دنیای دوستی من و تو پارت ششم
ت : جانم ؟
نامجون : حالم خوب نیست تو دیگه ذهنم رو درگیر نکن نمیخوام ناراحت باشی
ا،ت : من ناراحت نیستم پسر آروم باش
رفتم جلوتر زل زدم تو چشماش
نامجون : اینجوری نگام نکن
بوسه ایی گذاشتم بین دوتا چشماش که چشماش رو محکم روی هم فشار داد
ا،ت : بخواب نفس من
نامجون : بیخود نیست همه میگن شماها مثل زن و شوهر ها هستید
مطمئن شدم خوابش برده پتو کشیدم روش و رفتم روی تختم خوابیدم
چند روز بعد :
امروز با سئوک قرار داشتم نامجون خوابیده بود آروم از خونه رفتم بیرون تا نفهمه
سئوک : چطور فرار کردی خانم جئون
ا،ت : به خاطر تو عوضی بهترین دوستم رو سرکار گذاشتم از دست تو
سئوک : آروم باش دختر بریم
نامجون ویو :
از خواب بلند شدم ا،ت خونه نبود متوجه گوشیش شدم که روی میزه
متن پیام :
سئوک : ا،ت کجایی جوابم رو بده
با دیدن پیام هاش دیگه متوجه حال بدم نشدم بلند شدم و رفتم سمت ماشینم برای اولیت بار حریم خصوصی رو شکستم گوشیش رو باز کردم و رفتم سمت آدرسی که تو گوشیش بود
ا،ت : بابا حرفشم نزن من بهت اعتماد دارم سئوک
لیوان قهوه اش رو چسبوند به لب های ا،ت و ازش خواست امتحانش کنه
خون جلوی چشام رو گرفته بود نمیدونستم چیکار کنم
سئوک : خوشمزه است ؟
ا،ت : اره صورت منو ببین
دستش رو کشید روی لب های ا،ت که حالم رو بد کرد
سئوک : انقدر دوستت داره سئوک که الان جای نامجون خالیه ببینه منو و تورو
ادامه دارد .....
نامجون : حالم خوب نیست تو دیگه ذهنم رو درگیر نکن نمیخوام ناراحت باشی
ا،ت : من ناراحت نیستم پسر آروم باش
رفتم جلوتر زل زدم تو چشماش
نامجون : اینجوری نگام نکن
بوسه ایی گذاشتم بین دوتا چشماش که چشماش رو محکم روی هم فشار داد
ا،ت : بخواب نفس من
نامجون : بیخود نیست همه میگن شماها مثل زن و شوهر ها هستید
مطمئن شدم خوابش برده پتو کشیدم روش و رفتم روی تختم خوابیدم
چند روز بعد :
امروز با سئوک قرار داشتم نامجون خوابیده بود آروم از خونه رفتم بیرون تا نفهمه
سئوک : چطور فرار کردی خانم جئون
ا،ت : به خاطر تو عوضی بهترین دوستم رو سرکار گذاشتم از دست تو
سئوک : آروم باش دختر بریم
نامجون ویو :
از خواب بلند شدم ا،ت خونه نبود متوجه گوشیش شدم که روی میزه
متن پیام :
سئوک : ا،ت کجایی جوابم رو بده
با دیدن پیام هاش دیگه متوجه حال بدم نشدم بلند شدم و رفتم سمت ماشینم برای اولیت بار حریم خصوصی رو شکستم گوشیش رو باز کردم و رفتم سمت آدرسی که تو گوشیش بود
ا،ت : بابا حرفشم نزن من بهت اعتماد دارم سئوک
لیوان قهوه اش رو چسبوند به لب های ا،ت و ازش خواست امتحانش کنه
خون جلوی چشام رو گرفته بود نمیدونستم چیکار کنم
سئوک : خوشمزه است ؟
ا،ت : اره صورت منو ببین
دستش رو کشید روی لب های ا،ت که حالم رو بد کرد
سئوک : انقدر دوستت داره سئوک که الان جای نامجون خالیه ببینه منو و تورو
ادامه دارد .....
۷.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.