فیک جونگکوک پارت 10
کوک:داره؟
جین:اره داره اوه اومد
کوک :خوب بده!
جین:بیا
رفتم اونجا حقیقتا خیلی نزدیک بود
رسیدیم وقتی که رسیدم خون جلو چشام رو گرفت
دیدم مرده داره نزدیک ا.ت میشه سریع از ماشین پیاده شدم
تا مرده اومد دستم تا دل سیر گرفتم زدم انقد زدمش که بیهوش شد فک کنم مرد
(سروان عزیزی که یاری دادن در این مجلس)
جین:کوک بس کن دیگه
کوک:عوضی(لگد زدن)
ا. ت:جونگکوک بس کن تروخدا(گریه و داد)
جین:ا.ت خوبی؟؟
نامجون:ا.ت اینو بپوش
کوک:ا.ت ا. ت (بغل کردن)
(حسود پلاستیکی کی بودین ما:/ )
ا. ت:جونگکوک هق هق
کوک:اینجام اینجام
تهیونگ:خو بریم دیگه اینم از ا. ت 🗿
(بچم مثه ما حسوده 😂)
جین:بریم کوک دیگه داره تاریک میشه هوا
کوک ا. ت رو براید استایل بقل کرد برد تو ماشین
پتو رو انداختن دورش ا. تم ثانیه ای نکشید که خوابش برد
جین:خوب کوک تو برو خونه ماهم از کمپانی چند هفته ای برات مرخصی میگریم
کوک:باشه ممنون
رفتم خونه ا. ت رو بردم تو اتاقم گذاشتم رو تخت
خودمم رفتم یه دوش گرفتم صدای گریه اومد رفتم دیدم ا. ت داره گریه میکنه بغلش کردم
کوک:ا.ت ا. ت حالت خوبه
ا. ت:کوک خواب بدی دیدم خواب دیدم رفتیم کمپانی که
بعد خواستم برم خونه یه نفر منو دزدید خواست بهم تجا*وز
کنه هق هق
کوک:نخواستم ا. ت اذیت بشه بهش گفتم که
کوک:اشکال نداره همش خواب بوده گریه نکن
ا. ت هی صورتشو میبرد پایین کوک می اورد بالا بوس میکرد و اشکاشو پاک میکرد
ا. ت :هق ما کجاییم
کوک:خونه من
ا. ت:فین (کشیدن مماغ به بالا)
میشه برم ببینیم
کوک:😄برو منم لباس عوض کنم گم نشی یه وقت
ا. ت:صدبار جونگکوک من کوچولو نیستم
کوک:😂😂باشه باشه
ا. ت:وقتی فهمیدم بالا تنه جونگکوک لخته چشمامو گرفتم
کوک:چیو میخوای قایم کنی
ا. ت:میشه بری لباستو بپوشی؟
کوک:اوکی
ا. ت رفت تمام خونه رو زیرو رو کرد کوک اومد پایین
کوک:ا.ت چیزی میخوری
ا. ت:چی میخوای درست کنی (سریع رفت سمت کوک)
کوک:چیزی دوست داری؟؟
ا. ت:خوب من کیمباب
کوک:اوکی میگم بیارن
ا. ت:نه خودمون نمی تونیم درست کنیم؟؟
کوک:میخوای درست کنیم؟؟
ا. ت:اره بلدم
کوک:خو باشه
(پرش بعد غذا درست کردن)
کوک:اوففف تموم شد
ا. ت:اره ... بخوریم؟
کوک:اره اول من ... اومم. خیلی خوشمزه شده
ا. ت:خدایی.... وااای اره
کوک:من این دوتارو میخورم
ا. ت:عجب:/
کوک:ا.ت
ا. ت:بله
کوک:تو حاضری که خواننده بشی
ا. ت:نه
کوک:چرا
ا. ت:خوشم نمیاد بعد من صدام خوب نیست هیکلم خیلی بده بعد هم تو که قانون های کمپانی رو میدونی خیلی سخته
کوک:چه ربطی داره (با لحجه اون زنه ساناز)
ا. ت:ربط داره
کوک:اوکی بگو علاقه من نی
ادامه دارد...
