part 20
part 20
کوک دلش برای ا.ت سوخت
چونه ا.ت رو گرفت بالا و شستش رو کشید روی لب ا.ت و نگاهی به چهارم کیوت و چشم های اشکی ا.ت کرد و دوباره به لبش نگاه کرد
ا.ت توی دلش حس عجیبی بود و انگار منتظر چیزی بود
کوک : ببخشید
ا.ت : هان ؟.
کوک فرست نداد حتی ا.ت سوالش رو بپرسه و مثل کس های ۴ روزه غذا نخوردن شروع به خوردن لب های ا.ت کرد به. چند ثانیه ا.ت چشم هایش رو بست و اون هم کوک رو همراهی کرد
وقتی کوک متوجه همراهی ا.ت شد پشمام ریخت و ا.ت رو بغل کرد و ا.ت هم پاهاش رو ا.ت پیچید و کوک اون رو به دیوار تکیه داد
کوک از لب های ا.ت فاصله گرفت ولی هنوز صورت هاشون باهم ۲ سانت فاصله داشتن
کوک : خب ........ا.ت من باورم نمیشه تو دفعه پیش مست بودی و من زیاد بهت اهمیت ندادم ولی تو الان هوشیاری و.....
ا.ت : دوست دارم .......خیلی دوست دارم
کوک : عا .......منم خیلی دوست دارم
کوک و ا.ت دوباره شروع به خوردن لب های هم کردن
ا.ت چشم هایش رو بست و معشوقه تشنه اش رو سیراب کرد
ا.ت چشماش رو باز کرد و دید با کوک توی اتاقه اتاق کوک بود تا حالا ندیده بودش
نکته :(قدرت خوناشام تلپاتی هستش و کوک خودش و ا.ت رو از کوچه بنبست تلپات کرد به اوتاقش)
ا.ت دوباره چشم هایش رو محکم به هم فشار داد
کوک همینطوری که ا.ت بغلش بود و ا.ت پاهاش رو دورش حلقه کرده بود
با ا.ت به طرف تخت رفت و ا.ت رو خابوند روی تخت و شروع به در آوردن لباس های ا.ت کرد و ا.ت هم داشت لباس های کوک رو درمیآورد
یکدفعه چشم های کوک به مژه های هنوز خیس و زیبای ا.ت افتاد و متوقف شد
کوک : ا.ت ... ببین بعد اینکه انجامش بدیم دیگه راه برگشتی نیست پس الان بهت فرصت میدم که بری و دیگه برنگردی
ا.ت دست هایش رو دور گردن کوک حلقه کرد و صورتش رو آورد طرف خودش و بوسه کوتاهی به لبش زد
ا.ت: نه تا وقتی با تو باشم از هیچی نمیترسم به هیچی شک ندارم ..... من ....من میخام با تو راه برگشتی نداشته باشم
کوک تا این جمله رو شنید........
پارت بعد رو فقط اگر لایک کنید و کامنت بزارید میزارم❤️💬
کوک دلش برای ا.ت سوخت
چونه ا.ت رو گرفت بالا و شستش رو کشید روی لب ا.ت و نگاهی به چهارم کیوت و چشم های اشکی ا.ت کرد و دوباره به لبش نگاه کرد
ا.ت توی دلش حس عجیبی بود و انگار منتظر چیزی بود
کوک : ببخشید
ا.ت : هان ؟.
کوک فرست نداد حتی ا.ت سوالش رو بپرسه و مثل کس های ۴ روزه غذا نخوردن شروع به خوردن لب های ا.ت کرد به. چند ثانیه ا.ت چشم هایش رو بست و اون هم کوک رو همراهی کرد
وقتی کوک متوجه همراهی ا.ت شد پشمام ریخت و ا.ت رو بغل کرد و ا.ت هم پاهاش رو ا.ت پیچید و کوک اون رو به دیوار تکیه داد
کوک از لب های ا.ت فاصله گرفت ولی هنوز صورت هاشون باهم ۲ سانت فاصله داشتن
کوک : خب ........ا.ت من باورم نمیشه تو دفعه پیش مست بودی و من زیاد بهت اهمیت ندادم ولی تو الان هوشیاری و.....
ا.ت : دوست دارم .......خیلی دوست دارم
کوک : عا .......منم خیلی دوست دارم
کوک و ا.ت دوباره شروع به خوردن لب های هم کردن
ا.ت چشم هایش رو بست و معشوقه تشنه اش رو سیراب کرد
ا.ت چشماش رو باز کرد و دید با کوک توی اتاقه اتاق کوک بود تا حالا ندیده بودش
نکته :(قدرت خوناشام تلپاتی هستش و کوک خودش و ا.ت رو از کوچه بنبست تلپات کرد به اوتاقش)
ا.ت دوباره چشم هایش رو محکم به هم فشار داد
کوک همینطوری که ا.ت بغلش بود و ا.ت پاهاش رو دورش حلقه کرده بود
با ا.ت به طرف تخت رفت و ا.ت رو خابوند روی تخت و شروع به در آوردن لباس های ا.ت کرد و ا.ت هم داشت لباس های کوک رو درمیآورد
یکدفعه چشم های کوک به مژه های هنوز خیس و زیبای ا.ت افتاد و متوقف شد
کوک : ا.ت ... ببین بعد اینکه انجامش بدیم دیگه راه برگشتی نیست پس الان بهت فرصت میدم که بری و دیگه برنگردی
ا.ت دست هایش رو دور گردن کوک حلقه کرد و صورتش رو آورد طرف خودش و بوسه کوتاهی به لبش زد
ا.ت: نه تا وقتی با تو باشم از هیچی نمیترسم به هیچی شک ندارم ..... من ....من میخام با تو راه برگشتی نداشته باشم
کوک تا این جمله رو شنید........
پارت بعد رو فقط اگر لایک کنید و کامنت بزارید میزارم❤️💬
۳.۴k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.