فیک نامجون پارت ۲
لیا : سلام ا.ت من مین لیا هستم
لیا دست دراز کرد که دست بده
ا.ت : سلام خوشبختم و بهش دست داد
لیا : من با تمام این کلاس دوستم پس با توام دوست میشم ا.ت
ا.ت خندید و گفت
ا.ت : باشه
لیا : خب پس آقای کیم دم گوشت چی گفت؟
ا.ت : هیچی بیخیال
لیا : باشه
نویسنده ویو:
ا.ت کل ساعت کلاس داشت به این فکر می کرد که چرا استادش نزاشت کنار پسرا بشینه اگه رونده درس دادنشه که چرا جلوییشون و پشت سریشون دختر پسری نشسته بودن
پرش زمانی به زنگ ناهار :
ا.ت ویو :
رفتم غذا گرفتم دیدم یکنفر داره اسمم رو صدا میزنه یکم اطراف رو نگاه کردم دیدم یکی از اونایی بود که سر زنگ کلاس گفت من برم پیشش بشینم دیدم بازم داره صدا میکنه
سوهو : ا.ت ا.ت بیا اینجا
رفتم سلام کردم و نشستم پیششون
سوهو : چه عجب بلاخره ما رو هم دیدی
ا.ت یه لبخند خجالتی زد و گفت
ا.ت : راستش ام .......... خب هیچی هیچی ولش کن حالا اومدم دیگه
سوهو : باشه پس بیا اینجا بشین ( اشاره به کنار خودش )
ا.ت با خجالت رفت و کنار سوهو نشست که یهو سوهو دستشو دور کمر ا.ت حلقه کرد
نامجون ویو :
داشتم به سمت سالن ناهار میرفتم که ا.ت رو ببینم باهاش در باره ی احساسم باهاش حرف بزنم که با صحنه ای که دیدم خون چشمام رو گرفت
ا.ت داشت ...............
شرط برای پارت بعد
لایک : ۷
کامنت : ۸
لیا دست دراز کرد که دست بده
ا.ت : سلام خوشبختم و بهش دست داد
لیا : من با تمام این کلاس دوستم پس با توام دوست میشم ا.ت
ا.ت خندید و گفت
ا.ت : باشه
لیا : خب پس آقای کیم دم گوشت چی گفت؟
ا.ت : هیچی بیخیال
لیا : باشه
نویسنده ویو:
ا.ت کل ساعت کلاس داشت به این فکر می کرد که چرا استادش نزاشت کنار پسرا بشینه اگه رونده درس دادنشه که چرا جلوییشون و پشت سریشون دختر پسری نشسته بودن
پرش زمانی به زنگ ناهار :
ا.ت ویو :
رفتم غذا گرفتم دیدم یکنفر داره اسمم رو صدا میزنه یکم اطراف رو نگاه کردم دیدم یکی از اونایی بود که سر زنگ کلاس گفت من برم پیشش بشینم دیدم بازم داره صدا میکنه
سوهو : ا.ت ا.ت بیا اینجا
رفتم سلام کردم و نشستم پیششون
سوهو : چه عجب بلاخره ما رو هم دیدی
ا.ت یه لبخند خجالتی زد و گفت
ا.ت : راستش ام .......... خب هیچی هیچی ولش کن حالا اومدم دیگه
سوهو : باشه پس بیا اینجا بشین ( اشاره به کنار خودش )
ا.ت با خجالت رفت و کنار سوهو نشست که یهو سوهو دستشو دور کمر ا.ت حلقه کرد
نامجون ویو :
داشتم به سمت سالن ناهار میرفتم که ا.ت رو ببینم باهاش در باره ی احساسم باهاش حرف بزنم که با صحنه ای که دیدم خون چشمام رو گرفت
ا.ت داشت ...............
شرط برای پارت بعد
لایک : ۷
کامنت : ۸
۲.۶k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.