"دژاوو"
"دژاوو"
part:4
داخل اتوبوس بودیم
که خانوم مِی گفت:
خب..بچه ها جایی که داریم میریم خیلی وسیله های تاریخی داره
سعی کنید که هیچ اتفاقی براشون نیفته
بچه ها:چشم
ا.ت:ببخشید استاد کجا داریم میریم
استاد مِی:ااا مگه نگفتم
ا.ت:خیر
استاد مِی:خب الان میگم....امروز داریم میریم به قصر یکی از بزرگ ترین قصر های دنیا...خب راستش من به زور اجازه این که بریم اونجا رو گرفتم پس سعی کنید خرابی به وجود نیارید
اوههههه چقدر باحاللللل
یکی از کارایی که دوست داشتم داره اتفاق میوفته
ولی راه خیلی عجیبی داشت چون ما الان تو جنگل بودیم
ولش کن مهم نیست
کتاب دزیره ام رو از توی کوله ام ورداشتم و شروع کردم به خوندن
۱۰ دقیقه بعد
استاد مِی:رسیدیم
سرم رو از کتاب اوردم بیرون که
با یه قصر خیلی زیبا مواجه شدم
این قصری که جلوم بود حتی از قصر های انیمیشن ها خم زیبا تر و بزرگ تر بود
ولی....احساس میکردم که قدیما هم این قصر رو دیدم یجوری مثل کلمه "دژاوو" میموند
از اتوبوس پیاده شدم میدونی هیچ جوره نمیتونستم منظره رو به روم رو توصیف کنم
ولی بقیه بچه ها مثل من نبودن
میرا:استاد ما این همه راه رو برای همچین قصر به درد نخوری اومدیم.....عمارت بابای من از اینجا بزرگتره
ا.ت:ببخشید که هیچ عمارتی تو زمان قدیم وجود نداشته....بعدش ام پول یه درِ این قصر از کلِ دارایی بابات هم بیشتره
میرا:زنیکه....(بلند)
استاد مِی:بچه ها(جدی)
رفتیم تو قصر که سربازه رو دیدم بازم
یعنی اون مطعلق به اینجا بود
لبخند زدم و وارد قصر شدم
استاد مِی:بچه ها بیاید اتاق پروژکتور
اون سربازه هم دنبالمون اومد
انگار میخواست بفهمه کدوم مون درست میگیم
باورم نمیشه یعنی پادشاه اون موقعه اینقدر پولدار و ثروتمند بوده که از اون دوره پروژکتور داشته
همه رفتیم رو صندلی نشستیم
استاد مِی:خب بچه ها اول کی کنفرانس میده
میرا_ا.ت:من
ا.ت:استاد اول من
میرا:نه من اول گفتم
استاد مِی:خب ا.ت ببخشید ولی من اول صدای میرا رو شنیدم
ا.ت:اوکی...باشه
میرا از بغلم با اون پوزخند مسخره اش رد شد
بعد فلش اش رو زد تو چیزی که شبیه کامپیوتر بود و متنی که نوشته بود رو دستش گرفت
میخواستم بفهمم چی نوشته که اینقدر اعتماد به نفس داره
اون دوستش هم از اون بدتر بود
به صفحه پروژکتور خیره بودم که یهو عکس یه مردی اومد
میرا:خب با توجه به تحقیق هایی که کردم ایشون صاحب نقاشی هستن که عکس شون رو روی صفحه میبینید ایشون نقاش سلطنتی پادشاه بودن
ادامه دارد....
#کیپاپ #کیدراما #بی_تی_اس #جین #نامجون #شوگا #یونگی #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک
part:4
داخل اتوبوس بودیم
که خانوم مِی گفت:
خب..بچه ها جایی که داریم میریم خیلی وسیله های تاریخی داره
سعی کنید که هیچ اتفاقی براشون نیفته
بچه ها:چشم
ا.ت:ببخشید استاد کجا داریم میریم
استاد مِی:ااا مگه نگفتم
ا.ت:خیر
استاد مِی:خب الان میگم....امروز داریم میریم به قصر یکی از بزرگ ترین قصر های دنیا...خب راستش من به زور اجازه این که بریم اونجا رو گرفتم پس سعی کنید خرابی به وجود نیارید
اوههههه چقدر باحاللللل
یکی از کارایی که دوست داشتم داره اتفاق میوفته
ولی راه خیلی عجیبی داشت چون ما الان تو جنگل بودیم
ولش کن مهم نیست
کتاب دزیره ام رو از توی کوله ام ورداشتم و شروع کردم به خوندن
۱۰ دقیقه بعد
استاد مِی:رسیدیم
سرم رو از کتاب اوردم بیرون که
با یه قصر خیلی زیبا مواجه شدم
این قصری که جلوم بود حتی از قصر های انیمیشن ها خم زیبا تر و بزرگ تر بود
ولی....احساس میکردم که قدیما هم این قصر رو دیدم یجوری مثل کلمه "دژاوو" میموند
از اتوبوس پیاده شدم میدونی هیچ جوره نمیتونستم منظره رو به روم رو توصیف کنم
ولی بقیه بچه ها مثل من نبودن
میرا:استاد ما این همه راه رو برای همچین قصر به درد نخوری اومدیم.....عمارت بابای من از اینجا بزرگتره
ا.ت:ببخشید که هیچ عمارتی تو زمان قدیم وجود نداشته....بعدش ام پول یه درِ این قصر از کلِ دارایی بابات هم بیشتره
میرا:زنیکه....(بلند)
استاد مِی:بچه ها(جدی)
رفتیم تو قصر که سربازه رو دیدم بازم
یعنی اون مطعلق به اینجا بود
لبخند زدم و وارد قصر شدم
استاد مِی:بچه ها بیاید اتاق پروژکتور
اون سربازه هم دنبالمون اومد
انگار میخواست بفهمه کدوم مون درست میگیم
باورم نمیشه یعنی پادشاه اون موقعه اینقدر پولدار و ثروتمند بوده که از اون دوره پروژکتور داشته
همه رفتیم رو صندلی نشستیم
استاد مِی:خب بچه ها اول کی کنفرانس میده
میرا_ا.ت:من
ا.ت:استاد اول من
میرا:نه من اول گفتم
استاد مِی:خب ا.ت ببخشید ولی من اول صدای میرا رو شنیدم
ا.ت:اوکی...باشه
میرا از بغلم با اون پوزخند مسخره اش رد شد
بعد فلش اش رو زد تو چیزی که شبیه کامپیوتر بود و متنی که نوشته بود رو دستش گرفت
میخواستم بفهمم چی نوشته که اینقدر اعتماد به نفس داره
اون دوستش هم از اون بدتر بود
به صفحه پروژکتور خیره بودم که یهو عکس یه مردی اومد
میرا:خب با توجه به تحقیق هایی که کردم ایشون صاحب نقاشی هستن که عکس شون رو روی صفحه میبینید ایشون نقاش سلطنتی پادشاه بودن
ادامه دارد....
#کیپاپ #کیدراما #بی_تی_اس #جین #نامجون #شوگا #یونگی #اگوست_دی #هوسوک #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگکوک
۷.۸k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.