آن رهگذر آمد با یک بوسه مرا مهمانم کرد
آن رهگذر آمد با یک بوسه مرا مهمانم کرد
آتشم زد تا به دو بوسه آخر قانع ام کرد
خواستم با شیرین زبانی خامش کنم
شیرین زبان بود و با هر کلامش مرا رام کرد
معصیت این نیست که من کردم نگاه به چشم او
معصیت این است که عاشق شدم با جادوی چشم او
آمد رهگذری با شعبده سحر و جادو یم کرد
نمیدانم چه کلکی زد بهم کبوتر بودم و خرگوش ام کرد
او که خود رهگذر بود و مرا شب گرد کوچه ها کرد
نمیدانم چرا مرا عاشق و آواره ی کوچه ها کرد
با رفتنش گوشه نشین میخانه و عزادارم کرد
یاد چشمش همه عمر سیه پوشم کرد
آتشم زد تا به دو بوسه آخر قانع ام کرد
خواستم با شیرین زبانی خامش کنم
شیرین زبان بود و با هر کلامش مرا رام کرد
معصیت این نیست که من کردم نگاه به چشم او
معصیت این است که عاشق شدم با جادوی چشم او
آمد رهگذری با شعبده سحر و جادو یم کرد
نمیدانم چه کلکی زد بهم کبوتر بودم و خرگوش ام کرد
او که خود رهگذر بود و مرا شب گرد کوچه ها کرد
نمیدانم چرا مرا عاشق و آواره ی کوچه ها کرد
با رفتنش گوشه نشین میخانه و عزادارم کرد
یاد چشمش همه عمر سیه پوشم کرد
۵.۴k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.