برادر غیرتی من
پارت ۷
یون : آخ حالا برو
یونا : یون خوبی
یون : اهوم الان میام
یونا : باشه
ویوی یونا
یون اومد پایین و باهم راه افتادیم که دیدم روی گردنش زخم های تازه ای هست
یونا : این زخم های روی گردنت چیکار میکنه
یون : کار خودمه
یونا : ولی بعضی جاهاش هنوز خون میاد
آیو : سلام دختر
یونا : سلام
که آیو آروم بهم گفت
آیو : چرا داداشت بات اومده
یونا : به دستور بابام رفت و اومد. دانشگاه باهمیم
آیو : باشه راستی بریم دانشگاه باتو و لیا کار دارم
یونا : اوکی
تو دانشگاه
یون : یونا چی شده چرا همه اینجاییم
لیا : آیو گفته
یون : با تو بودم
لیا : خب نه
یون : پس ساکت
سوجون : داداش انقدر سخت نگیر
یون : اوکی
یونا : خفه اومدن
آیو : منو جیمین باهم رلیم
سوجون: به ما چه
یون : من میدونستم
آیو : هنوز ادامه داره
یونا : بگو
لیا : بنال دیگه
آیو : من حاملم
یونا و لیا : چی
سوجون : مبارکه
یون : سوجون خفه تو خودتم دوماهه با لیا رل زدی
سوجون : الفرار
یونا : وایسا ببینم
لیا ،: آره منم حاملم
یونا : هاااااااااااااا
یونا : داداش بیا بریم سینگل اینا ماییم
آیو : وایسا کدومو می خوای
۱_شاگرد جدید کیم جونگ هیون
۲_داداشم لی مین هو
۳_داداش لیا مین یونگی
۴_ناظم جدید کیم جونگ کیون
۵_ استاد جدید جانگ هوجو
یون : جانگ هوجو کیه
لیا : استاد جدید جلسه ی قبل اومده
یون : من نبودم جلسه ی قبل
یونا : بیاین بریم الان استاد میاد
همه : باشه
ویوی یون
رفتیم تو کلاس و همه سر جامون نشستیم که استاد اومد
باورم نمیشه اون اون هوجو بود
هوجو: سلام بچه ها
و شروع کرد به حضور و غیاب کردن
هوجو :مین لیا
لیا : هستم
هوجو: لی آیو
آیو : هستم
هوجو : کیم یونا
یونا : هستم
هوجو : کیم یون
یون : هستم
هوجو : برو دفتر دلیل نیومدنت رو بگو
یون : مدیر بابامه میدونه
هوجو : اوکی
و بعد شروع به درس دادن کرد و بعد سه ساعت درس دادنش تموم شد
هوجو : خب بچه ها خسته نباشید
و رفت منم پشت سرش رفتم بیرون که برم خونه
که یهو منو گرفت و برد تو یکی از کلاسا و درش درشو قفل کرد
هوجو : تو شاگرد منی
یون : اهوم
هوجو : ترسویی
یون : نه
هوجو : از من که میترسی
یون : تو با من کار های دیگه ای کردی که ازت میترسم
هوجو : من فقط زدمت و بوسیدمت
یون : خب ارتفاع و مرگ و بقیه ی چیز ها بامن این کارو نکردن
هوجو: کوچولو
یون : شش سال دلیل نمیشه که کوچیکم
هوجو : سرد شدی
یون: شدم که شدم ( سرد )
هوجو : کوچولو داری بزرگ تر از دهنت حرف میزنی
هوجو : دیشب رو یادت نیست تو خودت ۴۰ مین بیشتر منو بوسیدی
یون : که چی ( سرد )
هوجو : یکی کتک هوس کرده
یون : کی ؟ ( سرد )
هوجو : تو این بار نمیتونی فرار کنی
یون : از من فاصله بگیر
هوجو : ساکت
یون : برو اون ور
که دوباره کمر بندشو در اورد و شروع به زدن من کرد محکم تر از قبل
یون : من دردی احساس نمی کنم ولی ...............
