانس ندارم بیخیال اینا شدم گوشیمو خاموش کردم و خوابیدم
۴ ساعت بعد
با حرف زنای اون زنیکه بیدار شدم که گفت هواپیما داره میشنه و منم آماده شدم
از هواپیما بیرون اومدم که دیدم طبق معمول خبرنگارا وایسادن هی دارن عکس میندازن تا اونجایی که اون پسر عموم چی بود عاها جونگوک وایساده با بادیگاردا رفتم دیدم یه بادیگارد اسم من داخل برگه نوشته شده داخل فرودگاه وایساده سمتش رفتم و به کره ای گفتم
ا.ت:عام سلام من جئون ا.ت هستم
(علامت مرده&)
&:سلام خانم جئون ارباب گفتن تا عمارت ببریمتون
ا.ت:مرسی
و باهم به سمت ماشین راه افتادن
ا.ت توی ذهنش:معلومه از اون پسرای بی شعور مثلا دختر عموشم و بابام منو به دست اون سپرده اون موقع آقا بادیگاردشو فرستاده هه
۱۸.۴k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.