ارباب اجباریه من
#ارباب_اجباریه_من
Part 52
رسیدن عمارت و تهیونگ دستشو گرفت و بردش ت خیاط..در زیرزمینو باز کرد و پرتش کرد داخل.
سولنان:: عااخخخ پامم وحشی چه مرگته؟؟!!
تهیونگ:: را افتادن با تو بیفایدس .. خوبی بهت نمیاد هر//زه!
درو قفل کرد و با خشم از اونجا فاصله گرفت
رفتن داخل سالن و رو کاناپه دراز کشید..
پرش زمانی..(یه هفته بعد)
تهیونگ رفت سمت زیر زمینی که سولنان توش بود.
درو وا کرد و دید سولنان کف زمین افتاده خوابه.
تهیونگ:: نچنچنچ..دلم برات میسوزه بدبخت!
نزدیک تر رفت و با پا تکونش داد...
سولنان یکم چشاشو باز کرد و سرفهای کرد. .
سولنان:: ک..کوک؟
تهیونگ:: مرده شور این کوک رو ببره پاشو!
سولنان به خودش اومد و با اخم نیم خیز شد
تهیونگم بهش خیره موند...
سولنان:: چی از جونم میخوای؟؟!! چرا منو نمیکُشی؟!
تهیونگ:: تنبیهت تموم شده بی عقل..کاری نکن دوباره این تو نگهت دارم!
سولنان:: اگه بدونی این چند روزه چقد بهم خوش گذش بدون تو..
تهیونگ:: عه؟ پس باید همش کنار خودم قرارت بدم..تا بفهمی حضورم بیشتر باعث میشه حال کنی بیب!
تهیونگ نزدیکتر شد و دستشو گرفت
سولنان:: ولم کن .. عوض/ی دست از سرم بردار..بس کنننن
تهیونگ کشوند بردش بیرون و بهش میخندید..سولنانم از حرص و اینکه نمیتونست کاری کنه گریه میکرد..
تهیونگ:: کم آوردی بیچاره؟!
سولنان:: ت..تو حق نداری..
تهیونگ:: حق چه کاریو بیب؟!
سولنان دستشو محکم از دست تهیونگ کشوند بیرون و داد زد...
سولنان:: حقه تحقیر کردنه منو نداری..حقه اذیت کردنمو نداری..حق بزور نگه داشتنمو نداری میفهمییی؟!!؟!؟
تهیونگ:: کی میخواد این حقارو ازم بگیره؟!
سولنان:: کوک انتقامه منو میگیره!
تهیونگ:: یا کوک.
بعدش بردش داخل..
تهیونگ:: لاغر تر شدی..ضعیف.
سولنان:: بتو مربوط نیست..
تهیونگ:: راستی همونی که میخواستی ببینی رو آوردم .
@ سلام خانم!
سولنان با تعجب بهش خیره شد...
تهیونگ هم خونسردیشو حفظ کرد...
تهیونگ:: چرا میخواستی ببینیش؟!
سولنان:: ب..به خودم..مر..بوطه!
تهیونگ:: اوکی تنهاتون میزارم!
سولنان با اخم بیشتری به تهیونگ نگاه کرد...
سولنان:: باز چی تو سرت میگذره پلید!؟
تهیونگ:: وقتی میگم خوبی بهت نمیاد...دکتر من تنهاتون میزارم!
#داسام
اسکی ممنووووع
Part 52
رسیدن عمارت و تهیونگ دستشو گرفت و بردش ت خیاط..در زیرزمینو باز کرد و پرتش کرد داخل.
سولنان:: عااخخخ پامم وحشی چه مرگته؟؟!!
تهیونگ:: را افتادن با تو بیفایدس .. خوبی بهت نمیاد هر//زه!
درو قفل کرد و با خشم از اونجا فاصله گرفت
رفتن داخل سالن و رو کاناپه دراز کشید..
پرش زمانی..(یه هفته بعد)
تهیونگ رفت سمت زیر زمینی که سولنان توش بود.
درو وا کرد و دید سولنان کف زمین افتاده خوابه.
تهیونگ:: نچنچنچ..دلم برات میسوزه بدبخت!
نزدیک تر رفت و با پا تکونش داد...
سولنان یکم چشاشو باز کرد و سرفهای کرد. .
سولنان:: ک..کوک؟
تهیونگ:: مرده شور این کوک رو ببره پاشو!
سولنان به خودش اومد و با اخم نیم خیز شد
تهیونگم بهش خیره موند...
سولنان:: چی از جونم میخوای؟؟!! چرا منو نمیکُشی؟!
تهیونگ:: تنبیهت تموم شده بی عقل..کاری نکن دوباره این تو نگهت دارم!
سولنان:: اگه بدونی این چند روزه چقد بهم خوش گذش بدون تو..
تهیونگ:: عه؟ پس باید همش کنار خودم قرارت بدم..تا بفهمی حضورم بیشتر باعث میشه حال کنی بیب!
تهیونگ نزدیکتر شد و دستشو گرفت
سولنان:: ولم کن .. عوض/ی دست از سرم بردار..بس کنننن
تهیونگ کشوند بردش بیرون و بهش میخندید..سولنانم از حرص و اینکه نمیتونست کاری کنه گریه میکرد..
تهیونگ:: کم آوردی بیچاره؟!
سولنان:: ت..تو حق نداری..
تهیونگ:: حق چه کاریو بیب؟!
سولنان دستشو محکم از دست تهیونگ کشوند بیرون و داد زد...
سولنان:: حقه تحقیر کردنه منو نداری..حقه اذیت کردنمو نداری..حق بزور نگه داشتنمو نداری میفهمییی؟!!؟!؟
تهیونگ:: کی میخواد این حقارو ازم بگیره؟!
سولنان:: کوک انتقامه منو میگیره!
تهیونگ:: یا کوک.
بعدش بردش داخل..
تهیونگ:: لاغر تر شدی..ضعیف.
سولنان:: بتو مربوط نیست..
تهیونگ:: راستی همونی که میخواستی ببینی رو آوردم .
@ سلام خانم!
سولنان با تعجب بهش خیره شد...
تهیونگ هم خونسردیشو حفظ کرد...
تهیونگ:: چرا میخواستی ببینیش؟!
سولنان:: ب..به خودم..مر..بوطه!
تهیونگ:: اوکی تنهاتون میزارم!
سولنان با اخم بیشتری به تهیونگ نگاه کرد...
سولنان:: باز چی تو سرت میگذره پلید!؟
تهیونگ:: وقتی میگم خوبی بهت نمیاد...دکتر من تنهاتون میزارم!
#داسام
اسکی ممنووووع
۵.۵k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.