جین:اره داره اوه اومد
کوک :خوب بده!
جین:بیا
رفتم اونجا حقیقتا خیلی نزدیک بود
رسیدیم وقتی که رسیدم خون جلو چشام رو گرفت
دیدم مرده داره نزدیک ا.ت میشه سریع از ماشین پیاده شدم
تا مرده اومد دستم تا دل سیر گرفتم زدم انقد زدمش که بیهوش شد فک کنم مرد
(سروان عزیزی که یاری دادن در این مجلس)
جین:کوک بس کن دیگه
کوک:عوضی(لگد زدن)
ا. ت:جونگکوک بس کن تروخدا(گریه و داد)
جین:ا.ت خوبی؟؟
نامجون:ا.ت اینو بپوش
کوک:ا.ت ا. ت (بغل کردن)
(حسود پلاستیکی کی بودین ما:/ )
ا. ت:جونگکوک هق هق
کوک:اینجام اینجام
تهیونگ:خو بریم دیگه اینم از ا. ت 🗿
(بچم مثه ما حسوده 😂)
جین:بریم کوک دیگه داره تاریک میشه هوا
کوک ا. ت رو براید استایل بقل کرد برد تو ماشین
پتو رو انداختن دورش ا. تم ثانیه ای نکشید که خوابش برد
جین:خوب کوک تو برو خونه ماهم از کمپانی چند هفته ای برات مرخصی میگریم
کوک:باشه ممنون
رفتم خونه ا. ت رو بردم تو اتاقم گذاشتم رو تخت
خودمم رفتم یه دوش گرفتم صدای گریه اومد رفتم دیدم ا. ت داره گریه میکنه بغلش کردم
کوک:ا.ت ا. ت حالت خوبه
ا. ت:کوک خواب بدی دیدم خواب دیدم رفتیم کمپانی که
بعد خواستم برم خونه یه نفر منو دزدید خواست بهم تجا*وز
کنه هق هق
کوک:نخواستم ا. ت اذیت بشه بهش گفتم که
کوک:اشکال نداره همش خواب بوده گریه نکن
ا. ت هی صورتشو میبرد پایین کوک می اورد بالا بوس میکرد و اشکاشو پاک میکرد
ا. ت :هق ما کجاییم
کوک:خونه من
ا. ت:فین (کشیدن مماغ به بالا)
میشه برم ببینیم
کوک:😄برو منم لباس عوض کنم گم نشی یه وقت
ا. ت:صدبار جونگکوک من کوچولو نیستم
کوک:😂😂باشه باشه
ا. ت:وقتی فهمیدم بالا تنه جونگکوک لخته چشمامو گرفتم
کوک:چیو میخوای قایم کنی
ا. ت:میشه بری لباستو بپوشی؟
کوک:اوکی
ا. ت رفت تمام خونه رو زیرو رو کرد کوک اومد پایین
کوک:ا.ت چیزی میخوری
ا. ت:چی میخوای درست کنی (سریع رفت سمت کوک)
کوک:چیزی دوست داری؟؟
ا. ت:خوب من کیمباب
کوک:اوکی میگم بیارن
ا. ت:نه خودمون نمی تونیم درست کنیم؟؟
کوک:میخوای درست کنیم؟؟
ا. ت:اره بلدم
کوک:خو باشه
(پرش بعد غذا درست کردن)
کوک:اوففف تموم شد
ا. ت:اره ... بخوریم؟
کوک:اره اول من ... اومم. خیلی خوشمزه شده
ا. ت:خدایی.... وااای اره
کوک:من این دوتارو میخورم
ا. ت:عجب:/
کوک:ا.ت
ا. ت:بله
کوک:تو حاضری که خواننده بشی
ا. ت:نه
کوک:چرا
ا. ت:خوشم نمیاد بعد من صدام خوب نیست هیکلم خیلی بده بعد هم تو که قانون های کمپانی رو میدونی خیلی سخته
کوک:چه ربطی داره (با لحجه اون زنه ساناز)
ا. ت:ربط داره
کوک:اوکی بگو علاقه من نی
ادامه دارد...
۷.۳k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.