پارت اول رمان ༺قایق رویایی
پارت اول رمان ༺قایق رویایی
از هواپیما خارج شدم، وقتی که چمدونمو گرفتم از پله ها داشتم میومدم پایین که جلوم سونگ می رو دیدم(سونگ می همکلاسی داخل ونکوور که اسم اصلیش فوناییه و اومده اینجا درس بخونه) رفتم سمتش ولی اون منتظر من نبود اون منتظر رقیب من جینا سو بود(خرخون کلاس دیگه) ولش کردم و به سمت هتل حرکت کردم، داخل ایستگاه مترو بودم که یه اگهی کاری دیدم نوشته بود:
اگر رشته مد و صنعت رفتین حتما به شرکت عرضه کننده لوازم ارایشی سر بزنید چون نیاز به کارمند داریم
ادرس و از طرف اقای کیم ته یو.
نمیدونم شمارمو از کجا پیدا کردن ولی فرصت خوبی بود که یه کار جدید پیدا کنم، سریع به سمت اون ادرسی که فرستاده بود رفتم(اول رفت هتل بعد رفت شرکت). وقتی به اونجا رسیدم یک ساختمون خیلی بزرگ شبیه برج دوقلو بود، وارد شدم و یکی از کارکنا پرسیدم: سلام، برای اگهی شغلیتون اومدم.
گفتن: سلام، بله از طرف کی؟
گفتم: اقای کیم ته یو.
گفتن: بله شما باید برین پیش اونشون کار کنید به طبقه ۷ سمت راست اخرین اتاق داخل اتاق اقای کیم هستند.
ازشون تشکر کردم و به سمت دفتر اقای کیم حرکت کردم، از اونجایی که خیلی استرس داشم خیلی دیر وارد اتاق شدم به همین دلیل یک نفر در اتاقو باز کرد، که یه اقای قد بلندی از اتاق خارج شد و ازم پرسید: شما برای اگهی شغلی اومدین؟ خیلی اروم بهش گفتم: اره.
گفت: خیلی خب بیا داخل که باهات کار دارم، راستی من اقای کیم ته یو هستم. خیالم راحت شد و یه سری تکون دارم و وارد اتاق شدم. اتاقش خیلی بزرگ بود و داشتم همش اتاقو نگاه میکردم که یهو پام لیز خورد، چشمامو محکم بستم و مطمئن بودم که میخورم زمین، ولی طوریم نشد چشمامو اروم باز کردم و فهمیدم اقای کیم منو توی بغلش گرفته و همین طور داشتیم به هم نگاه میکردیم که صدای باز شدن در اومد. من پاشدم ولی هنوز توی بغل اقای کیم بودم، کسی که وارد شد جینا سو یه، حتما میخواد رقابتمونو بیشتر کنه و من اصلا بهش نگاه نکردم و اقای کیم ازش پرسید: از طرف کی میاین؟
گفت: اقای لی سون مین
اقای کیم گفت: شما باید بریم اتاق سمت چپ اینجا اشتباه اومدین. و من همچنان توی بغل اقای کیم بودم و اقای کیم بهم گفتم: نمیخوای منو ول کنی؟ بعد اقای کیمو ول کردم
کیم ته یو:
دختر بامزه ای یه با اینکه خیلی شناختی ازش ندارم باهاش حال میکنم امید وارم بتونم پیش خودم نگهش دارم
چه سو می:
خیلی عذاب وجدان داشتم چون همینطوری بغل اقای کیم بودم.
اقای کیم گفت: میتونی رو مبل بشینی تا مصاحبه رو شروع کنیم. من روی مبل نشستم و به سوالاش جواب دادم.
댓글, 좋아요, 팔로우도 잊지 마세요
از هواپیما خارج شدم، وقتی که چمدونمو گرفتم از پله ها داشتم میومدم پایین که جلوم سونگ می رو دیدم(سونگ می همکلاسی داخل ونکوور که اسم اصلیش فوناییه و اومده اینجا درس بخونه) رفتم سمتش ولی اون منتظر من نبود اون منتظر رقیب من جینا سو بود(خرخون کلاس دیگه) ولش کردم و به سمت هتل حرکت کردم، داخل ایستگاه مترو بودم که یه اگهی کاری دیدم نوشته بود:
اگر رشته مد و صنعت رفتین حتما به شرکت عرضه کننده لوازم ارایشی سر بزنید چون نیاز به کارمند داریم
ادرس و از طرف اقای کیم ته یو.
نمیدونم شمارمو از کجا پیدا کردن ولی فرصت خوبی بود که یه کار جدید پیدا کنم، سریع به سمت اون ادرسی که فرستاده بود رفتم(اول رفت هتل بعد رفت شرکت). وقتی به اونجا رسیدم یک ساختمون خیلی بزرگ شبیه برج دوقلو بود، وارد شدم و یکی از کارکنا پرسیدم: سلام، برای اگهی شغلیتون اومدم.
گفتن: سلام، بله از طرف کی؟
گفتم: اقای کیم ته یو.
گفتن: بله شما باید برین پیش اونشون کار کنید به طبقه ۷ سمت راست اخرین اتاق داخل اتاق اقای کیم هستند.
ازشون تشکر کردم و به سمت دفتر اقای کیم حرکت کردم، از اونجایی که خیلی استرس داشم خیلی دیر وارد اتاق شدم به همین دلیل یک نفر در اتاقو باز کرد، که یه اقای قد بلندی از اتاق خارج شد و ازم پرسید: شما برای اگهی شغلی اومدین؟ خیلی اروم بهش گفتم: اره.
گفت: خیلی خب بیا داخل که باهات کار دارم، راستی من اقای کیم ته یو هستم. خیالم راحت شد و یه سری تکون دارم و وارد اتاق شدم. اتاقش خیلی بزرگ بود و داشتم همش اتاقو نگاه میکردم که یهو پام لیز خورد، چشمامو محکم بستم و مطمئن بودم که میخورم زمین، ولی طوریم نشد چشمامو اروم باز کردم و فهمیدم اقای کیم منو توی بغلش گرفته و همین طور داشتیم به هم نگاه میکردیم که صدای باز شدن در اومد. من پاشدم ولی هنوز توی بغل اقای کیم بودم، کسی که وارد شد جینا سو یه، حتما میخواد رقابتمونو بیشتر کنه و من اصلا بهش نگاه نکردم و اقای کیم ازش پرسید: از طرف کی میاین؟
گفت: اقای لی سون مین
اقای کیم گفت: شما باید بریم اتاق سمت چپ اینجا اشتباه اومدین. و من همچنان توی بغل اقای کیم بودم و اقای کیم بهم گفتم: نمیخوای منو ول کنی؟ بعد اقای کیمو ول کردم
کیم ته یو:
دختر بامزه ای یه با اینکه خیلی شناختی ازش ندارم باهاش حال میکنم امید وارم بتونم پیش خودم نگهش دارم
چه سو می:
خیلی عذاب وجدان داشتم چون همینطوری بغل اقای کیم بودم.
اقای کیم گفت: میتونی رو مبل بشینی تا مصاحبه رو شروع کنیم. من روی مبل نشستم و به سوالاش جواب دادم.
댓글, 좋아요, 팔로우도 잊지 마세요
۷.۷k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.