یون : آخ حالا برو
یونا : یون خوبی
یون : اهوم الان میام
یونا : باشه
ویوی یونا
یون اومد پایین و باهم راه افتادیم که دیدم روی گردنش زخم های تازه ای هست
یونا : این زخم های روی گردنت چیکار میکنه
یون : کار خودمه
یونا : ولی بعضی جاهاش هنوز خون میاد
آیو : سلام دختر
یونا : سلام
که آیو آروم بهم گفت
آیو : چرا داداشت بات اومده
یونا : به دستور بابام رفت و اومد. دانشگاه باهمیم
آیو : باشه راستی بریم دانشگاه باتو و لیا کار دارم
یونا : اوکی
تو دانشگاه
یون : یونا چی شده چرا همه اینجاییم
لیا : آیو گفته
یون : با تو بودم
لیا : خب نه
یون : پس ساکت
سوجون : داداش انقدر سخت نگیر
یون : اوکی
یونا : خفه اومدن
آیو : منو جیمین باهم رلیم
سوجون: به ما چه
یون : من میدونستم
آیو : هنوز ادامه داره
یونا : بگو
لیا : بنال دیگه
آیو : من حاملم
یونا و لیا : چی
سوجون : مبارکه
یون : سوجون خفه تو خودتم دوماهه با لیا رل زدی
سوجون : الفرار
یونا : وایسا ببینم
لیا ،: آره منم حاملم
یونا : هاااااااااااااا
یونا : داداش بیا بریم سینگل اینا ماییم
آیو : وایسا کدومو می خوای
۱_شاگرد جدید کیم جونگ هیون
۲_داداشم لی مین هو
۳_داداش لیا مین یونگی
۴_ناظم جدید کیم جونگ کیون
۵_ استاد جدید جانگ هوجو
یون : جانگ هوجو کیه
لیا : استاد جدید جلسه ی قبل اومده
یون : من نبودم جلسه ی قبل
یونا : بیاین بریم الان استاد میاد
همه : باشه
ویوی یون
رفتیم تو کلاس و همه سر جامون نشستیم که استاد اومد
باورم نمیشه اون اون هوجو بود
هوجو: سلام بچه ها
و شروع کرد به حضور و غیاب کردن
هوجو :مین لیا
لیا : هستم
هوجو: لی آیو
آیو : هستم
هوجو : کیم یونا
یونا : هستم
هوجو : کیم یون
یون : هستم
هوجو : برو دفتر دلیل نیومدنت رو بگو
یون : مدیر بابامه میدونه
هوجو : اوکی
و بعد شروع به درس دادن کرد و بعد سه ساعت درس دادنش تموم شد
هوجو : خب بچه ها خسته نباشید
و رفت منم پشت سرش رفتم بیرون که برم خونه
که یهو منو گرفت و برد تو یکی از کلاسا و درش درشو قفل کرد
هوجو : تو شاگرد منی
یون : اهوم
هوجو : ترسویی
یون : نه
هوجو : از من که میترسی
یون : تو با من کار های دیگه ای کردی که ازت میترسم
هوجو : من فقط زدمت و بوسیدمت
یون : خب ارتفاع و مرگ و بقیه ی چیز ها بامن این کارو نکردن
هوجو: کوچولو
یون : شش سال دلیل نمیشه که کوچیکم
هوجو : سرد شدی
یون: شدم که شدم ( سرد )
هوجو : کوچولو داری بزرگ تر از دهنت حرف میزنی
هوجو : دیشب رو یادت نیست تو خودت ۴۰ مین بیشتر منو بوسیدی
یون : که چی ( سرد )
هوجو : یکی کتک هوس کرده
یون : کی ؟ ( سرد )
هوجو : تو این بار نمیتونی فرار کنی
یون : از من فاصله بگیر
هوجو : ساکت
یون : برو اون ور
که دوباره کمر بندشو در اورد و شروع به زدن من کرد محکم تر از قبل
یون : من دردی احساس نمی کنم ولی ...............
۶.۶k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.